گالیله را که یادتان هست؟گفت این زمین است که می چرخد به دور خورشید و دستگاه تفتیش عقاید کلیسا متهمش کرد به کفر بخاطر بیان مطلبی خلاف کتاب مقدس.گالیله در دادگاه پذیرفت که اشتباه کرده و مطابق نص انجیل این خورشید است که به دور زمین می چرخد.معروف است اما که پس از آن به حالی نزار در کوچه و خیابان میرفت،با پایش بر زمین می کوبید و می گفت«با این حال می چرخد»
وقتی شکست عاطفی در زندگی تجربه می کنیم حکایت مان مثل گالیله است.مطئنیم که انتخابمان درست بوده،همه چیز سرجایش است و ما صاحب جهانیم اما ناگهان مثل رگبار باران میان یک روز آفتابی چیزی غافل گیرمان می کند.انگار جهان تیره و تار می شود و ما از همه آنچه که هویت عاطفی مان را با آن تعریف می کردیم ناگهان تهی می شویم...در واقع از زندگی تهی می شویم-مثل گالیله که مجبورش کردند عقیده ای که عمری برایش زحمت کشیده بود را تکذیب کند-در این روزها کاش بخش آخر قصه گالیله هم به یادمان بماند،همانجا که گفت زمین با این وجود می چرخد،زندگی ما با همه تلخی این روزها هنوز ادامه دارد.در سیاه ترین لحظات هم اگر بنگرید کمی نور می بینید اگر و فقط اگر خودمان راه را بر این نور و بر فرایند شفا نبندیم.
دیشب سختم بود بروم مهمانی.دلم نمی خواست،دل دلم شکسته تر از آن بود که تاب خاطره بیاورد اما به خودم گفتم «بالاخره یه بار باید بری غصشو بخوری،کی بهتر از حالا؟»اجازه دادن به غم که بیاید و برود،پرهیز نکردن از رنج مرور خاطرات،عزاداری آگاهانه برای هر آنچه که آزارمان می دهد و باور به اینکه هنوز زندگی هست و تا زندگی هست امید وجود دارد خودش شاید بهترین راه حل پشت سر گذاشتن این روز های بد باشد
ولی وقتی غم میاد باور کردن اینکه هنوز زندگی هست سخته و وقتی که این غم مکرر و همیشگی باشه دیگه باور کردن اینکه هنوز زندگی هست ناممکن میشه.
ReplyDeleteاین پست خیلی قشنگ بود خیلی زیاااااااد
ReplyDeleteیکی از مهمترین چیزهایی که باعث خوشبخت بودن یه آدم و بدبخت شدن یکی دیگه می شه همینه. که یکی سختی رو درک می کنه. شرایط رو می پذیره و می دونه که باید به زندگی ادامه بده. نفر دوم می شینه همش زار می زنه و ناله می کنه و ادامه زندگی رو هم از دست می ده.
ReplyDeleteصبر عظیم و شادی مکرر برای هر دو آرزومندم و البته برای همه مون
ReplyDeleteهمین عزا داری آگاهانه کلی به من کمک کرد به توصیه خودت ارباب البته...
ReplyDeleteرحمت الله!آخرین قطره اینم جام تهی را تو بنوش!
ReplyDeleteدیدی تیممون ترکوووووونده؟!توی این حس و حال بدجوری داره این برد ها فاااز میده
عزاداری آگاهانه...!
ReplyDeleteمن موفق نشدم... نمیشه!
ضمنن دستت درد نکنه،خوندمش.
ReplyDeleteیعنی قبولت دارم ها برادر!!! پاراگراف اخرو خیلیییی خوب اومدی
ReplyDeleteغم خودش مياد چه بخوام چه نخوام....ولي انقدر حجم اش زياده كه بعضي وقتها توان تحمل اش و ندارم...
ReplyDeleteاگر غم را چو آتش دود بودی / چهان تاریک بودی جاودانه .......... این غم لعنتی امروز یا فردا در لباسهای مختلف انتظار تک تکمان را می کشد همین مدیریتش مهم است ارباب که کار هر کسی نیست
ReplyDeleteراستی امیر تحلیل کنعانت را خوندم رسماً / رسمن معرکه بود
ReplyDeleteمن این متن خیلی دوست داشتم !
ReplyDeleteیکجور خاصی بود ، یکجور لجبازی خاص و دوست داشتنی .