Friday, December 11, 2009

آقای جادوگر

خوب من فکر می کنم می شود در مورد «حرفه: خبرنگار»، آنتونیونی کتاب نوشت. در مورد سرگشتگی جک نیکلسون فیلمش و اینکه می خواهد از چیزی که هست بگریزد بدون آنکه بداند آدمی از همه چیز می تواند بگریزد الا از خودش. در مورد زیبایی های فوق العاده ی بصری کار، در مورد آن دو حضور متفاوت زنانه ماریا اشنایدر و جنی روناکره...اما من فقط الان دلم می خواهد به آن سکانس عجیب و غریب لحظه های پایانی فکر کنم که دوربین به سمت پنجره حرکت می کند، پنجره ای با میله های محافظ و دوربین نزدیک می شود و نزدیک تر و باز هم، تا جایی که فکر می کنی از این بیشتر نمی شود و ناگهان به طرزی معجزه اسا دوربین از میان میله ها می گذرد و فضای بیرون دیده می شود این بار بدون میله، بدون بند و تو ناگهان حس آزادی داری، حس رهایی و حس مرگ و چقدر زیبا این همه بدون حتی یک کلمه گفتار یا دیالوگ


سینما یک جور جادو است و سینماگر ساحر، هر کدام تان که شک دارید بنشینید پای تماشای فیلم های میکل آنژ قرن بیستمی ایتالیا، آقای آنتونیونی

4 comments:

  1. الخصوص والخصوص

    ReplyDelete
  2. سلام.آدرس وبلاگم تغییر کرد.

    ReplyDelete
  3. شکی که نیست ابدا حتی با اینکه ما این فیلمها را پیدا نکرده و نمی توانیم ببینیم

    ReplyDelete
  4. سلام
    این نظر در مورد پست قبلی هست :
    من هم باهات موافقم . فعلا وقت دعواهای فمنیستی و باز کردن زخم های کهنه نیست که فعلا ما در همین حقوق بدیهی خودمون دچار  نقض حقوق و خفقان شد ه ایم چه برسد به خواسته های فمنیستی و لیبرالیستی و مسئله حجاب اجباری .
    هنوز تو کف یه روزنامه نیمه آزاد بر سر دکه های روزنامه فروشی موندیم چه برسد به این که بخوایم مسئله حجاب رو یه سره کنیم .
    همین روزهاست که پا بذارن رو خرخرمون همین نیمچه اکسیژن خدادادی رو هم ازمون بگیرن !
    ( یه سر هم به ما بزن )

    ReplyDelete