مردی که راهی سفر به جهان زنانه میشود با چند خطر بزرگ روبروست.نخست آنکه مرد ممکن است دست به سفر بزند به حکم اجبار یعنی حس کند که لازم است جهان زنانه را بشناسد ولی احترامی برای این جهان قائل نباشد،مردی که صرفن خودش را با جهان منطقی مردانه که در آن دستاورد ها شرط ارزش یابیست تعریف میکند هرگز نمیتواند درک کند این که یک زن میتواند حدود پنج دقیقه خیره شود به دو تا پنیر پیتزا تا یکیشان را انتخاب کند یعنی چه و چه رنگین کمان وصف ناپذیری است در این حرکت.احترام به دنیای زنانه شرط اول قدم است برای توفیق و الا بدون به رسمیت شناختن این جهان سفر به آن چه معنایی میتواند داشته باشد جز کاریکاتوری مضحک که زن زودتر از هر کسی به تمسخر آمیز بود شرایط مسافرش پی خواهد برد.
دوم اینکه مرد باید بداند وقتی از عالم مردانه به جهان زنانه سفر میکند قوانین بازی تغییر میکنند.مثل فضانوردی که میرود به ماه و آنجا دیگر قانون جاذبه ای در کار نیست.منطق مردانه که منطقی باینری و سیاه و سفید است به شدت در جهان زنانه که همه چیز در آن تابع منطق فازیست یعنی یک کلید درش هم ممکن است صفر باشد هم یک هم هزار چیز دیگر گیج میشود و هراسان.مرد هنگام سفر به جهان زنانه باید بداند که قوانین این دنیا با هر چه که میدانسته متفاوت است و فراتر از آن تلاش برای درک آن قوانین با دید مردانه مضحک و بی اعتبار خواهد بود:سرکنگبینی که صفرا میفزاید و بس از قضا
سومین خطر برای مسافر،زمانی رخ میدهد که مرد جذب جهان زنانه شود به طوری که بخش مردانه اش را فراموش کند.در این حالت ممکن است مرد مانند بی مایه ترین زنان رفتار کند و چنان دور شود از ذات مردانه اش که هم از جایگاه خود در جهان مردانه سقوط کند و هم هرگز در جهان زنانه پذیرفته نشود.مردهایی را دیده اید که هیچ تعهدی را نمیپذیرند هرگز،روی حرفشان نمیشود حساب کرد،ضعیفند و احساسات شان را به طرزی رقت انگیز بیان میکنند،مدام در حال غیبت و بدگوییند و..در واقع مردی که در جهان زنانه مردانگیش را فراموش کند صرفن قادر خواهد بود بخش تاریک دنیای زنانه را زندگی کند نه بخش متعالی و درخشان زنانگی را
حالا بیایید فرض کنیم مرد به جهان زنانه احترام گذاشت،قوانین جهان زنانه را شناخت و ازش لذت برد و حتی در سفر، مردانگیش را هم فراموش نکرد تازه مرد مسافر ما رسیده به جزیره سیرن ها.خطر تازه دارد شروع میشود.چهارمین مانع بزرگ در سر سفر قهرمانی مرد به جهان زنانه،زنیست که انگیزه سفر شده برای او.میپرسید چطور؟یونگ میگوید اگر میخواهید ناخوداگاه جمعی عصر خودتان را بشناسید به پژوهش در خوداگاه مردمان هزار سال قبل از خود روی آورید چون ناخوداگاه جمعی ما شباهت به خوداگاه مردمان یک هزار قبل دارد.با این فرض ناخوداگاه جمعی زنان عصر ما نزدیک است به خوداگاه زنان یک هزاره قبل.همان زمانی که مرد خدای زن بود و سایه سرش و حل المسائل زندگیش.این مساله در سطح ناخوداگاه باعث میشود زن از مرد زندگیش توقع داشه باشد همان شکارچی مقتدر اجدادی باشد،شوالیه ای که بر هر خصم مقتدر غلبه میکند و شاهزاده خانمش را از بند اسارت آزاد میسازد.مهم نیست که زن در جهان بیرون چقدر فمنیست یا چقدر متکی به خود باشد.بخشی از تصویر مردانگی در عمق ناخوداگاه زن همچنان با مرد قهرمان که هرگز اشک نمیریزد و خم به ابرو نمیاورد تعریف شده.حالا برگردیم مرد مسافر:او که احتمالن تازه دارد با حوزه عواطف آشنا میشود قطعن تغییر خواهد کرد.اشک میریزد،عواطفش را ابراز میکند،نرمخو خواهد شد،شاید دست از تلاش قهرمانانه برای رشد و پیشرفت بردارد و مدتی به درون بپردازد و...زن ممکن است در ظاهر ازین تغییرات، صمیمانه استقبال کند اما همان عدم انطباق میان تصویر کهن الگویی مرد در ناخوداگاه زن با مرد مسافر باعث تعارضاتی خواهد شد که لاجرم زن، تسخیر شده و دست به تحقیر مرد خواهد زد .مرد نمیداند چه اتفاقی دارد برایش میافتد.حیران خواهد بود و ممکن است یا برای بازیابی موقعیت پیشینش سفر خود را نیمه تمام بگذارد و یا در همان شرایط مانده تحقیر شده و به مانند دریانوردان توسط سیرن ها دریده شود
برای نجات،مرد مسافر باید لحظه طلایی چرخش را دریابد.مرد باید بداند هرچند سفرش به جهان زنانه با انگیزه شناخت یک زن بیرونی-معشوق همسر و حتی مادر-صورت پذیرفته اما در نهایت تبدیل به سفری اسطوره ای برای شناخت زن درونی یا آنیمای خود خواهد شد.اگر مرد بتواند دریابد که از کجای راه دیگر در پی کسب رضایت زن بیرونی نیست و تمرکزش بر زن درونیست در برابر ناملایمت زن بیرونی دیگر آسیب پذیر نخواهد بود.اگر مرد بتواند زن درونی را بشناسد،دوستش بدارد و به رسمیتش بشناسد به تعریف جدیدی از مردانگی خواهد رسید.مردانگی ای واقعی که با مردنمایی پسر بچه به ظاهر رشید سابق به شدت متفاوت است و این مردانگی جدید آنچنان برای زن زندگی مرد جذاب خواهد بود که که مرد مسافر پاداش مضاعف بیرونی نیز علاوه بر سعادت درونی دریافت خواهد داشت
اولیس به هنگام مواجهه با سیرن ها در گوشش مردانش موم ریخت و خود را نیز به دکل کشتی بست تا بتواند به سفر ادامه دهد.بعضی وقتها باید در سفر به جهان زنانه، گوش نداد به صدا های بیرون و فقط رفت...بعضی وقتها خود سفر رسیدن است،سفر باید کرد!
خصوصی داری امیر عزیز ...
ReplyDeleteخیلی تمیز نوشتی امیر جان ولی میدانم که میدانی خیلی پیچیده تر از اینهاست.
ReplyDeleteچه حکمتیه که آقایون خصوصی میذارن برای این پست؟؟؟
ReplyDeleteسفرت بی خطر رفیق...
ReplyDeleteخصوصی داری رفیق امیر
ReplyDeleteآقا نیستم، ولی خصوصی داری امیر جان!
ReplyDeleteچقدر خصوصی داری؟ اگر سفر به جهان مردانه را هم بنویسی من قول میدهم همه سوالاتم را همینجا جلوی چشم همه بگذارم
ReplyDeleteامیر من تا اینجایی که خوندم این وسال برام بوجود اومده که مبنای این حرف یونگ چیه که میگه "اگر میخواهید ناخوداگاه جمعی عصر خودتان را بشناسید به پژوهش در خوداگاه مردمان هزار سال قبل از خود روی آورید" می خوام بدونم یونگ این عدد هزار رو از کجا آورده!
ReplyDeleteسوال بعدیم هم اینه که این تشابه ناخودآگاه زناند هزار سال پیش طی چه فرایندی به خودآگاه زنان امروزی منتقل شده! توارث؟ قوانین طبیعی؟ چی؟
این دقیقا سوالی خست که در مورد کارکرد آرک تایپها دارم، نمی دونم رمز جاودانگی آرک تایپها در طول اعصار چیه (حس می کنم جواب این وسال با سوال قبلیم باید یکی باشه)
قرار بود همه بگن بحث بشه تا شاید نتیجه ای بده ولی با این اوضاع خصوصی سازی که...
ReplyDeleteمیگم اگه امکانش هست نظرا رو بدون ذکر اسم تایید کن ببینیم چه خبره.
"لحظه طلایی چرخش" باور کن به این عبارت که رسیدم چشمهام برق عجیبی زد... امیر تجربه بهم نشون داده که این چرخش میتونه چرخش هزینه بری باشه، هر چند به ضرورت این چرخش واقف هستم (بر اساس همه تربیتهای سنتی ای که دست بر قضا در این مورد خاص با نظریات یونگ منطبقه) این تغییر تغییریه که ممکنه مرد رو متهم به "متحول شدن" کنه حتما این جمله کلیشه ای رو از زنان زیادی شنیدی که به مردشون گفتن "خیلی عوض شدی"... به علاوه می خوام بدونم به نظرت این چرخش از نظر خود مرد نمیتونه فرایند نگاه به درونش (زنانگی) رو تبدیل به یه فرآیند آگاهانه ی مصنوعی بدل کنه؟ "{همیشه این رفتارهای کنترلی و مصنوعی حس خوبی بهم نمیده!}
ReplyDeleteمنم به این خصوصی ها اعتراض دارم، امیر اگه ممکنه ترتیبی بده تا سوال جوابهای همه رو ببینیم.. اینطوری بهتر می آموزیم گمونم.
ReplyDeleteدر مورد هزینه چرخش ها باهات موافقم عرفان جان!کلن شروع مسیر رشد هزینه بر خواهد بود چون الگوهای تکراری رو که ماها بهش عادت داریم بهم میزنه و از ما انسان های جدیدی میسازه.توام با این ماجرا میدونی که عادت و امنیت ارتباط تنگاتنگی با هم دارن.وقتی عادت ها بهم میخورن شریک زندگی آدم رشد یافته خود به خود امنیتش رو در معرض خطر میبینه
ReplyDeleteعرفان این همه سوالهای خوب خوب کردی چه کاریه خرابش میکنی؟!!!!
ReplyDeleteای بابا شاید من یه سوال اوا خاک به گورمی داشتم از ارباب
به هرحال بزرگترمان هستند و حرفشان واجب الاطاعه ... شلوغش نکن .. این همه هم بی خود نرو تو دنیای زنانه با خانها ست به یکی کن واسه افشاگری خصوصی های ما
امیر من مثل دیوونه ها دنبال بقیه ش می گردم... از هدا که پنهون نیست از تو چه پنهون یک کم هم به خارش افتادم ... زودتر بساز ما رو داداش ... این سوالهای عرفان هم اگه جواب بدی مزید امتنانه مخصوصا در مورد اون عددد هزار !!!!!!!!!!!
ReplyDeleteرضا ما الان باهم دوستیم، باشه؟
ReplyDeleteعرفان!رضا و سایر دوستان!کامنت های خصوصی سوال نبود اظهار لطف دوستان بود به بنده
ReplyDeleteدر مورد ناخوداگاه امروز خوداگاه هزار سال پیشه باید این جوری به قضیه نگاه کنید که اولن یونگ گفته قرنها مثلن یک هزاره.یعنی الزامی نیست که حتمن هزار سال باشه.ثانین یونگ گفته ناخوداگاه امروز ما شبیهه به خوداگاه آدم های دوران ماضی.یعنی میشه یه حدسایی زد از شناخت خوداگاه اون مردم در مورد ناخوداگاه خودمون
ReplyDeleteدر واقع ناخوداگاه جمعی حاصل مجموع تجربیات بشری از بدو خلقت گونه انسان تا کنونه.اگر میگیم انسان یک هزاره قبل برای دسترسی به لایه های قابل درک تر ناخوداگاست نه همه اون.عمق ناخوداگاه جمعی که میراث روانی بشره هنوز ناشناختست
ReplyDeleteناخوداگاه جمعی عرفان جان به صورت میراث روانی منتقل میشه.آرک تایپها که نحوه تجلی این میراث روانی و ناخوداگاه جمعیند با دانش ژنتیک مرتبطتند.من متخصص ژنتیک نیستم ولی فکر کنم ارتباط مستقیمی هست بین انتقال کهن الگوها توسط ژن ها و انتقال ویژگی های جسمی توسط همون ژن
ReplyDeleteببین ارک تایپها مثل یه ظرفن که که به انسان اجازه میدن جور خاصی از بودن را تجربه کنه.مثلن خشم رو به عنوان یک غریزه بروز بده.برای همینه یونگ میگه آرک تایپ صفت غرایز انسانه.این غرایز در مجموع گونه انسان رو تعریف میکنند انسان بدلیل این مجموعه ویژگی ها انسانه پس حدس زدن اینکه کهن الگوها ازلی و ابدیند نباید کار سختی باشه هوم؟
ReplyDeleteباز برمیگردم به اون سوالت در مورد ناخوداگاه هزار سال پیش و خوداگاه فعلی.ببین یونگ حتی برای تعبیر خواب بیمارانش و درک نماد ها میرفت سراغ کتاب های قرون وسطی و از روی نماد های شرح داده شده در قرون وسطی خواب یه انسان عصر مدرن رو تعبیر میکرد.یه شرح معرکه ای از این ماجرا تو کتاب روانشناسی و دین اومده
ReplyDeleteحالا که بحث کشید به اینجا شاید جالب باشه براتون:ناخوداگاه مردانه هم دقیقن همین حالت رو داره نسبت به زنان.در واقع ما در عمق ناخوداگاه مردانه حس تحقیر شدن توسط زنان رو داریم که برمیگرده به دوران مادر شاهی و مادرتباری که مرد جنس دوم و حقیر بوده ودر کنارش در سطح حس برتری نسبت به زن که محصول چند ده قرن اخیره.
ReplyDeleteساده شده ماجرا اینه همونطور که یه زن برای پذیرش یک مرد در حال تشرف به جهان زنانه مشکل داره ما مردها هم برای پذیرش یک زن دارای قدرتهای مردانه به مشکل بر میخوریم و دچار تضاد میشیم.در سطح ناخوداگاه جنس بازی کاملن یکیه.هوم؟
ReplyDeleteفکر کنم بشه روش انتقال کهن الگوها رو به روش انتقال غرائز در بشر تشبیه کرد با این اوصاف
ReplyDeleteببین عرفان جان انسان به ما هو انسان بودنش دارای این کهن الگو ها هست.همونطور که همه انسان ها روی دو پا راه میرن،بعد نه ماه بچه دار میشن و ابزار میسازن...به همون سبک دارای ویژگی های مشخص رفتارین که یونگ اسمشون رو گذاشته کهن الگو یا آرک تایپ یا صورت مثالی
ReplyDeleteرئیس جان مرسی از توضیحاتت.. حس می کنم باید نشخوارشون کنم.. اگه دلت خواست راجع به لحطه طلایی چرخش یه پست مجزا بزن
ReplyDeleteاووووممم...مزه مزه اش میکنیم... دنیای مردانه ای هم داریم که زنی لازم باشه با احتیاط بهش وارد بشه؟؟ یا زنها به خاطر همون سنتهای دیرین دنیای مردانه رو میشناسند کامل؟؟
ReplyDeleteچه دلم سوخت که از صبح نتونستم بیام اینجا و ان لاین کامنت - چت داشته باشم. کامنتهای خیلی خوبین. هم سوالها و هم پاسخ.
ReplyDeleteبرای تداعی بهتر ناخودآگاه جمعی می تونیم دنیای خواب رو تصور کنیم که البته بخش ناچیز و کوچکی از این دنیاست.
یک جمله هاییش بولد کن امیر جان تا بیشتر تو چشم باشه .
ReplyDeleteدینگ دینگ .... خصوصی
ReplyDeleteقطعن نرگس جان زنها هم سفر قهرمانی مردانه دارن و اتفاقن خیلی خیلی بیشتره تعدادشون و سفرشون هم واضح تره
ReplyDeleteببین .... فکر نمی کنی همه چیز ساده تر از این حرفها و تفسیرهاست ؟
ReplyDeleteبه نظر من اون چه در یک رابطه ی دوطرفه مهمه فراموش نکردن خوده. شخص نباید تظاهر کنه حتی اگه مطمئن باشه این تظاهر به مذاق طرف مقابلش خوش میآد.
ReplyDeleteاین جور تجربیات زن شناسانه هم کاملن شخصیه و نسخه پیچی براش باطل.