دو جور مرد داریم:مرد هایی که مثل بلدوزر در دنیای مادی جلو میروند و مردهایی که انگار سرگردانند.دسته اول تحصیلات عالیه دارند،مشاغل مهم،ثروت یا شهرت.مردهایی که تمرکزشان روی یک کار است.شخصیت قدرتمندی دارند که که درهر حیطه ای باشند موفقیت را تضمین میکند برایشان.مردان سرگردان اما انگار قواعد موفقیت در جهان مدرن را خوب بلد نیستند.از شاخه ای به شاخه دیگر میپرند،با قلبشان تصمیم میگیرند نه مغزشان،مقررات و قوانین آزارشان میدهد و متعهد شدن برایشان سخت ترین کار دنیاست
مردهای دسته اول زنانگی برایشان فرع زندگیست.چیزیست از جنس«باشه بهتره».حضور یک معشوق برایشان در حکم رنگی است که میزنند بر دیوار یا تزئینات داخلی ساختمان:واضح است که دکوراسیون باید شیک باشد اما حالا اگر نبود هم پی محکم ساختمان را عشق است .این دسته از مردان میتوانند بدون حضور عشق یا بدون وجود معشوق بیرونی هم، کامیاب باشند در یک کلام آنها برای اعطای هدیه خود به جهان هستی-موفقیت،پیشرفت،دانش و...-نیازی به حضور زنانگی در زندگیشان ندارند حالا اگر بود بهتر
مردهای دسته دوم اما بدون زن و زنانگی هیچند.وقتی که عاشقند خلق میکنند.وقتی زنی هست که ملکه زندگی آنها باشد میتوانند پیشرفت کنند.تایید معشوق برایشان برابر است با همه جهان،اصلن بدون توجه جهان زنانه انها نیستند.مردان اینگونه ممکن است هیچ تظاهر بیرونی هم نداشته باشند یعنی چنان درونگرا باشند که هرگز زن رویاهایشان نفهمد ملکه خیال آنهاست اما حتی در همین حالت هم بدون حضور زنانگی قادر به خلق نیستند.مثالش شاید دانته که بئاتریس هرگز ندانست چنان آتشی در جان دانته افروخته که ثمره اش میشود کمدی الهی.هدیه این دسته مردان به جهان-شعر،هنر،تخیل و...-محتاج تجلی زنانگی در زندگیشان است
زنان زندگی مردان دسته دوم اما همیشه در معرض یک خطر بزرگند:آنها انسان هایی هستند که در ذهن مرد تبدیل به ایزد بانوانی بی نقص میگردند.ناخوداگاه مردان دسته دوم هویت انسانی را از زنان زندگیش نمیپذیرد.هویت انسانی یعنی ضعف و نقص و در اعماق درون این دسته مردها اصلا یعنی چه که یک ملکه نقص داشته باشد؟اگر معشوق من نقص دارد چطور میتواند الهام بخش من باشد؟بنابر این چنین مردانی به شدت آسیب پذیرند در مواجهه با زنان زندگیشان و بسیار بیشتر آسیب زننده به آنها چون تمامیت انسانی آنها را نمیتوانند که بپذیرند.این مردان باید یاد بگیرند توقعات غلاظ و شداد خود از زن بیرونی را با آنیمای درونی حل کنند و الا جز سرخوردگی حاصلی نمیابند،صدمه میخورند و صدمه میزنند
پی نوشت:من دو دسته رو خیلی پر رنگ جدا کردم از هم ولی در عالم واقع عمومن هر مردی هر دو بخش این تفکیک رو درون خودش داره و حالا ممکنه یکی پر رنگ تر و دیگری کمرنگ تر باشه
داشتم فکر می کردم که یه حد وسطی هم باید وجود داشته باشه که دیدم تو پی نوشت گفتی
ReplyDeleteمن فعلا فقط میگم که خوندمش ارباب ... یه جاهای دیگه دارم دست و پا می زنم ... به زودی با بینش کامل تر می خونمت
ReplyDeleteهیچ نظری نمی تونم بدم انگار
ReplyDeleteخيلي تخصصي بود نمنه؟
ReplyDeleteآقا اولش اومدی فقط سیاه و سفید به قضیه نگاه کنی بعد وسطای کار عملا سیاه و سفیدت قاطی شد و ما نفهمیدیم کدوم سیاهه کدوم سفید در نهایت هم خودت به بازی رنگها اعتراف کردی.. با نظر گلناز موافقم که همیشه باید حد وسطی هم وجود داشته باشه...اینجور دسته بندی ها منِ کند ذهن رو نصف می کنه
ReplyDeleteحالا در همچین موقعیتی زن باید چه کار کند؟ یعنی اگر تو که زنی (اوا ببخشید تو که زن نیستی، تصحیح می کنم) من که زن هستم یهو دیدم دارم این همانی می شوم با آنیمای درون مرد باید چی کار کنم؟
ReplyDeleteاینم ایمیل. حا لا تو کف کردی از مناسبت کامنت با پست؟
ReplyDeleteعرفان جان گاهی باید سیاه و سفید حرف زد تابشه عمق مطلب رو گرفت تابعد خواننده حد وسط و خاکستریها را دریابد یاراجع بهشون فکر کند
ReplyDeleteدوم فعلا قایمکی
ReplyDeleteاوهوم یه تنالیته ایی که با کاردک درست کرده باشی..میگم کاردک چوون مردوونست.,P:
ReplyDeleteچیزی در حد محشر بود، اینکه این دو دسته واقعا وجود دارن ولی اکثریت رو باید با منطق فازی نگاه کرد؛ همونی که تو پ.ن گفتی,
ReplyDeleteدوست فرزانه سلام.
ReplyDeleteمن کوچکترین به شما توصیه می کنم در مکاشفات ذهنی خود این مرز آشکار و ضخیم بین زن و مرد را بردارید. یعنی به نظرم هر مردی در عین داشتن مشخصات مردانه یک زنانگی نیز در وجودش است و همینطور است برای زنان. به گمانم از نظر علمی هم حرف هایی هست در این باب. حالا می ماند شدت بروز این حس متضاد با فیزیک شخص و اصلن فرصت بروز آن.
مردان دسته ی اول اگر بیمار نشوند حداقل کمبودی همیشه آزارشان می دهد.
ببینم ... اینا نظرات خودت بود یا منبع معتبری داشت ؟
ReplyDeleteخوشمان آمد
ReplyDeleteخیلی جالب بود کاملا واقعی
ReplyDeleteهمسر من از نوع دوم بصورت خفنش البته با موقعیت و اعتبار دسته اول
من به خاطر اینکه همیشه باید خدای ذهنش می بودم خیلی اذیت شدم.