تنهایی کویری ما آسان نیست
دستت در آستانه پیوستن میلرزد
زنهار
تنهایی کویری ما آسان نیست
1- گاهی توضیحش سخت است. شرح اینکه به آدمهای عزیزت بگویی ببین من الان در دسترس نیستم. که اگر الان نمیخواهم دیداری باشد، یا حضوری یا گفتگویی؛ از سر بیاهمیت بودن تو نیست فقط به این خاطر است که من در این لحظهء اکنون تاب تحمل دیگری را ندارم، حالا آن دیگری هر چه که میخواهد عزیز باشد.
2- دوستانم اسمم را گذاشته بودند شلمان. به جدی و شوخی میگفتند زنگ خوابش که میخورد باید برود خانه بخوابد. یا خوشذوقترشان یکبار که داشتم زودهنگام مجلس مهمانی را ترک میکردم از من پرسید «مگه سیندرلایی و ساعت که دوازده بشه ماشینت میشه کدو حلوایی؟». توضیحش سخت است که بگویی حضور در جمع خستهام میکند رمقم را میبرد. من غلام خانههای خلوتم انگار. دشوار است بگویی نمیروم که بخوابم؛ میروم که تنها باشم
3- بابت این تنهایی هزینه میدهی. از بچگی شنیدهام که آدم به دوری و معاشرت نمیکنی و در بزرگسالی هم بارها حضور در جمعهای دلنشینی از کفم رفته چون تطبیق با زمان و شکل حضور برایم سخت بوده و ترجمهء رفتارم شده این که نمیخواهم با شما یا در مهمانی شما باشم... من همهء اینها را به جان پذیرفتهام، بخش اجتنابناپذیر هزینهای است که برای خودم بودن میپردازم که این تنها بودن گاهی از نان شب برای من واجبتر است
4- میتوانم بنشینم خودم را تحلیل کنم که چه شد که این شد. که کودک درونگرا چگونه با جراحتهای از پیهم، پناه برد به کنج خلوتش، میتوانم همه و همه را تحلیل کنم اما راستش نه میتوانم و نه میخواهم خودم را تغییر دهم. آن ساعات خلوت شبانه پس از یک روز پرهیاهو، برکت زندگی منند. من اصلا برای این برکت زندهام، کار میکنم برای آن دو، سه ساعت؛ که با خیال آسوده بنشینم به خواندن، دیدن، نوشتن و شنیدن... و شوربختانه اینها اموری نیست که آدمی مثل من بتواند جمعی انجام دهد.
5- عزیزترین آدمهایم، کسانی بودهاند که من کنارشان مجال داشتهام تنها باشم. که میدانند تا چه حد عزیزند برای من، که به بودن و حضورشان احتیاج دارم، که هرچند گوشهگرفتهام اما همان نگاه گهگاه یا لمس دست هرازچندگاهی؛ چه دلم را خوش کرده و وقتم را امن
تنهایی کویری ما
این راستای نور و غرور، این گشادگی عریان
آسان نیست*
* اسماعیل خویی- تنهایی کویری ما آسان نیست
http://www.avayeazad.com/esmail_khoii/bar_bame_gerdbad/24.htm