من همیشه در مورد خودم توی این ۴ دیواری شفاف بوده ام.از غمم نوشتم از شادیم از عاشق و فارغ شدنم.دوستان خیلی خوبی از قبل همین وبلاگ و وبلاگ نویسی دارم و...اما دلم می خواهد خواهشی کنم از همه شما که اینجا را می خوانید.ببینید دیوار های این وبلاگ شیشه ایست،از بیرون می شود همه زندگی نویسنده اش را دید.نویسنده اش عمدن خواسته بگذارد زندگیش را ببیننند پس هر چه سرک کشیدید دمتان گرم فقط لطفن توجه بفرمایید هر چند دیوار ها شیشه ایند اما دیوارند،لطفا به همین دیدن زندگی نویسنده اکتفا کنید،داخل حریم این دیوار ها شدن برایم قابل قبول نیست.اصلن من فکر می کنم انقدر باید احترام بگذاریم بهم که فرض کنیم اگر کسی کمک لازم داشته باشد یا حمایت یا راهنمایی یا هر چیز دیگری حتمن انقدر بزرگ و عاقل شده که بیاید خودش بپرسد یا بخواهد.اگر نه پرسید نه خواست حتمن لزومش را حس نکرده و آدمی که لزوم چیزی را حس نمی کند حتمن کمک ناخواسته را هم نمی پذیرد...به همین سادگی
من روز اول وبلاگ نوشتن شرط کردم با خودم که رو راست باشم و شفاف.دلم نمی خواهد مجبور شوم شفافیت را کنار بگذارم یا رو راستی را یا اصلن این وبلاگ را...ارادتمند همه شما
الان یاد اون ضربدر های قرمزی افتادم که روی در های شیشه ای می چسبونند ارباب!
ReplyDeleteو خداوند حریم را آفرید برای حفظ شدن فلذا حمایتت می کنیم ارباب چشم و دهان بسته ... تازه اگر این پرشین بلاگ پدرسوخته یه آیکون دم روی کول گذاشتن هم پیش بینی کرده بود برای کامنت گذاران هیچ استبعادی نداشت که بنده به جای همین دو سه خط همان آیکون را کلیک کنم ، دمم را بگذارم روی کولم و متواری شوم !
ReplyDeleteبه شدت با تو موافقم و حالم به هم می خورد از این دایه های مهربان تر از مادر.
ReplyDeleteاوهوم راس میگه تازشم.,!
ReplyDelete