ساعت ٣ بامداد:بد خوابیدم.فقط یادم هست که داشتم کابوس میدیدم و انقدر ترسیدم توی خواب که هراسان بیدار شدم و هر چه فکر کردم چه چیزی ترسانده من را هیچی از خوابم یادم نمیامد.فقط خیلی ترسیده بودم
ساعت ۴ بامداد:تازه خوابم برده بود بعد آن کابوس که برایم اس ام اس آمد.من هم که شکر خدا در این موارد بدترین احتمالات ممکن را تصور میکنم نصف عمر، پریدم سمت موبایل.بعد دیدم اقای مخابرات لطف کرده اس ام اس ساعت هشت و نیم شب یکی از دوستان را که کری خوانده بودند برای فوتبال این وقت صبح دلیور فرموده اند.باشد که رستگار شود مخابرات
ساعت ۵ بامداد:توی خواب میدیدم که دارم با دختری که آشنا بود و من جمعن سه و نیم کلمه توی عمرم با او حرف زده ام ازدواج میکنم.بنده خدا از هر نظر آدم معمولی ای است اما توی خواب من از هر نظر آدم داغان و ویرانی بود.تمام مدت داشتم در خواب توی سر خودم میزدم که بابا جان چرا با این داری ازدواج میکنی خوب ولی انگار یک جورهایی مانده بودم در کار انجام شده...
ساعت ۶ بامداد:از خواب پریدم.عصبانی و عصبی...نشستم شهروند خواندم تا ٨ صبح
پی نوشت:به جان خودم فکر نمیکردم من و مرحوم پل نیومن انقدر بهم وابستگی روحی داشته باشیم که شب فوت حضرتش،من کمترین، تا صبح کابوس ببینم
دقیقا من هم 4 صبح یه اس ام اسی گرفتم که ساعت 8 باید می گرفتم...ببخشید فرمودین ازدواج می کردین؟؟؟؟؟....یه جان خودم دیشب حالت قرار گرفتن این ماه و ستارگان یه جور خفنی بوده.شب منم عجیب غریب بود
ReplyDelete:) شب نوشته ها ...
ReplyDeleteبه این وبلاگ منظورم بود
ReplyDeleteنه داداش پایه کری ام خفن
ReplyDeleteپس همدرد بودیم امیر جان البته دور از جونت که من برونشیت حاد دارم، منظورم بی خوابیه!
ReplyDeleteمی گم نکنه ناهید کار رو شروع کرده؟ رفتن به ناخودآگاه و خوابهای عجیب و کابوسی شروع شده؟ بابا یه کم جنبه داشته باش بذار چند جلسه بگذره هنوز هیچی نشده رفتی امریکا؟
گلناز جون جا داشت یه هفت هشتا علامت سوال دیگه هم بذاری D: اصلا دیشب خوابا خیلی بد بوده..خیلی.,
ReplyDeleteبه نظر میرسه که عرفان از جونش سیر شده
ReplyDeleteچنین اتفاقی شب گذشته ترش برای من افتاده بود و من هم ایضا اس ام اس راننده امو که دیرتر میاد دنبالم نصف شب دریافت نمودم و اینکه از ساعت 4 صبخ رسما دیگه خوابم نبرد و بدین جهت دیشب که جماعت وبلاگ نویس بی خواب شده بود بنده خواب پادشاه هشتم رو میدیدم :دی
ReplyDeleteتغذیه تون بد شده ارباب ... امر کنید بره شقه کنیم ... راسته اش را برایتان بکشیم به سیخ تقویت شوید قربان سر مبارکتان بروم ... اون جریان غلیواژ هم می شود برپاکرد اگر اراده ی همایونیتان برآن استوار شده ... در هر صورت ما همه جوره پایه ایم ارباب ... گل گاوزبان هموبرایتان دم میکنیم برای سر شب آخر شب هم شربت عسل سفارشی ... ولی این کر خونی را نمی تونم کاری کنم بات ... 6 تایی ها
ReplyDeleteقدیمها وقتی می گفتن شیش تایی ها می گفتیم هفت ساله..... حافظم یاری نمی کنه.. ارباب کمک!
ReplyDeleteبولتن دانشجويان و دانشآموختگان فلسفه ايران
ReplyDeleteIranian Students of Philosophy
www.isphilosophy.com
امیر جان فکر کنم اون که اس ام اسش ساعت 5 رسیده من بودم...
ReplyDeleteبه خدا غلط کردم...سه سه بار به نه بار گه خوردم من ساعت 8 فرستادم ...بازم میگم شرمندم اگه امر کنی کری خونی را تعطیل می کنم و میشم خفن استقلالی...به خدا راست میگم
چاکرم رییس!تقصیر تو چیه.این مخابرات ما محشره
ReplyDeleteحالا کری خونی تعطیل بشه یا نه؟ آخه هفته قبل از دربی آدم یه جوریه!!!!
ReplyDeleteوای این اتفاق شبیهش دیشب برا من افتاد. اس ام اس ساعت 9:30 شب رو 3 صبح دریافت کردم و هر چی فحش بود نثار مخابرات کوفتی نمودم. بعد هم خواب دیدم که یکی از دوستانم از همسرش جدا شده و کلی حالم گرفته بود وقتی بیدار شدم.
ReplyDeleteبه ما اهم سر بزن
ReplyDelete