سکانس دوست داشتنی ای دارد شب یلدا.حامد صدای همسر رفته اش را برای اولین بار از فرانکفورت می شنود.بعد از پایان مکالمه با خودش به ارامی زمزمه می کند«خوشحال بود؟...خوشحال بود...می خواستی خوشحال نباشه خره؟»
با خودم فکر می کنم یک وقت هایی آدم باید بلد باشد بخاطر همین دوست داشتن، رها کند...رهایش کنی و بگذاری خوشحال باشد،آوار نکنی خواستنت را بر سرش،بار نشوی بر دوشش،خار نشوی در راهش و بدانی سهم تو شاید این وقت ها همین زمزمه «خوشحال بود»به سبک حامد شب یلدا باشد...آدم باید بتواند یک وقت هایی آنکه دوست می دارد را رها کند
امير حسين چه تنهاييه تلخي رو تجربه مي كني و درعين حال چه شوق و آرزوي زيبايي داري براي پيدا كردن و رسيدن به اون كه.....
ReplyDeleteپست قبلي تو غوغا بود حتي ميون اون همه غوغا خواستي اون زني كه صحبتش رو كردي كنارت باشه! مياد
ديروز حس من هم وقتي به خاطر شلوغي خيابونها (به دنبال هدفي كه داشتيم) مجبور شدم از بلوار كشاورز تا رسالت رو پياده برم هم همين بود!
اميير
ReplyDeleteامييير
امير حسين
.،
دیروز تو مسیر سبز دست یه نفر یه پلاکارد دیدم. چیز (تاکید می کنم چیز ) جالبی نوشته بود:
ReplyDeleteمن اگر بنشیم, تو اگر بنشینی
آنچه در می آید
پدر هر دوی ماست
کاشکی می شد!!!
ReplyDeleteهر جا كه خر است ، خر سواري هم هست
ReplyDeleteپالان قضا و بار و گاري هم هست
گرديدن دور سنگ ، پوشيدن آرد
افسار بلند و جيره خواري هم هست
تـا خرزدگي نسلمان ، پـا برجاست
فرهنگ كلاغ و قار قاري هم هست
سوراخ دعا پر است ، آگه بـاشيد
در لانه جوجه گاه ، ماري هم هست
وقت است ، كه بر مناره فرياد زنيم
هر جا كه خر است ، خر سواري هم هست
من میگم شاید یه کم بیشتر از یه وقتهایی ...
ReplyDeleteچه احساس نابی...
ReplyDeleteچه احساس نابی...
ReplyDeleteولی این رهایی خیلی سخته مخصوصا وقتی احساس می کنی یه آدم ناب یه حس ناب رو از کف دادی این که دیگه فقط باید به تجربت و خاطرت از همه اون زیبایی اکتفا کنی خیلی سخته؛ این که درد و حسرتش برای آدم می مونه این که همش برای خودت آواز استاد شجریان تکرار می کنی که لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من زان که تو دانی که چیست ای دل و ای جان من...
ReplyDeleteاز حرف تا عمل خیلی فاصله است! خیلی سخت و نشدنیه به نظرم!
ReplyDeleteامیر حسین خیللللللی واسم این پستات و این تلاشت جالبه.ازت الگو میگیرم گر چه که من به شدددددددددددت از تو ضعیفترم.یعنی کلا ضعیف و پر اشتباهم.اما با خوندن نوشتهات انگیزه میگیرم.فکر کردم وظیفه حسمو بگم.
ReplyDeleteها...
ReplyDeleteسخته آدم بخواد که فراموشی بگیره، رها بشه.
ReplyDeleteسخته وقتی که بغضش رو میفهمی و سخت تر دلت نخواد بغض کنی به خودت بگی، شاید اونم میفهمه، با اینکه تو رو نمیفهمه.
خدا بهتون صبر بده.