Thursday, December 3, 2009

کتاب توی تخت

برف آمده، بعد آفتاب شده، بعد هوا جگر است، بعد تو از سر کار جیم زده ای، بعد آمده ای خانه، داری فکر می کنی چرت زدن توی این هوا چه حالی باید بدهد، بعد داری به کتابی فکر می کنی که می خواهی با خودت ببری تو تخت، بعد فکر می کنی آدم رسید به جایی که فقط کتاب برد توی تخت یعنی آژیر قرمز، بعد کلن به به!

4 comments:

  1. صدای آژیرش تا اینجا اومد..خیلی قرمز بود :دی

    ReplyDelete
  2. آخ جونمی که حالت خوبه خان داداش حتی اگه آژیر قرمز صداش بیاد.
    ول کن اون کامنت گذارهای ...
    خوش باش که خوشیم با خوشیت به خدا.

    ReplyDelete
  3. من دیوونه ی این عشق بازی با کتابها زیر آفتابِ بعد برفم... دیوانه...

    ReplyDelete
  4. به به! همه جا برف اومده ولی اینجا همچنان داره بارون میاد. به به!

    ReplyDelete