١-داشتم کتابی میخواندم از رابرت مک کی درباره داستان و فیلم نامه.جایی از کتاب وقتی داشت چالش های قهرمان فیلم نامه را شرح میداد نوشته بود:«چالش باید باور پذیر باشد.مثلن در دهه١٩۵٠،اگر دو نفر عاشق هم میشدند و هر کدام متاهل بودند،تعهد ازدواج چالشی جدی برایشان بود چون ترک تعهد ازدواج از طرف جامعه مذموم و ناپسند به شمار میامد اما همین ترفند داستانی در عصر حاضر یک چالش ناکارامد است.حالا متاهل بودن اصلن مانعی در برابر عشق به دیگری نیست.مردم معتقدند زندگی کوتاه تر و عشق مهم تر از آن است که بخاطر تعهد و تاهل از آن محروم شوند...»
٢-نشسته ایم دور یک میز.یازده نفری میشویم.نه نفر توی همین طیف سنی که من هستم حالا چند سال بالاتر یا پایین تر و دو نفر نزدیک پنجاه سالگی.آن دو بزرگتر جمع دارند از تجربیاتشان در زمان انقلاب میگویند.حرف یکی شان میرسد به اینکه با دوست دخترش می رفته تظاهرات،بعد به شوخی میگوید دختر بازی ما هم اینجوری بوده دیگه...ما نه نفر هرهر میخندیم که آخر تظاهرات رفتن هم شد دختر بازی؟هر دوی آدم بزرگ ها جدی میشوند ناگهان و آن یکی دیگر میگوید:«ببینید ما نسل نجیبی بودیم.ما را با خودتان مقایسه نکنید،ته رابطه ما با جنس مخالف میشد همین که یواشکی دست هم را بگیریم،اصلن کار هایی که شما میکنید به ذهن ما هم نمیرسید»
٢+١-دارم فکر میکنم به یک تغییر عمده فرهنگی که انگار در همه جای جهان رخ داده و در ایران ما هم.نیرویی مثل بلدوزر به ویژه در حوزه عشق ورزی و ص.ک.ص به راه افتاده و مرز نمیشناسد انگار.به درست و غلطش کار ندارم اما شاید وقتش باشد بپذیریم ارزش هایی که با آنها تربیت شدیم در دنیای امروز دیگر کارآمد و قاعده نیستند.همین پذیرش شاید کمکمان کنند راحت تر با نسل های بعد از خودمان کنار بیاییم
پی نوشت:این پست الیزه را هم ببینید تا دریابید لااقل بخشی از نسل دهه شصت چطور نگاه میکند به ماجرا
من نمی دونم در تعادل چه اشکالی هست که ما این همه ازش فراری هستیم آخه؟
ReplyDeleteینی من کلی کامنت نوشتم برات . پرید....
ReplyDeleteبه گلناز: تعادل؟ کدوم تعادل؟ مساله اینه که اینی که بهش میگیم تعادل در ذهن آدم های مختلف و در نسل های مختلف و در جوامع مختلف با هم فرق داره؛ مطمئنن اونی که تو ذهن شماست و بهش میگی تعادل با مفهومی که من از تعادل در رابطه پسر و دختر می بینم فرق داره! کاملا هم فرق داره
ReplyDeleteبه امیر: آدم هایی از دهه 60 که مثل الیزه فکر کنن خیلی کمن؛ حداقل تو کسانی که من باهاشون معاشرت داشتم و دارم خیلی کمن ولی بهرحال روند و سیر تغییر عقاید و باور ها داره به این سمت میره
پست الیزه اشکالی داشت؟؟
ReplyDeleteآقایون خانومها... ایران فقط تهران نیست، تهران فقط ونک به بالا نیست! همه تون فکر می کنید این نکته رو می دونید اما توی تحلیل هاتون اصلا کوچکترین توجه ای بهش ندارید متاسفانه!
ReplyDeleteفکر می کنم هر نسلی نسبت به نسل بعدی یه همچی حسی داشته باشه.,و نمیشه هیچ رفتاری رو عمومیت داد.,
ReplyDeleteمن کاملا معتقدم که همه آدم ها بر اساس ساختار ذهنیشون بهترین و عاقلانه ترین و متعادل ترین تصمیم ممکن رو در همه جوانب زندگی می گیرن، منظورم از همه آدم ها avarage آدم ها هست،
ReplyDeleteو با اطمینان بهتون میگم که این روند و جریانی که الیزه نمایندگی اونا رو در پست امیر داشته بسیار کندتر از اونه که شما تو وبلاگستان می بینید؛ تازشم با چند بار حرف زدن با الیزه در این چند مدت معتقدم که الیزه نماینده رادیکال این گروه هست
ReplyDeleteبنده خدا الیزه من یه نمونه مثال زدم...بابا جان ها!خودتون مگه عاشق نشدین؟مگه تو رابطه نبودین؟یه نگاه به خدمون بندازیم تفاوت رفتاری رو با نسل های قبلی میبینیم خوب.من اصلن خوب وبدش نمیکنم میگم ببینید همین!
ReplyDeleteبه نظرم تفاوتها(از همه نظر) انقدر داره زیاد میشه که فهمیدن هم نسلها هم داره سخت میشه.چه برسه به نسل بعدی.یعنی فرهنگهای مختلفی هست که هرکدومش هم طرفدارها و همفکرهای زیادی داره.
ReplyDeleteبه محمد جواد شکری : این که تعاریف انسانها در هر مقوله ای حد اقل در حداقلها با هم متفاوت باشد نه جای بحث دارد نه جای چک و جونه زدن . در مورد این رابطه هم همینطور است اما سوال اینجاست که آیا من یا شما وقتی تعریف خودمان با لحاظ مختصات ایدئولو}یک و فلسفی و اخلاقی خودمان را ارائه دادیم خودمان ( نه کس دیگر ) می توانیم در آن زمینه تعادل را رعایت کنیم یا نه ؟
ReplyDeleteمی خواهیم یانه ؟ باید یا نه ؟
من فکر می کنم حرف گلناز بیشتر در این مورد است ... ناتوانی ما در التزام به اصولی که حتی خودمان برای خودمان وضع می کنیم
آقای محمد جواد شما مگه می دونی تعادل تو ذهن من چه مفهومی داره؟ بعدش هم آدم هایی که مثل الیزه فکر می کنند اصلا کم نیستند
ReplyDeleteاون آقایی که این حرف رو میزد نسبت به کدوم نسل نجیبتر بود نسل پدرش یا نسل ما اهالی دهه پنجاه؟ پست الیزه رو خوندم من فکر نمیکنم اینو بشه تعمیم داد به همه اهالی دهه 60 ، به نظرم خیلی شخصیه. درضمن ایزه داره از س ک س حرف میزنه، نه از عشقبازی اینها باهم خیلی فرق میکنند، که این هم نظر منه و شاید خیلی شخصی باشه.
ReplyDeleteگندم جان!من گفتم نظر الیزه رو ببینید به عنون یه نظر نسل بعدی.مگه گفتم موافقم یا مخالفم؟
ReplyDeleteدوستان توجه دارن که نوشته من شرح وضع موجوده نه اظهار نظر شخصی؟
ReplyDeleteمحمد جواد جان!معتقدم آدمهایی که دارن مرز رابطه رو میکشن به تن خیلی سریع و خیلی فوری اصلن کم نیستن.منتها بعضی هاشون خیلی راحتن ،بعضی هاشون هم نه تنها راحت نیستن که بعد روی اون آدمی که تنشون رو باهاش شریک شده اسم هم میذارن
ReplyDelete