آن ده دقیقه آخر دایی جان ناپلئون هست که اسدالله میرزا حکایت عبدالقادر بغدادی را برای سعید می گوید تا غم لیلی ذلیلش نکند...من مرده آن چند دقیقه ام از بس انسانیت و مرام و اندوه و زندگی با خودش دارد
بفهمی چه می گوید عمو اسدالله؛تاب آوردن آن چند دقیقه به خدا خیلی جنم می خواهد...امشب به زحمت دوام آوردم،لحظه هایی هست که غصه زورش بیشتر از توست،غصه ای که هیچ ربطی ندارد به میهن و کودتا و ملت و رای...غصه ای که مال همین حوالی روزمرگی ها و نشدن های دل خودت است...غصه های لامذهبی هستند که گریبان دل آدم را رها نمی کنند...قدرتی می خواهد تاب آوردنشان در سکوت،قدرتی که انگار هنوز من ندارم
No comments:
Post a Comment