بار اول مثل یک تراژدیست. انگار همه جهان تمام شده و تو مانده ای آن وسط تنها، میان برهوت. بار دوم مثل جنگ است. خشمی می خواهد وادارت کند صدمه بزنی، تلافی کنی، رنج برابر رنج، چشم برابر چشم. بار سوم مثل گم شدن است، حیران مسیری که کجا از جاده خارج شدی و نفهمیدی...فکر می کردم بار چهارم باید دیگر برای خودش مضحکه ای باشد.نبود، نیست. حسم ملغمه ایست از خستگی و دلزدگی...نه رنج هست، نه نفرت، نه ای کاش، فقط دلخستگی است...این نیز بگذرد!
دلخستگی.....
ReplyDeleteاین نیز بگذرد...این چند وقتش گذشت...اینم میگذره
ReplyDeleteچرا اینقد مبهمه این نوشته؟ بار اول بار دوم؟
ReplyDeleteالبته خواب دیدی خیر باشه پسرم. من از امثال تو یه دونه همین جا تو دلم دارم. خواستی بیا روشنت کنم تا بفهمی داری جفنگ می بافی. اما خب چی کار کنم که جمله سازیت خوبه (این البته مال پست پایینیه!)
ReplyDeleteچیزایی رو که تو 4-3 ساله داری تجربه می کنی من 14 ساله دارم زندگیشون می کنم
این حرفا مال من و توئه امیر جان...برای بعضی ها بار اول لذت و قدرته...بار دوم شادی و امنیت و.....اصلا مال خیلی ها هم همون یه بار اول با شادی و امنیت و لذت قرین میشه و این سلسله رنج و محنت رو تو خواب هم نمی بینن...چرا از اونا نشدیم ما پس؟
ReplyDeleteيعني آدم هيچ وقت آدم نمي شه؟
ReplyDeleteای خواهر قربون برار حرف گوش نکن دل خستهاش بره
ReplyDelete