Saturday, July 18, 2009

خداحافظ جلال آریان

«آن خطاط را سه خط بودی،اولی را هم خود خواندی و هم غیر،دویمی را خود خواندی و لاغیر،سیمی را نه خود خواندی و نه غیر»


این شاید وصف نویسندگان ما باشد.اکثریتی که امروزه نوشته هایشان را نه خود می خوانند و نه غیر،اقلیتی که خود لااقل می خوانند آنچه را که نوشته اند و معدودی که هم خود می خواندند و هم بقیه مردمان...اسماعیل فصیح از این دسته نایاب آخر بود.کتاب های هم اقبال خواص را داشت و هم همراهی میانه تر ها را...شهباز و جغدان،ثریا در اغما و مهم تر از همه زمستان ۶٢...جلال آریانش بعضی وقت ها پوآرویی عاشق پیشه می شد و وقت هایی مارکوپولویی در حسرت بازگشت...جلال آریانش اما همیشه سرگردان بود،مثل ما ملت که مدید زمانی است سرگردانیم:بین مدرنیته و سنت،عقل و دل،دین و عرف...برای همین به دل طبقه متوسط می نشست نوشته های فصیح که انگار حکایت خودشان بود


روحش شاد اقای نویسنده،روحت شاد اسماعیل فصیح!

6 comments:

  1. اجازه !

    چرا ننوشتی اون جمله مال کیه ؟
    خوب یکی مثه من نمی دونه .

    ReplyDelete
  2. روحش شاد.. ازش هیچی نخونده بودم... این سری که رفتم ایران دیدم دائی جان فصیح خوانی اش گل کرده و همه ی کتابهاش رو گذاشته رو میز ، طلبه شدم یکی اش رو بخونم اما ظاهرا قسمت این بود که بعد از مرگش با قلمش آشنا بشم...

    ReplyDelete
  3. و من عاشق شخصیت جلال آریان بودم. حتی گاهی فکر میکردم این جلال آریان یک جورایی سرگذشت خود اسماعیل فصحیه. چون خیلی وجه اشتراک داشتن با هم.
    خدایش بیامرزد. فکر نکنم توی عمر کتاب خونی ام از یک نویسنده اینقدر کتاب خونده باشم.

    ReplyDelete
  4. وقتي آدم بدون خداحافظي از يك نفر عزيز جدا مي شود، و ديگر او را نمي بيند مثل آن است كه آن يك نفر را از آدم دزيده‌اند....

    ReplyDelete
  5. چرا من از مرگش خبردار نشدم؟؟؟؟
    واقعاً شوکه شدم.
    خیلی دوستش داشتم
    جلال آریان یه عوضی دوست داشتنی بود
    عاشق فحش دادن و توصیفات بی ادبانه اش بودم
    دوستش داشتم
    و مطمئنم که جلال آریان خود اسماعیل فصیح بود.

    ReplyDelete