دندانم ديشب شکست.به همين سادگی.بايد به خودم تسلا ميدادم:فدای سرت ناز پسر!با آل علی هر که در افتاد ور افتاد!شکستنی بالاخره بايد بشکنه و ....اما صبح با احساس سوراخ ميان دندانم که به سوراخ لايه ازن فرموده بود تو در نيا که من درومدم مثل يک فروند شير نر رفتم دندونپزشکی.بايد اقرار کنم دقيقا با همون حسی رفتم که شير نر فوق الذکر اگه ميخواست بره ختنه بشه ميرفت.زشت ترين خانم منشی که تو عمرم ديده بودم منو فرستاد خدمت اقای دکتر که بايد اذعان کنم بسيار دکتر جذابی بود اما خوب انصاف بديد که خوشتیپيش نه به کار من ميومد نه برام دندون ميشد.اقای دکتر گفت بايد عصب کشی بشه و شروع کرد.حالا وسط کار-منظور کار شريف دندون پزشکيه-دکی جون هوس کرد از دندونام دوباره عکس بگيره.فرمودند دهنتو نبند بدو بيا.بنده هم با دهن باز تو کلينيک راه افتادم بريم عکس جانبی بگيريم.حالا تصور بفرماييد يه ادم ۱۹۲ سانتی صد کيلويی روکه با دهن باز داره اينورو اونور ميره..خندم گرفته بود دکتر هم هی التماس ميکرد قربونت برم يه وقت نبنديشا...خلاصه ازون اصرار و از من انکار تا عکسو گرفتيم برگشتيم بنده دراز شدم رو يونیت دندون پزشکی مقام منيع طبابت!تو همين احوالات شکنجه روحی هم مزيد علت درد دندون شد.يکی تو کلينيک اين اهنگ«های خانم يواش يواش»بلک کت رو گذاشت.منم حساس حالا با اين تجميع دهشتناک قر تو کمر و دهن تا به اخر باز و دست تا مرفق داخل اون اق دکترنميدونستم بايد چه ميکردم.اخرش شروع کردم تو خيالم رقصيدن.خدايا تا انقلاب مهدی اين ذهن خلاق رو از ما نگير.خلاصه تهش رو بگم معلوم شد انتهای يکی از ريشه های دندونم مسدوده.من فکر کنم اين مسدوديت ريشه در ناموس پرستی من داره که کلهم اجمعين ازچيزای مسدود خوشش مياد.خوب هر کی يه جوريه ديگه...سرانجام قرار شد يه جلسه ديگه صبر کنيم ببينيم با دعای خير مومنين و مومنات از بنده رفع انسداد به عمل مياد يا نه...
پی نوشت۱:درد تو تمام صورتم داره پخش ميشه...البته ما راست قامتان جاويد تاريخيم
پی نوشت ۲:يقين کردم که لذت و درد دو روی يه سکه اند.هر کی شک داره بره بگه از فکش عکس بگيرن.درد اون لحظه ای که اين پنس داره زبون و غيره ادم رو جرواجر ميکنه مقايسه کنيد با لذت وقتی که دکتر جان ميگه تموم شد درش بيار.جان من اگه اون درد نبود اين لذت معنا پيدا ميکرد؟
آقا از بس قندونهای خونه رو خالی کردی ! مي گن هر کی خربزه می خوره پای لرزش هم می شينه ديگه . اميدوارم از انسدادی در بياين .
ReplyDeleteتيتر جالبيه ... دندونپزشکی که می رفتيم .....
ReplyDeleteنينم ات درد بکشی امير جان....
ReplyDeleteاما اگه بد تر شدی چاره ش همينه که بری دندون پزشکی و برات پانسمان مسکن بذارن. يعنی زير پانسمان يه مسکنی ميذارن که بلافاصله دردت خوب ميسه.
ReplyDeleteميشه
ReplyDeleteو زنده باد تفکری که هنگام کشيدن درد در انديشه ی روی ديگر سکه است....
ReplyDeleteراستی يادم رفت بگم... بهتر باشی!
ReplyDeleteسلام..خوبی امير جان....اخی...داری ميمری...خوب برای همه پيش مياد...حقه.....
ReplyDeleteمعلومه خیلی خوش می گذره ها.
ReplyDeleteاين شجاعت واقعا قابل تحسينه... راست میگما
ReplyDeleteای وای... نيمساعته هی ميخوونم ميخندم... تصور اون صحنه دهان باز وسط کلينيک به حدی خنده داره که من حاضرم نصف دارايی -نداشته ام رو البته - بدم و اين صحنه رو از نزديک ببينم... حالا وضعيت چطوره..به سلامتی عصب مبارک کشتيده شد يا اينکه همچنان بايد برگرديد به آنسوی سکه؟؟؟؟
ReplyDeleteسلام مرد.باحال بود.من جامو عوض کردم.کورش هستم.
ReplyDeleteبابا تو عجب نره شيری هستی من که دو ساله از ترس عصب کشی جرات ندارم پيش دکتر عمومی هم برم! مويد بوده باشين انشالا
ReplyDeleteزودتر خوب شو شير نر ديار من!
ReplyDeleteاول از همه بگم که اميری حالا يه تصوير ازت دارم گوشه ذهنم...يه ادم ۱۹۲ سانتی با۱۰۰ البته با دهان بسته...اگر چه شکستنی ها ميشکنن ولی مواظب باش
ReplyDeleteفايده ی اين پست اين بود که بنده کاملن از توهم اين که تو يک عاشق زار و نزار هستی در آمدم. ماشالله ۱۰۰ کيلو .متوجه شدی که انسداد هميشه خوب نيست ؟مسکن بخور درد کشيدن هنر نيست .
ReplyDeleteچه جالب .منم همسن دیروز بعد از 9 سال رفتم دندونپزشکی
ReplyDeleteداستان جالبی بود همراه با نتيجه اخلاقی آخرش!
ReplyDelete:) اميدوارم همه راههاي زندگيت با سکه فرش بشه. اين که کدوم روي سکه رو بالا بذاري رو هم ميذارم به عهده خودت :)
ReplyDeleteالان دندونتون چطوره؟ خوب شدين؟
ReplyDeleteلحظه بیرون کشیدن عجب لذتی حال کردیا شیطون
ReplyDeleteسلام به راست قامت جاودان تاريخ . خوشی؟ يا هنوز درد داره؟
ReplyDeleteايول! پس آدمهای ۱۹۲ سانتی ۱۰۰ کيلويی هم از دندونپزشکی می ترسن! اما خودمونيم خداوکيلی اين تصورات قوی شما که تو روحتون می رقصين اونم زير دست دندونپزشک از اون ويژگی های منحصر به فرد شماست. سبز باشيد.
ReplyDeleteآخ نگو که من اتفاقن از همين وبلاگ تو آهنگشو پيدا کردم :)
ReplyDeleteسلام داداشی. خوبی؟ نبينم دردمند باشی. مواظب خودت باش. راستی نمايشگاه کتاب چطوره؟
ReplyDeleteنمی دونم، شاید...ما چون توی جهان تضادها زندگی می کنیم این جوریه اما اگر تضادها توی دنیای ما از اول وجود نداشتند حتمن لذت جور دیگه ای تعریف می شد!!!!
ReplyDeleteسلام. خوبی؟ بهتری؟ الان زنده ای؟ ببين بلد نيستی يه دندون پزشک خوش اخلاق که منشيش يه پری خوشگل مهربون باشه برای خودت پيدا کنی که هر موقع چشماتو می بندی و درد می کشی و باز می کنی ببينی پری مهربون بالا سرت ايستاده داره بهت قوت قلب ميده با يه دهن گنده پر از دندون سفید می تونی آدرسش رو از عزیزترینم بپرسی امیر جان! تازه یه دندون کشیدن ساده رو برات سه جلسه وقت میگذاره میگی نه با عزیزترین برو ببین. فقط مواظب باش پری مهربون با چوب جادوييش نزنه تو سرت
ReplyDeleteاتفاقا ديشب همينطوری داشتم به حرف يوسا فک ميکردم که ميگفت از بوی دندون پوسيده و فقر متنفره!
ReplyDeleteبعدش به خودم گفتم دندونپزشکها برخلاف روانپزشکها موجودات خيلی لازم و دوست داشتنی هستند...
بابا ما نمیدونستيم اهل اين قرتی بازيها و هی خانم يواش يواش !! باشی. مرسی رقص
ReplyDelete