آدم یک وقت هایی به نوشتن پناه می برد،زمان هایی به ننوشتن...حالت سومی را هم کشف کردم امروز:با نوشتن به ننوشتن پناه بردن...یک همچین آدمیم امروز
امیر حسین جان آهان!
شوخی شوخی سنگ پرت میکنی به احوالات شخصی داداشی؟اوهوم؟مواظبش هم هستی؟اوهوم؟
با نوشتن به ننوشتن... با نوشتن به نگفتن...با نوشتن به نتوانستن...با نوشتن به گریستن...با نوشتن به... کلا این نوشتن عملی است غیر قابل توصیف
درباره دو پست پیش می خواستم بگم که اول اینکه من فکر نکنم این ها شوخی شوخی سنگ پرت کنند. خیلی هم جدی پرت می کنند! دوم اینکه ایکاش من هم یک قورباغه بودم
امروز کلن پناهنده ای امیر حسین صبح به موسیقی ظهر به نوشتن و ننوشتن و شب خدا می داند.
اوه اوه چه سخت!
امیر حسین جان آهان!
ReplyDeleteشوخی شوخی سنگ پرت میکنی به احوالات شخصی داداشی؟اوهوم؟مواظبش هم هستی؟اوهوم؟
ReplyDeleteبا نوشتن به ننوشتن... با نوشتن به نگفتن...با نوشتن به نتوانستن...با نوشتن به گریستن...با نوشتن به... کلا این نوشتن عملی است غیر قابل توصیف
ReplyDeleteدرباره دو پست پیش می خواستم بگم که اول اینکه من فکر نکنم این ها شوخی شوخی سنگ پرت کنند. خیلی هم جدی پرت می کنند! دوم اینکه ایکاش من هم یک قورباغه بودم
ReplyDeleteامروز کلن پناهنده ای امیر حسین صبح به موسیقی ظهر به نوشتن و ننوشتن و شب خدا می داند.
ReplyDeleteاوه اوه چه سخت!
ReplyDelete