Saturday, October 25, 2008

خدای لوله کش

می گم خدا جان!بسی سپاس که آب حیات عشق را در لوله های خانه ما باز هم روانه نمودی اما جسارتن نمیشه خواهش کنم نظر به همزمانی انهدام لوله و انهدام عاطفی این جانب همان نسبت به بازسازی رابطه عاطفی اقدامات مبذول را اعمال داشته اجازه فرمایید خودم یک خاکی بر سر لوله فوق الذکر بریزم


با تقدیم احترام


من


سانچو:ارباب!نگو خدا قهرش می گیره میزنه دوباره لوله رو جر میده ها...از من گفتن!

16 comments:

  1. سلام وبت جالبه خوشحال نيشم به منم سر بزنيد و www.matlabeelmi.persianblog.ir

    ReplyDelete
  2. مرسی خداجان!با توجه به کامنت ذیل جواب رسیده و باعث تحسین شوخ طبعی شخص شخیص شما گردید

    ReplyDelete
  3. ساچمه در کلوپ ترکیده هاOctober 25, 2008 at 10:56 AM

    واااااا....مگه میشه لوله رو جر داد؟؟؟

    ReplyDelete
  4. محمد طه ارگانیOctober 25, 2008 at 11:16 AM

    خصوصی داری برادر جان

    ReplyDelete
  5. آقای دیوانهOctober 25, 2008 at 12:06 PM

    ارباب یک روز تعطیلی ت خ م ی را پای لوله و کامپیوتر گذراندی بهتر از تنهایی و فکر کردن بود آره؟
    دقت کردی غروب ها همشون بوی غروب های جمعه گرفتن؟

    ReplyDelete
  6. ارباب ارباب خدامون کارش خیلی درست ار از این حرفهاست...

    ReplyDelete
  7. دلم درد گرفت .......

    ReplyDelete
  8. امیر عزیز
    همین که تو چیزی را تجربه کرده ای  در سطح عالی ، جای حسادت دارد خیلی ، خیلی زیاد .

    ReplyDelete
  9. شاید این طرز فکر از دید خیلی کمی ک ... خلانه باشه اما به نظر من هیمن چیز هایی که می ماند و رسوب میکند ته دل ، همین هاست که ارزش دارد  و قیمتی می شود .
    من همین ها را دوست دارم.

    ReplyDelete
  10. دنیای بدی شده. گاهی فکر میکنم بد تر از اون که بشه تصور کرد...

    ReplyDelete
  11. همه ی پست های این جند روزت را الان خواندم. باورم نمی شود... توی کت من نمی رود که...

    ReplyDelete
  12. وقتی ده تا پست و با هم بخونم معلومه که در برابر اینهمه اخبار و اتفاقات ناگوار و کم گوار (چی گفتم!!)کم میارم !
    انشاء الله تعالی که خدای لوله کش شما من باب رابطه ی عاطفیتون هم کاری بکنه کارستان!

    ReplyDelete
  13. حدس می زدم ولی نمی خواستم باور کنم. ولی عشق رو همیشه باور می کردم که هست و هر بار خوشحال می شدم از حضورش. از تجربه اش که نصیب شما خوبان هم شده بود.

    ReplyDelete
  14. طی تماسی که با خدا داشتم فرمودند خدمتتان عرض کنم که:
    بدان و اگاه باش ای بنده من که من خودم اندر عشقی که بیافریدم چهار چنگولی مانده ام ... فلذا قسمت سخت ماجرا از آن خودتان من همان به که کار ساماندهی لوله های خانه اتان بپردازم...

    امیر فارغ از شوخی...دل هر دومان گرفته از این اتفاق

    ReplyDelete
  15. بارونٍ نم نم هم فقط زمین رو قهوه ای کرد و آفتاب شد.
    آرزو می کنم هوای دلت آفتابی شه و یه رنگین کمون بزنه از این سر دلت تا اون سر

    ReplyDelete
  16. روزی کسی گفت: "حرف هایم در گلو میمانند/ میگندند" ...

    ReplyDelete