Sunday, August 2, 2009

خسته ام ری را

انگار در تونل وحشت پارک ارم گیر افتاده ایم؛قطار از کار افتاده،فضا تاریک و مجسمه های ترسناک ناگهان جان گرفته اند و به جان آدمیان افتاده اند...می دانی مومن ماندن به نور سخت می شود گاهی

16 comments:

  1. ای بابا تو اینو بگی من چی بگم پس؟...

    ReplyDelete
  2. امیر جان اما بعدش یادت بیاد که از تونل که در میاییم، از اینکه ترسیده بودیم تعجب میکنیم و کمی بعد تر به اون حس میخندیم به تمام اون مجسمه های مرگ. فقط نباید باورشون کنیم.

    ReplyDelete
  3. کاش فقط سیاهی این تونل روحمان را نکشد

    ReplyDelete
  4. ما گیر کرده در تونل وحشت،اون هاییکه رو به روی ما هستند هم سوار قطار شهربازی.شاید لذت ببرن اما این قطار اونها رو به هیچ کجا نمی رسونه!

    ReplyDelete
  5. مجسمه هستن فقط ..مجسمه

    ReplyDelete
  6. چه تعبیری و چه تصویری!! واقعا مومن ماندن به نور گاهی چقدر سخته.

    ReplyDelete
  7. کمی بخواب امیر کمی بخواب به خاطر تاریکی است که نور معنا پیدا می کند.....

    ReplyDelete
  8. مسکین شیرازیAugust 3, 2009 at 1:38 AM

    خدا خودش حواسش بهمون باشه

    ReplyDelete
  9. در هفتادمین سال زندگی در مقابل شما به زانو درآمده‌ام و در حالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود لمس می‌کنم توبه می‌کنم و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار می‌کنم و آنرا منفور و مطرود می‌نمایم...

    گالیله...

    "تحمل مظلوم حدی دارد؛ حد آن را ظالم مشخص می‌کند!!!!"        

    ReplyDelete
  10. گاهی ش داره دیگه دیگه خیلی طولانی می شه داداشی.,

    ReplyDelete
  11. آقای دیوانهAugust 3, 2009 at 3:47 AM

    فکر تاریکی و این ویرانی

    بی خبر آمد تا با دل من

    قصه ها ساز کند پنهانی

    هر در این بانگ گر آرم از دل

    وای این شب چقدر تاریک است

    اندکی صبر سحر نزدیک است  

    ReplyDelete
  12. درد های ما نگفتنی

    ReplyDelete
  13. سخت ترین کار دنیاست برادر

    ReplyDelete
  14. گاهی باید خدا را بو کشید...

    ReplyDelete
  15. امیر حسین جان چه تشبیهات قشنگی, تونل ,صليب..
    مگر ميشود خورشيد را كشت ؟!

    ReplyDelete
  16. گیل گمش اما تو تاریکی رفت و رفت و رفت آخر هم به نور رسید

    ReplyDelete