یعنی آدم در راستای زندگیش می رسد به جایی که دلش خانواده می خواهد.با همه پیچیدگی ها و مصائبش.یعنی آدم می رسد به جایی که فقط هوس عاشقی ندارد،یا میل داشتن تنی میان بازوانش،یا هر چه...آدم می رسد به جایی که می خواهد همسر باشد،پدر باشد،خانواده داشته باشد به این مفهوم
شاید نزدیک یک سالی هست که چنین حسی دارم.فراز و فرود داشته در من اما همیشه بوده...خیلی فکر کردم با خودم و خیلی کلنجار رفتم تا مطمئن شوم به قول تاواریش حقانیت این حس یا اصالتش تا به کجاست.تا مطمئن شوم ناشی از تنهایی،فقدان رابطه،نداشتن معشوق یا ص.ک.ث یا چیزی از این دست نیست.حالا فکر کنم می توانم ادعا کنم همه اینها راداشته ام و چیزی که می خواهم هیچ کدام اینها نیست:دقیقن برای خودم شفاف است که می خواهم همسر و پدر باشم یعنی حتی داشتن یک معشوق تمام وقت که همخانه ام باشد هم برایم کافی نیست
این امیرحسین جدید برایم جالب است.بخصوص وقتی آدمی مثل من باشی که هم تجربه زندگی متاهلی را داشته ای و میدانی بعضی وقت ها مصائب خودش را دارد و هم از لحاظ کهن الگویی هرگز برای بچه داشتن آماده نیستی چون نمی خواهی زن زندگیت را حتی با بچه خودت قسمت کنی...از دل این آدم وقتی چنین خواسته ای بیرون می آید به نظرم دیگر به به؛ یعنی خیلی به به!
آره زود باش زن بگیر من مدتهاست دل میخواد مسواک بدزدم اما مسواکی نیست و این چه زندگیه آخه تو واسه من ساختی ها ها ها
ReplyDeleteبعدشم من نگفتم رییسجمهور گفتم "رییسجمهور؟" و این آن علامت سوالش خیلی مهم است
ReplyDeleteاميرحسين عزيز
ReplyDeleteمدتهاست كه خواننده وبلاگت هستم (از طريق گوگل ريدر) وتا حالا برات كامنت نذاشته بودم، درباره اين پست آخرت نميحوام نظري بدم ولي گفتم اگه تو مطالب پائيني نظر بذارم ممكنه نبيني.
ميشه درباره اين كار كثيف خبرگزاري فارس بنويسي، نميدونم عكس ها رو ديدي يا نه، اومدن از يه سري آدم مثل ما عكس انداختن دورشون خط كشيدن نوشتن اغتشاشگر، از اونجايي كه ميدونم خيلي ها با وبلاگ نو مسائل اين روزها رو دنبال ميكنند، گفتم شايد اگه توهم بنويس در اين باره ملت بفهمن كه اينا دارن چه كثافت كاري ميكنن.
بهت كاملا حق ميدم اگه اين كامنتو به خاطر غير مربوط بودن به پستت حذف كني، فقط اميدوارم يه پست درست و حسابي درباره فارس بنويسي. اينم منبع عكس ها در فارس:
http://www.farsnews.net/imgrep.php?nn=8804010545
و درست لحظه ای که مطمئنی از این حس و ایمان داری به آنچه که می خواهی گنددددددد می خوره به همه چی...
ReplyDeleteبه همین سادگی...
به به...به به
نظرت منطقيه، من متاسفانه نتونسته بودم سايت گرداب رو ببينيم، فقط درباره اش شنيده بودم، البته زمستون تموم ميشه و روسياهي به ذغال مي مونه.
ReplyDeleteچه حس ملوسي! ملوس ِ مخملي ِ نرم ِ روشن ِ آرامي !
ReplyDeleteیعنی به خدا ها.....
ReplyDeleteخیلی داری پیچیده می شی
ReplyDeleteچی بگم والله...فکر کنم نشانه ی کمال باشد.
ReplyDeleteچه چیزهایی نسبت به دوران «تجربه زندگی متاهلی» که داشته ای تغییر کرده که اکنون می خواهی «همسر و پدر» باشی. چرا آن وقت نخوستی/نتوانستی، ولی حالا می خواهی؟
ReplyDeleteبی صبرانه منتظر خواندن آن پستِ مجزا هستم، نه از سر کنجکاوی که از سر نیاز.
ReplyDeleteاگر چه شاید زندگی در تجرد راحت تر از زندگی متاهلی باشه اما راحت بودن همیشه به معنای خوشبختی نیست.
ReplyDeleteمن كامنت آقا يا خانم " پايين" رو كه خوندم نمي دونم چرا احساس كردم تو جواب با شتاب با صورت رفتي تو صورتش. يعني يهويي احساس كردم كه وايييييي الان دست به يقه ايد باهم ! اما انگار تصور من از اميرحسين خشونت بار تر از اونيه كه هست. گفتم بگم و حلاليت بطلبم برادرجان!
ReplyDeleteبعد، آزاده با مسواك كه مي دزدي چيكار مي كني؟ اگه اينجا رو خوندي لطفن و متضرعانه ازت مي خوام كه جوابم رو بدي كه به طرز وحشتناكي تشنه شدم بدونم بعدش چي مي شه ! بايد هيجان انگيز باشه!
ReplyDeleteارباب این تحولات لابد از اثرات امر خیر استاد قاری زاده است (چشمک)
ReplyDeleteاحساس قشنگی باید باشه ولی بذار کاملن با این حس عجین بشی بعد دست به کار شو.
ReplyDeleteتوبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
ReplyDeleteيعني امير حسين..آي گفتي..
ReplyDelete