Saturday, August 22, 2009

آتشفشان خندان

دو جور لانگ دیستنس داریم: یکی مثل همین که کیوان نوشته و دو سر رابطه چهار هزار کیلومتر فاصله جغرافیایی دارند و دلتنگی هست و غصه و حسرت و...جور دومش را من دارم تجربه می کنم و زیر آسمان یک شهری اما کسی، کسی را نمی بیند.


آدم اول حیرت می کند، بعد خشمگین می شود، بعد شک می کند، بعد غصه دار می شود و آدم فوق الذکر الان حدود ده دقیقه است که دارد می خندد...یعنی به روح امام قسم هر کسی این ماجرا را برای من تعریف می کرد که این طور و آن طور و بعد ما ظرف ماه گذشته جمعن یکساعت و چهل و پنج دقیقه و کلن دو بار همدیگر را رویت فرموده ایم که بخش عمده آن یکساعت و خرده ای مدیون ترافیک مدرس بوده، من شخصن خیلی به او می خندیدم. 


همین!

No comments:

Post a Comment