Sunday, July 12, 2009

شباهنگ-1

افروخته یک به یک سه چوبه ی  کبریت در ظلمت شب


نخستین برای دیدن تمامی رخسارت


دومین برای دیدن چشمانت


آخرین برای دیدن دهانت


و تاریکی کامل تا آن همه را به یاد آرم


در آن حال که به آغوشت می فشارم


ژاک پره ور-احمد شاملو-همچو کوچه ای بی انتها

5 comments:

  1. گاهی فکر میکنم برای دیدن اینها نیازی به هیچ کبریتی و نوری نیست...می دانی که چه می گویم...

    ReplyDelete
  2. در مورد سهراب اعرابی  نمی نویسین؟
    برادرزاده ی 18 ساله ی ملیحه محمدی.
    فردا ساعت 8 صبح تشییع جنازشه

    ReplyDelete
  3. دوستان بیایید به هم یادآوری نکنیم چه بنویسیم، چه ننویسیم. این روزها قبل از نوشتن باید به فکر محاسبه ی درصد ریسک و میزان سود و زیان احتمالی پست هایمان باشیم. بیایید قوای تشخیص یکدیگر را به رسمت بشناسیم...

    ReplyDelete
  4. یادم باشد دیگر هرگز بلافاصله بعد از یک جلسه ی شعر کلاسیک خوانی نیام شعر ترجمه یا شعر نو بخونم؛ که حکایتش مثل سر کشیدن یه کاسه کله جوش  بعد از به نیش کشیدن یک سیخ شیشلیکه...اما گمونم تا شباهنگ شما به دو برسه طبع ما هم سر جاش اومده باشه ارباب

    ReplyDelete
  5. ضمنا عارضم به حضور مبارکتون که خیلی ارادت داریم ارباب.

    ReplyDelete