تفال زدم به حضرت حافظ، فرمود:
دلا بسوز که سوز تو کار ها بکند/نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش/که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند/هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک/چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
...
شاهدش هم فرمود:
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد/که چند سال به جان خدمت شعیب کند
از اونجایی که طبیب عشق مسیحا دمه فقط باید بمیری تا بتونه از ابزارش استفاده کنه...والا اگه نا بینا هم بود تا حالا اینهمه دردو شنیده بود...
ReplyDeleteدیگه حافظ رو هم دوس ندارم....
چند سال.یعنی چند سال؟
ReplyDeleteمردک مازوخیست !!!! حافظ رو میگم.
ReplyDeleteباز به حافظِ جان! خدا که حتی یه نشونه هم نشون نمیده! همیشه تو شرایط سخت یه نشونه ازش میدیدم ولی این دفعه...!!
ReplyDeleteاگر با دلی بری که دله امکان نداره چیزی بهت نگه که اروم بشی.
ReplyDeleteتو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار....
ReplyDeleteاین پست نبرد علیه نفرت تان مرا یاد مردک جعفری و نشر چشمه و پس دادن کتاب انداخت و پوزخند ...!
ReplyDelete