Monday, July 17, 2006

ماندن زير سايه اکنون

اتفاق هايی هستند که بايد به وقتش بيفتن.مدتها بود دلم ميخواست در حال زندگی کنم و نميشد. تا رها ميکردی افسار ذهن رو، يورتمه ميرفت به سمت آينده حالا يا اسب فکر در چمن زار خوشی غلت ميزد يا تو بيابون ناخوشی خار ميخورد اما در هر حال اينجا و در اکنون نبود.تلاش هم فايده نداشت هرچه ميکردی حريف چموش بودن ذهن نميشدی،می رفت و تو رو هم با خودش ميبرد،اما حالا چند وقتيه که جبر شرايط و بيشتر از همه تلخی های مدام اين چند وقته کمکم کردن بمونم تو همين زمان اکنون.خراب يا آباد اينجام و راضی.اينجوری ديگه مدام نگران بر باد رفتن آرزوهات نيستی که آرزو متعلق به آسمان آينده است نه زمين حالا...فقط هنوز در ابهامم ايا اين حس شوق رويای آينده رو هم از آدم ميگيره ؟انسان بی آرزو انسان بيچاره ايه نه؟

57 comments:

  1. انسان موجودیست یاغی!.. هیچ وقت نتونسته آینده رو به حال بیاره ولی همیشه فکر میکنه میتونه .. برا همین هیچوقت دست از یاغیگری بر نمیداره و همیشه حالش به خاطر آینده ندونستش خرابه!!!

    ReplyDelete
  2. بيچاره، مثل من

    ReplyDelete
  3. شيدا( آئينه ای برابر آئينه ات ..)July 17, 2006 at 8:28 AM

    بله !! بی چاره است !!

    بچه محل !!!

    اين يه وبلاگ ديگمه...

    به اين هم خواستی سر بزن‌!!!

    ReplyDelete
  4. زندگی دو نيمه دارد: نيمه‌ی اول در انتظار نيمه‌ی دوم، نيمه‌ی دوم در انتظار نيمه‌ی اول!

    دقيقا درسته حرفت!

    ReplyDelete
  5. از يک طرف بيچاره است از يک طرف خوشحال

    ReplyDelete
  6. بی ارزو بودن و بی هدف بودن غلط ترين کار ممکنه... و داشتن اين دو تا به معنای نگران اينده بودن نيست...وقتی مقصدت رو ميدونی...از حال بهترين بهره رو ميبری

    ReplyDelete
  7. سلام. اون روز ميخواستم کامنت بزارم برای پست قبليتون..هر کار کردم نشد... ميخواستم بگم تيترش خيلی هيلی قشنگه  :برقصانم جهان را برايت بانو؟

    خوندمش يه حس خوب بهم دست داد :)...

    به نظرم هميشه ارزوها وجود دارن..

    ReplyDelete
  8. حتی قبلاْ هم خوشبخت بودي . بعضيها اسب ذهنشون همش تو گذشته می چره .

    ReplyDelete
  9. انسان بی آرزو هم شايد ...

    شايد در آرزوی آرزو داشتن بماند

    ReplyDelete
  10. سومن که :

    انسان بی آرزو وجود نداره.

    ReplyDelete
  11. چهارمن رو الان مي رم می گردم پیدا ميکنم ميارمش... يه دقه صبر کن

    ReplyDelete
  12. کاش ميشد افسوس گذشته و ترس از آينده رو يه جوری از برنامه زندگی حذف کرد . من که با تمام سعی و تلاشی که انجام ميدم هنوز بيست درصد هم موفقيت نداشتم ./

    ReplyDelete
  13. نميدانم نميدونم خيلی عزيز که ديگه اصلا اسبی هست يا نه؟

    ReplyDelete
  14. چهارم اش این بود که:

    ...

    خوبی آنچه که ندارم اينست که

    نگران از دست دادن اش نخواهم بود

    ....

    ReplyDelete
  15. پنجمش هم اين که فکر کنم فهميدم کجاس!:

    ...

    درخت اکنون

    سايه سار خنکي دارد

    در اين تابستان گرم

    براي اسب ذهنت .....

    ReplyDelete
  16. يا اين که اتفاق ها خودشون به وقت شون می افته ، ما فکر می کنیم باید به وقت ش در حال زنده گی می کردی تا سختی در حال نبودن رو نمی کشیدیم(بگو مگه کِشِه ؟؟) لذت ش رو هم الان نمی چشیدیم(چه قافیه دار شد!!!) در ضمن این مدل مادربزرگانه اش بود بقیه مدل هاش هم کم کم میام

    ReplyDelete
  17. يا اين که اتفاق ها خودشون به وقت شون می افته ، ما فکر می کنیم باید به وقت ش در حال زنده گی می کردی تا سختی در حال نبودن رو نمی کشیدیم(بگو مگه کِشِه ؟؟) لذت ش رو هم الان نمی چشیدیم(چه قافیه دار شد!!!) در ضمن این مدل مادربزرگانه اش بود بقیه مدل هاش هم کم کم میام

    ReplyDelete
  18. مادربزرگی ش چون مهم بود دوبار خودش پست شد...بی خیالی ش اینه: بابا بی خیال دنیا و آخرت و عاقبت...دم رو عشقه/

    ReplyDelete
  19. این هم درس خونانه اش/معلم زبان مون یه مثل خوب بهمون گفته :

    Past is history, future is mystery,  today is a gift،That’s why we call it present

    ReplyDelete
  20. رويا دريچه ی بزرگ يا شايدم کوچيکی واسه رفتن به دنياهای ديگست.به قول برادر کاستاندا دنياهای ديگه ای درست مقابل چشمانمون قرار دارد اما نميبينيمشان.دنياهايی که گاهی زيبا و فريبنده گاهی ترسناک و ازاردهنده است.اما تصور غلتيدن تو همين دنيايی خراب شده بدون رویا  زجر اوره...نظر لطفتتونه برادر امير...با این همه تعریف آب شديم جزغاله شديم به وزن کشی نميرسيم ها.

    ReplyDelete
  21. ردپای ايامJuly 17, 2006 at 7:24 PM

    اينکه يه وقتايی لازمه آدم به آينده اصلا فکرنکنه و خودشو سرگرم کنه به اتفاقات جاری ، کاملا باهات موافقم ! فقط خواهشا يه استثنا قائل شو و اونم اين که ، بشين برای جلسه آخر هفته فکر کن که با حضور دو مهمان بزرگوار درمحضر شما تشکیل میشه ، يکی از راه دور با سبيل و اون يکی از همون دور و ورا اما ........ (هيهات من ذله !!!) چاکريم !

    ReplyDelete
  22. هميشه فمر می کردم ادمای با ارزو بدبختن

    ReplyDelete
  23. منوچهر سابق!July 17, 2006 at 11:49 PM

    هوم ...من فکر ميکنم آدم که در غير آينده زندگی کنه وجود نداره ..تو حتی امروزت هم برای يک ساعت بعد داری فکر ميکنی . ولی منظورت رو از اينکه ديگه اين برنامه ريزی اهميت قديم رو نداره ميفهمم .... با اينحال سخت نگير . . .

    ReplyDelete
  24. مهدی هنرپردازJuly 18, 2006 at 12:51 AM

    برارم! بودن در حال و ابن‌الوقت بودن رو می‌پسندم ولی پايبند حال شدن رو نه. بايد انتحاب کنی که در حال بمونی نه اين که جبر زمانه راهی جز موندن در حال رو پيش پات نذاره. به هر حال٬ شادم از شاديت. سرورت پايدار. يا حق!

    ReplyDelete
  25. خيلی وقته اينجا نيومدم ! ممممم باس يه تلفيقی از گذشته ٬ حال و آينده داشته باشی ......... تو حال زندگی کردن فکر می کنم باعث بشه که يه جای کار بلنگه .

    ReplyDelete
  26. و این درست آرزوی همین روزهایم شده که بتوانم در حال زندگی کنم. خسته شدم بسکه راجع به آینده فکر کردم... گاهی که حرصم میگیرد از این فکرها به خودم میگم شاید صبح فردا از خواب بیدار نشدی چه اصراریه که اینهمه برای آینده نقشه بکشی؟

    ReplyDelete
  27. تازه يادم اومد که من خيلی باچاره ام چون ۳ تا دوست دارم که آرزو هستند/ تازه ی تازه ،اون يورتمه رو که می بينم ياد اين شعر بچه ها ميفتم: کره الاغ کدخدا ،یورتمه می رفت تو کوچه ها - الاغه چرا یورتمه میری ؟ -دارم می رم بار بیارم، دیرم شده عجله دارم!!!!( از کتاب حسنی نگو یه دسته گل)

    ReplyDelete
  28. اتفاقا آدم بی آرزو خيليم خوشبخته !

    ReplyDelete
  29. بی خيال شوJuly 18, 2006 at 8:37 AM

    نه آنقدر در حال باش که بی رويا شوی نه آنقدر در

    آينده که لذت لحظاتت از دست بدی ...

    ReplyDelete
  30. لحظه ی جاری اکنون!

    ReplyDelete
  31. آدم‌ها وقتی پا به سن می‌گذارن دور از جون شما کم کم ديگه آرزوهاشون رو فراموش می‌کنن و بعد خدا می‌دونه چی می‌شن... به خاطر خدا جوون بمون

    ReplyDelete
  32. ياد اين جمله افتادم : آنقدر آرزو به گور بردم که محلی برای جسدم باقی نماند ...

    ReplyDelete
  33. انسان بی آرزو پير ميشود - با آرزو جوان :)

    ReplyDelete
  34. حالا يه بار هم اومدم بدون خوندن کامنتها کامنت بذارم! شد کپی روهام! حالا کاش يه خورده فاصله داشت باهام :))

    ReplyDelete
  35. بعضی وقتها لازمه.. زندگی در حال سرعت واقعی زندگی رو به آدم نشون ميده!

    ReplyDelete
  36. فکر کن تا کلمه يورتمه رو ديدم رفتم به سالهای قبل باشگاه شکی و عصر ها هم قدم زدن سر پل وسالهای بعد عکاسی از اسب ها

    چرا محاکمه می کنی خودت رو قبلن هم گفتم خوشم مياد نصيحت کنم بگم خوبه که با خودت مهربون باشي

    ReplyDelete
  37. Live here now

    Living in hope is living in the future,which is really postponing life.

    It is not a way of living, but a way of suicide.

    Live here now.

    Life is tremendously blissful, it is showering here and you are looking somewhere else ...

    BY OSHO

    ReplyDelete
  38. سلام امير جان ، خوبي ؟

    كجاها هستي ؟ كم پيدايي !

    ReplyDelete
  39. ببین منو / نمیدونم چرا با آرزوها غصه ت میشه / انسان بی آرزو مثل کودک بی عروسک است / اگرچه خیلی کودکان عروسک ندارند! / شاید هیچ وقت هم ندیده اند / مواظب باش / بی ارزویی آدم را قد کوتاه می کنه / اگرچه تو خیلی جا داری!

    ReplyDelete
  40. پدر(نم‌نم)July 21, 2006 at 7:52 AM

    آره بيچاره هست...

    ReplyDelete
  41. شب اول قبرJuly 22, 2006 at 5:29 AM

    سلام امير عزيز.

    بهت به خاطر تحولی که درت ايجاد شده تبريک ميگم.

    بازم خوبه شما تو آينده غوطه ور هستی (بودی)

    من در گذشته ميچرم و با خاطرات خاک خورده صفا ميکنم .

    من به روزم

    ReplyDelete
  42. حالا چی می شد آرزوهات متعلق به آسمون بود خســـيس

    ReplyDelete
  43. يه کمی طولانی نشده اين اکنون؟

    ReplyDelete
  44. درود . من از کی نيومدم؟ عوضش کلی مطلب دارم واسه خوندن. راستی ۵۲ تا ؟عاليه.......به روز باشيد و بهروز . بدرود

    ReplyDelete
  45. سلام دوست خوب.من ماریا هستم که وبلاگ قبلیمو داری و سر می زنی.این وبلاگ جدیدمه.خوشحال می شم بیای و نظر بدی و بگی من باید چی کار کنم.

    ReplyDelete
  46. مهدی هنرپردازJuly 23, 2006 at 4:01 AM

    کجايی برار جان؟! اوضاع رو به راهه؟ (به قول يه دوست: رو به کدوم راه؟)

    ReplyDelete
  47. شايد هم انسان آرزومند انسان بيچاره ای باشه...

    ReplyDelete
  48. شب اول قبرJuly 23, 2006 at 4:55 AM

    سلام من بازم به روزم کمک نياز دارم و همفکری.

    ReplyDelete
  49. جوابی به سوال فنی: من کی گفتم نبايد منعکس بشه؟ اتفاقا منم ميخواستم از جنايات اسرائيل و حزب الله در حق مردم بی دفاع لبنان بگم اما همون طور که گفتم اون مطلب يکمقدار خط فکرم رو منحرف کرد!

    راستی شما چرا اينقدر کم پيدايی؟/ سابقه نداشته!!

    ReplyDelete
  50. مخلصتيم .. تو حال يا اينده .. تو هر کوفت و زهماری که ميگی .. تو هر حزب و گروهی که هستی .. چقد گرمه بابا اين هوا!

    ReplyDelete
  51. نه! نمی دانم شايد!

    ReplyDelete
  52. آره ، انسان ِ بي آرزو انسانِ مرده است

    ReplyDelete
  53. سکوت مثل نور يک نيروست. سخنی است يا صدايی است که به علت سرعت حرکت زياد به سکوت تبديل شده است. مثل چرخ رنگ‌های که در چرخش سريع، سفيد سفيد می‌شوند... (نادر ابراهيمی)

    هر‌چی می‌گفتی مهم نبود، من که ناراحت نمی‌شدم، نظر واقعيت رو بيان می‌کردی بسيار ارزشمند‌تر از احترام بود

    ممنون...جاری و روان باشی

    ReplyDelete
  54. فقط بيچاره..........نه امير....وحشتناکه!

    ReplyDelete
  55. شصت و شيشم اش اينکه چه سايه ی گسترده ای دارد اکنون شما....

    ReplyDelete
  56. هر چی ميام پست جديد بخونم نمی تونم . يه ده روزی نيستم اميدوارم وقتی برگشتم کلی پست برای خوندن داشته باشم امير جان!

    ReplyDelete
  57. شصتم اش اينکه کجا هايی؟ چطورايی؟

    ReplyDelete