بیا این طور به قضیه نگاه کنیم:در یک رابطه عاشقانه مرد آنیمایش را فرافکن می کند روی محبوب و زن آنیموسش را...مرد در پی عواطف،شور،توجه،بودن در لحظه حال است و زن در پی قدرت،مرز گذاری،امنیت و منطق...مرد عمومن نمی داند برای چه عاشق زن شده و زن عمومن می داند عاشق چه چیز مرد شده-همین جاست سوال زنانه چرا عاشقم شدی که باعث می شود مرد مثل خر توی گل گیر کند-مرد در پی دریافت مادرانگی،تنانگی و الهام بخشیست است و زن در پی حاکمیت،شیوایی کلام،اقتدار-برای همین است که شاید می گویند زن ها از راه گوش عاشق می شوند و مردها از راه چشم-خلاصه اش کنم مرد در پی معشوقی است که تاییدش کند.معشوقی که مرد را قهرمانی یگانه بپندارد و محبت نثارش کند.زن اما به دنبال قهرمانی است که امنیت،تعهد و اقتدار برایش به دنبال آورد
عاشق و معشوق نخست هر دو فکر می کنند که نیمه گمشده خود را یافته اند.حالا اما وقت شروع تراژدیست.مرد می فهمد که معشوقی که تا دیروز فقط تاییدش می کرده امروز می خواهد کنترلش کند و اصلاحش نماید.زن ناگهان در میابد قهرمان شمشیر به دست حامل امنیت، خودش مجمع الجزایر بزرگی از ناامنی های تاق و جفت است.تصویر بی نقص رابطه دچار انهدام میشود.آنیمای مرد به او یاداور می شود که زنی که ازش توقع عشق داشته امروز مدام ایراد می گیرد و دیگر مرد، قهرمانش نیست.آنیموس زن به وی ابراز می کند این پهلوان پنبه که نمی تواند امنیت خودش را هم تامین کند چطور متعهد به امنیت تو شده...جنگ تراژیک روابط عاطفی اینجا به اوجش می رسد.عاشق و معشوق از هم جدا می شوند،زن و شوهر از هم طلاق می گیرند.حالا یا در عالم بیرونی یا به طور ذهنی
این عاقبت عشق رمانتیک است.جوزف کمپبل در کتاب قدرت اسطوره تاکید می کند حوزه این نوع عشق،حوزه خدایان است-به تعبیری شاید آنیما و آنیموس-نه انسان ها.برای همین تمام روابط عاشقانه ادبیات بشر غرق در تراژدیست.از رومئو و ژولیت بگیرید تا لیلی و مجنون.کمپبل شوخ طبعانه می افزاید چاره ای جز نرسیدن برای عشاق نیست چون رسیدن خود نرسیدنی دیگر است و می افزاید می توانید تصور کنید رومئو و ژولیت را که با آن عشق فروزان بهم رسیده اند و ده سال بعد در سوپر مارکت محله شان بر سر انتخاب مارک پنیر پیتزا با هم گلاویز می شوند؟
این فاجعه اجتناب ناپذیر باید راه حلی هم داشته باشد.بیایید در موردش حرف بزنیم
پی نوشت:این مجموعه پست ها را بگذارید به حساب بلند بلند فکر کردن من...هیچ برنامه ای برای چطور ادامه دادنشان ندارم ولی فکر میکنم این طور نوشته شدن این افکار به من کمک می کند و شاید برای شما هم جذاب باشد