١-ورودی سالن چهار سو شبیه تونل وحشت پارک ارم است.یعنی وقتی می رسی به خود سالن رسمن احساس شعف آدمی را در بر می گیرد که زنده است و سالم است و اینها
٢-محمد یعقوبی در خشکسالی و دروغ، به بحث شیرین روابط بین زوج های جوان پرداخته، نزدیک ترین مشابه سینمایی اش شاید «شوهران و همسران» وودی آلن باشد به نظرم
٣- من جدن توصیه می کنم چند هفته ۵ شنبه ها بنشینید پای برنامه حاج آقا دهنوی که از کانال سه حوالی یک و نیم پخش می شود و بعد فضای آسمانی برنامه را مقایسه کنید با فضای زمینی تئاتر یعقوبی. بعد فکر کنید من هر وقت می نشینم پای برنامه دهنوی از خنده روده بر می شوم و مردمانی هستند زیر همین آسمان که به حاج آقا اس ام اس می زنند و راه حل می طلبند. خدا عاقبت این ملت را با گسل خفن بینشان بخیر گرداند
۴- بچه های یونگ رفته تئاتر را از دست ندهند. یک پرسفون-هرای درجه یک؛ آپولوی ورز داده شده و نمونه تاریک آتنا، درتئاتر به سهولت قابل تشخیصند. یک فقره دیونوسوس- هرمس هم بود که دلمان برایش ضعف می رفت از بس شبیه شخص شخیص خودمان بود بعضن
۵- دلم می خواست کمی از بار خنده و شادمانی تئاتر کم می شد و به عمق شخصیت پردازیش اضافه...یعنی ترجیح می دادم طنز تلخ تری ببینم. من بودم مثلن امید را می گذاشتم در موقعیتی که بین آن اخلاق گرایی خفنش و تمایل به آلا گیر کند و مزخرف ببافد. یا نشان می دادم چرا میترا قهرمان کودکیش را در امید دیده و به او دلباخته اما فقط ملال نصیبش شده...
۶- پایان کار را هم دوست نداشتم. من بودم می گذاشتم امید با دیدن نیمه تاریک آلا ناامید شود؛ ناامید شود و بماند.چاره ای جز ماندن نداشته باشد، حتی نشان می دادم که بدش نمی آید برگردد به میترا
٧- با همه اینها واضح است که من کاره ای در این تئاتر نبودم و ایده های یعقوبی در جای خودشان دیدنی بودند. عالی سرگرم تان می کرد و خوب تماشاچی را وا می داشت به فکر...همین ما را بس!
8.داداشی سانچو کجاست؟
ReplyDeleteاین مطلب و نام «وودی آلن» در آن باعث شد بروم نمایش را ببینم. به شکل فجیعی لذت بردم. آمدم این جا با این کامنت تشکر کنم بابت این معرفی.
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteبه نظر من آخرش اصلا مهم نبود. همون جريان تئاتر بود كه مهمترين بخش قضيه بود. همون ارتباط همون تفاوتها و همون تفاوتي كه خودت با حرفهاي دهنوي مقايسه اش كردي ...
خلاصه اش اينكه كاره قشنگي بود.
بالاخره ما بریم این تئاترو ببینیم یا نه؟؟
ReplyDelete