Tuesday, August 18, 2009

امیری نگو یه دسته گل

بین آن همه حرف ناهید من فکر کنم از سر تنبلی، یقه این فرمایش« با روحتان هماهنگ باشید، وقتی غمگین یا سرگردان است مجبورش نکنید به تمیز و مرتب و خنده رو بودن» را گرفته ام و رها نمی کنم.


ریش بلند چند روزه، سینک پر از ظرف نشسته، لباس تکراری، همه و همه یعنی حیران که منم. الان حالم بهتر است. یک فیلم خوب دیدم، صدای دریا دادور را تا به آخر رسانده ام تا بلند بخواند «تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو» و دارم می روم سراغ ظرف ها...گل پسری که منم به مولا!

5 comments:

  1. اون نوشته های قلمبه سلمبه تو نمیفهمم، الکی ام بلد نیستم سر بجنبونم! اما همینکه میری تو خط سیاسی...، عاشقتم دسته گل مامان! خوشحالم هنوز میام اینجا

    ReplyDelete
  2. ندیده بودم که کسی به مولایش قسم بخوره برای گل پسر بودن خودش!هه

    ReplyDelete
  3. آقای دیوانهAugust 19, 2009 at 1:39 AM

    یه غذای درست و حسابی هم درست میکردی فکر کنم دیگه نور علی نور میشد.

    ReplyDelete
  4. این ظرف شستن خیلی بده. یعنی خیلی خیلی.

    ReplyDelete
  5. داداشی دست گل

    ReplyDelete