آزاده! آزاده! من هی این سیناپس ها را می خوانم و سکانس ابتدایی را و شناسنامه شخصیت را و این زیادی غمگین است و من حال و روز روحم به رغم تمام تف توی گوری هایی که ظرف دو ماه گذشته برایم در همه جبهه ها پیش آمده، به شدت «جینگ جینگ جان» مال است و من دلم فضای شادالو تری می خواهد...ضمن احترام به بازیافت رنج و شهرزاد و آمبولی چربی و دکتر آرش که امشب چند روش مطمئن کشتن مریض در بیمارستان را یادم داد، سوال می کنم نظرت چست کلیوم آن سیناپس ها را فعلن بایگانی کنیم و یک داستان عاشقانه جینگ جینگ جان دار بنویسیم؟
الو؟ الو؟ صدا میاد؟ من که میگم اصلا بیا قید یار و دیار بزنیم و بیا بشیم رشت بشیم رشت آ آ شله شله . من که خیلی آن ماجرا را دوست دارم نمیدانم چرا انقدر یا ایدا همذات پنداری میکنم اما اصل بر نوشتن است پس لکن هر چه مینویسی بنویس فقط بنویس. اوکی؟ الو؟ صدام اومد
ReplyDelete