Sunday, December 13, 2009

شب پلنگ

دیر خوابیدم دیشب. تا حوالی سه مشغول رصد اخبار و گپ و گفت با دوستی بودم .بعد دلم نخواست بخوابم. نگران بودم و مضطرب، اما آنچه نگذاشت بخوابم اینها نبود. حالی داشت دلم که نمی خواست با خواب بر باد رود. می خواست بیدار بماند و حرف بزند: با من، با خودش، با دست ها و چشم ها؛ دلم دیشب حرف داشت و نمی خواست بخوابد، من خوابم می آمد و بهانه می خواستم برای بیداری. خدا خیر بدهد به محسن عمادی و نیما جان محمدی که بهانه ساز شدند، آن هم چه بهانه ی زیبایی.


سری اگر بزنید به سایت شاملو، فایل صوتی شعر شب پلنگ سروده ی کلارا خانس را خواهید یافت که محسن خود ترجمه و خواندن شعر را عهده دار بوده و نیما، نیمای نازنین، کار میکس موسیقی با شعر را انجام داده و شاعر و مترجم و موسیقی دان، حظی بخشیدند به من در آن ساعات سپیده دم، که قلبم هم حرف هایش را زمین گذاشت و دل داد به شعر...به مینا و پلنگ!

4 comments:

  1. عاطفه(احلام)December 13, 2009 at 8:25 AM

    خیلی جالبه امیرجان. من در این چند روز خیلی سعی کردم تحلیلت در اعتمادملی را پیدا کنم اما نشد. هاله ای از نمادشناسی ات در ذهنم بود اما نوشته را نه...تا اینکه امروز یک نفر لینک نوشته ات را بی آنکه بداند من به دنبالش هستم توی کامنتها گذاشت. واقعا جالب بود استاد. کلی استفاده بردم و ازاینکه در بعضی جاها با هم هم عقیده بودیم(مثل ویرانی خانه و یا کودک بودن الی ) حسابی ذوق کردم.

    ReplyDelete
  2. سلام به دوست عزیز
    ا ی کاش اندیشه های حسین را به زخمهایش نفروشیم.
    به یاد محرم های خوب و با صفای کودکی
    در ستاره های مقوایی

    ReplyDelete
  3. جانم؟ با من بودی امیر؟؟؟ :دی

    ReplyDelete
  4. سلام! من این کلیپ و شعر کلارا خانوم رو هنوز گوش ندادم، ولی رفتم سراغ وبلاگ آقای عمادی و ... فعلا که غرق خوندن اون نوشته ها شدم! فقط خواستم بگم مرسی :)

    ReplyDelete