Monday, July 13, 2009

این نوشته محتوی غر می باشد

١-چهارشب است خیلی بد می خوابم.شب اول را گذاشتم پای روز پر استرس ١٨ تیر و اینکه شب شام خورده ام و اینها.فردایش شب می زده بودم فرض کردم فرمایشات مشروب است اما نهضت کابوس دیدن های شبانه به حول و قوه الهی بی شام و مشروب هم، همچنان ادامه دارد.مار داشتیم،زامبی داشتیم،دیشب هم یک کوتوله خون آشام داشتیم که به زور می خواست وارد خانه من شود...بعد مرده شور مرا ببرد که وسط همان حال مزخرف،خیس عرق قلم کاغذ می گیرم دستم خواب را می نویسم می روم دنبال تحلیل نماد هایش بعد نمی شود بعد عصبی می شوی بعد...


٢-حال جسمیم هم ریخته بهم کاملن.دو سه روزی هست که روی فرم نبودم اما امروز دیگر شاهکارم.سرم گیج می رود،دست و پایم کمی می لرزد،دلپیچه دارم،می خواهم همش بخوابم-مزه نریزید. خودم میدانم اکثر علایم بارداری در اینجانب رویت شده-و قس علیهذا...یعنی یک حالی است مسلمان نشنود کافر نبیند


٣-در گیر یکی از آن تنگناهای درونی ام که حتی نمی شود از آن نوشت.یعنی برای خودم هنوز شفاف نیستم.باید صبر کنم همه این فکر ها ایده ها حس ها حساسیت ها،درونم ته نشین شوند ببینم دقیقن می خواهم چه گلی به سرم بگیرم.من ذاتن از راز متنفرم و وقتی برای خودم تبدیل به یک رمز و راز می شوم غیر از تنگنای بلاتکلیفی،این ندانستن هم روزگارم را سیاه می کند


۴-حالا که بلند بلند غر زدم دیدم این شرایط جسمی و خواب های بد می توانند عوارض روان- تنی این حال آشفته درونی باشند.از خواب هایم فقط می توانم این را بگویم که نوعی انرژی درون روان من فعال شده که از نظر خودآگاهم مذموم و کریه است.خودآگاهم دارد همه سعیش را می کند تا جلوی ورود این جریان انرژی را به حوزه هوشیاری بگیرد.حق دارد؟باید از خودآگاهم حمایت کنم؟باید بگذارم بیاید و ویران کند تا شرش کم شود؟اگر بگذارم بیاید واقعن ویران می کند یا خودآگاه دیکتاتور می خواهد تخت حکومتش را حفظ کند؟اصلن ویرانی چیز بدی است؟


به قول آیدین:پوف!

13 comments:

  1. فکر کنم فقط می خواد تو ببینیش

    ReplyDelete
  2. به قول فرجام آلوچه خانوم گمانم اوضاعت شوروی در حال فروپاشی است...( شوخی می کنم )
    فکر می کنم همه ما یه دوره ای توی زندگی این کابوسها رو تجربه کردیم که دقیقا بر می گرده به ذهن آشفته مون...یه کمی آرامش...یه کمی موسیقی خوب...شاید هم یه سفر کوتاه بتونه کمی آرومت کنه...البته امیدوارم:)

    ReplyDelete
  3. ×حاضر شدن !

    ReplyDelete
  4. غر مي زنيم

    ReplyDelete
  5. اميرحسين كلن تو خيلي خوب با برنامه ريزي هزينه مي كني هااااا ! من باشم با وجود همچين حسي هم بازم بعيد مي دونم تن بدم به اين هزينه هاي هولناك. خصوصن اگه يه طرف قضيه  هم خواب مشوش باشه...

    ReplyDelete
  6. جالبه برام  خيلي به خودت گير مي‌دي يا اينكه خودت رو جدي مي‌گيري باهاش آشنام و اين كار رو دوست دارم چون من هم اين كارو انجام مي‌دم .هر چند مي‌دونم قسمت اعظمش بر مي‌گرده به خود شيفتگي دوست عزيز! ديروز يه جايي خوندم براي رسيدن به شادكامي خودتان را جدي نگيريد همش دارم با خودم كلنجار مي‌رم نكنه راست گفته..

    ReplyDelete
  7. بعد با این حال جسمیت می خوای اعتصاب کنی؟ نکن برادر ..نکن...

    ReplyDelete
  8. تن و روحت به ناز طبيبان نيازمند مباد... (بيچاره حافظ )

    ReplyDelete
  9. خدامرگم بده امیرحسین. می گم تو که همه چیزت عجیب و غریبه. نکنه نشستی با هیجان نوشتی دوست داری پدر بشی و از اینجور چیزا. بعدش حالا روح بزرگ طبیعت پا شده راه افتاده اومده سراغت و دستی به سر و بالت کشیده و دمی دمیده و امیرحسین مقدس شده باشی و راستی راستی داشته بوده باشی بابا می شده باشی؟ّ!

    ببخشید ببخشید
    نزن دارم می رم. می دونم حوصله نداری امروز. اما خب به ذهنم زسید نتونستم هیچی نگم و رد شم. چی؟ زل زدی داری بد بد نگام می کنی که مگه نگفتم با این شوخی مزه نریزید؟ خب گفتی گفتی رفتم رفتم...

    ReplyDelete
  10. خیلی باهات موافقم..باید که صبوری و رسیدن تدریجی به پیام پشت قضیه...اگه یاد نگیری همش تکرار میشه...

    من وتو هم که سن و سالمون از این حرفا گذشته که بخوایم هی فیل شیم...آقاي خدا هم تا ياد نگيري نه تخته رو پاك مي كنه نه چوبشو ميذاره زمين...

    پ.ن: منظور fail مي باشد...

    ReplyDelete
  11. ما یه اصطلاح تو کلاسمون داریم که استاد عزیزمون می گه گاهی از فحش ناموس اثر گذار تره اونم اینه که
    باهاش باش!!!!!!!!!!!!!!!
    تو خودت آگاهی و می دونی.جسمت تحت تاثیر روحته.اینا گاهی حتی بیرون ریزیه و چه خوب که بیاد از ناخوداگاه تا بره.اینارو هم خودت بهتر می  دونی!
    هفته پیش سر کلاس سفر قهرمانی (جنگجو) من با یه سوال حالم یه جوری شد  فهمیدم یه چیزی هست و برای من یه نکته داره! نشون به اون نشون که سرماخوردگی و اینها به کنار درد سیاتیکم از همون شبش دوباره شروع شد!
    من هم شبا این چند وقت یه جوری بودم چیزهایی تو خواب حس می کردم که وقتی پا میشدم پر اضطراب بودم و جالب این بود که هیچ کلمه ای تو الفبای ما نبود که من بتونم حالتهام رو توضیح بدم...تو مسیر اینها هست
    ولی امیر گاهی فقط مشاهده گر باش....اینقدر تحلیل نکن شاید برای همین داری آلارم می گیری(نمی دونم ها چون خودتی که از همه بهتر درک می کنی خودت رو) بذار باشه رد شه بهش گیر نده فقط مشاهده گرش باش.

    ReplyDelete
  12. به قول امیر غر زدن شما مستدام

    ReplyDelete
  13. این جمله معترضه هاتان کشته ما رو ارباب -مزه نریزید!

    ReplyDelete