خبرها مرتب ميرسند و به سنت هميشه روزگاران خبرهای بد زودتر!تبريز تبديل به يک پادگان نظامی شده،درگيری های جسته و گريخته بين مردم ونيروهای نظامی و امنيتی همچنان ادامه داره و حکومت سعی ميکنه همزمان از يکسو با نشان دادن مشت آهنين به سرکوب مردم محلی بپردازه و از طرف ديگه با تبليغ مخالفين به عنوان تجزيه طلب و پان ترکيست حمايت مساعد افکار عمومی رو از اونها سلب کنه...شنيده ها اما حکايت از انفجار خشمی ميکنن که سالهاست همه ما در سراسر ايران مثل يه بغض فرو خورده با خودمون حملش ميکنيم.تبريز و تبريزی ها عملا خواهان تغيير سيستم برای کل ايرانند.شعارهايی عليه اقای احمدی نژاد و برخی ديگه از مسوولين حکومتی داده ميشه که جو انقلاب ۵۷ رو به ياد مياره.بازداشت روشنفکران آذری و ضرب و شتم و حتی تيراندازی به مردم که در نقده ۴ کشته برجا گذاشته هم هنوز نتونسته آرامش رو به شهر حاکم کنه و من عميقا نگرانی خيمه شب بازی هستم که به سبک تظاهرات حکومتی ۲۳ تير ۷۸ تهران در تبريز سامان دهی بشه و فقط دور باطل خشونت رو مضاعف کنه...
در مواجهه با اتفاقاتی ازين دست بدنه روشنفکری ايران هميشه مردد بوده که چطور کنار اين حرکتها قرار بگيره تا به آب ريختن در آسياب تجزيه طلبی متهم نشه.ما درست يا غلط هماره حمايتمون رو از جنبشهايی که کمی بوی قومی قبيله ای داشتن دريغ کرديم.اما فکر ميکنم در برابر اين ظلم مضاعفی که به همه ما روا داشته ميشه وقتشه دست به اعتماد سازی دو جانبه بزنيم.نه ما چشم ببنديم بر سرکوب و ددمنشی حاکميت در مواجهه با مردم و نه پيشبران اين جنبش ها به اون رنگ و بوی قوميتی بدن و از طرح کردن مطالباتی به وسعت ايران غفلت کنند...برای مردم آذربايجان نگرانم!