نمی خواهم در مورد این خیمه شب بازی مضحکی که به اسم دادگاه راه انداخته اند بنویسم...این جور وقت ها شاید باید پناه برد به روزمرگی. به اینکه صبح موبایلم را جا گذاشتم خانه، که رسیدم سر خیابان ولیعصر فهمیدم این که یک طرفه است و تاکسی دیگر پایین نمی رود، اینکه صبح داشتم به هنگام پیاده روی اجباری ولیعصر با نامجو همخوانی می کردیم بعد آقایی بیست قدم جلو تر از من برگشت و با تعجب نگاهم کرد فهمیدم تنالیته صدا کمی زیادی بالا بوده...به هر سهم فرآوری 680 تومان، به اولین سرور نسل ششم اچ پی که امروز فروختم، به... روزمرگی همین وقت هاست که دست آدم را می گیرد تا بشود از مضحکه اثبات نچرخیدن زمین، جان سلامت به در برد
آهو به دست هیچکس آرام نیست ...
ReplyDeleteغزل در کوچه روانه نیست...
روز به شب نمینشیند...
واقعن متشکرم .
با آرزوی موفقیت برای شما.
یکی نیست به اینا بگه که ما از آدما بت نمی سازیم که اگه شما به خیال خودتون اون رو بشکنید ما هم شکسته شیم و خرد شیم و شما با خاک انداز جمعمون کنین؟
ReplyDeleteبه خاک و خون، همه دستان شهر آلودهست
ReplyDeleteفرشتهها دلشان از هوای شهر گرفت
قرار بود که مهمان خانهها بشوند
ولی تمام زمین را بلای قهر گرفت!
شب عاشقان بیدل چه شب دراز باشد.....
ReplyDeleteبیچاره حرامیان شب پرست .....
منم صب گوشيمو جا گذاشتم اما نتونستم تا ظهر بي گوشي دووم بيارم
ReplyDeleteراستي اينا حرفي براي گفتن ماها باقي نمي زارن. تا كي بازي داريم يعني؟ دلم مي خوا د ازاد بوديم مي رفتيم جلوي اين دادگاه حتي توي خود دادگاه بعدش بلند مي شديم و اعتراض مي كرديم و جواب مي شنيديم. بعد بعد بعد.........
مگه تاحالا میچرخیده؟
ReplyDelete