Thursday, September 27, 2012

از جنگ خبری نیست

1- دیگر کم مانده دربان ادارهء آبیاری گیاهان دریایی در منطقهء بررهء سفلی، آمریکا و اسراییل را به جنگ تهدید کرده و بر طبل « وایسا یه دور بجنگیم» بکوبد. خب من قبول دارم که ترسناک است و ذات آدمی چندان کروز و بمب خوشه‌ای بر نمی‌دارد اما گمان می‌کنم خیلی جایی برای نگرانی نیست
2- با هم برگردیم به سال 1991: تهاجم نظامی نیروهای ائتلاف به سرکردگی آمریکا علیه عراق. توان رزمی ارتش بعث از لحاظ نفرات دو برابر، در تعداد هواپیمای جنگی سه برابر و در تانک و زرهپوش چهار برابر نیروهای مسلح ایران در عصر حاضر بود.  تلخ‌ترش اینکه به من اعتماد کنید: ما در کیفیت هم، مدرن‌ترین سلاح‌هایی که در اختیار داریم از لحاظ فناوری در همان سطح عراق سال 91 هستند و لاغیر. ارتش عراق که سه برابر نیروهای مسلح ما قدرت داشت فقط چهل روز دوام آورد ما قرار است چند وقت طاقت بیاوریم؟ با هر نوع قضاوتی در مورد فرماندهان نظامی سپاه، این ساده‌اندیشیست که فرض کنید آنها از این حقایق بدیهی بی اطلاعند یا چنان فناتیکند که متوجه نابرابری آشکار توازن نظامی به ضرر خودشان نیستند
3- راس حکومت در جمهوری اسلامی تا بحال نشان داده جنگ بازی دوست ندارد: در همان بحران کویت بعضی‌ها فکر میکردند برویم کنار صدام بجنگیم؛ تعداد کمتری هم موافق همپیمانی با ائتلاف و انتقام از صدام بودند ما وارد جنگ نشدیم. در بحران کشته‌شدن دیپلمات‌ها توسط طالبان هم ایضا، در حملهء آمریکا  به عراق و افغانستان هم حتی نزدیکی اطلاعاتی و دیپلماتیک انجام شد تا جنگ دور شود. چرا فکر می‌کنید وقتی حکومت در روزگار رونق تن به جنگ نداد، به هنگام تحریم و ضعف از جنگ استقبال می‌کند؟
4- تحریم‌ها دارد کمر مملکت و به طریق اولی نظام را می‌شکند. صادرات نفت به یک سوم رسیده، پول همین یک سوم را هم نمی‌شود وارد کشور کرد. جنگ پول می‌خواهد. فکر کرده‌اید در این شرایط که بدون جنگ هم حقوق کارمندان دولت ممکن است قابل پرداخت نباشد هزینه‌های یک جنگ آخرالزمانی چطور باید تامین شود؟ 
5- حاکمیت می‌داند یک اپوزیسیون قدرتمند در درون دارد که اگر نه برانداز، لااقل ناراضیست. حاکمیت تجربهء صربستان میلوسویچ رابرابر خودش دارد که در یک جنگ نابرابر با ناتو درگیر و به سرعت توسط اپوزیسیون درونی خودش سرنگون شد. چرا باید به دست خود توان کنترلش را چنان ضعیف کند که در یک تلهء این‌چنینی از پا درآید؟
6- سراغ بحث‌های آخرالزمانی و عصر ظهور و این گپ و گفت‌ها هم نروید. برادران خودشان الان بزرگترین تاجران این مملکتند. قرارگاه خاتم از نفت تا نان را در ید کفایت خود دارد. سرش در تجارت و کاسبیست، آدم کاسب رمانتیک‌بازی بر نمی‌دارد. گول این چهارتا وبلاگ ترمز بریده یا چند نطق پیش از دستور شهادت طلبانه را نخورید؛ مصرفشان به گمان من صرفن داخلی است
7- برابر شلاق تحریم‌ها کارد به استخوان حاکمیت رسیده، این وضعیت دیگر قابل تداوم نیست یا باید کوتاه بیایند یا فاتحه. من شخصن فکر می‌کنم همین لحظه که دارم این کلمات را می‌نویسم مذاکرات جریان دارد و ایران و آمریکا دارند بر سر شرایط عقب‌نشینی جمهوری اسلامی چانه می‌زنند. مقاومتی که اوباما برابر خواست اسراییل نشان می‌دهد، سر به سنگ کوبیدن نتانیاهو که می‌خواهد به هر قیمتی فضا را متشنج کند، فرمایش رییس دولت که می‌گوید مشکل اتمی درواقع مشکل با آمریکاست و باید با آمریکا هم حل شود نشانی از اتفاقات پشت پرده است. حالا شما اگر زبانم لال در همین شرایطی  باشید که حاکمیت هست چه چاره‌ای جز هل من مبارز طلبیدن و شهادت‌طلبی بروز دادن خواهید داشت که طرف مقابل را به درخواست امتیازهای کمتر راضی کنید؟ همهء این ما در لبنان و سوریه هستیم ها را ،  تمام این فرمایشات ما جنگ دوست داریم را، بگذارید پای « ببین چه زورم زیاده، باهام ارزون‌تر حساب کن»
8- ایا آمریکا راضی می‌شود به سهل گرفتن؟ آشوب در ایران یک خط بحران درست می‌کند که یک‌سرش در کشمیر است و انتهایش در بیروت. به گمان من آمریکایی‌ها چنین چیزی نمی‌خواهند. آنها دنبال ایران ضعیف یا ایران مطیعند، حرفشان هم سرراست است: دست از سر اسراییل بردار، مرگ بر آمریکا نگو، به جای روسیه و چین با ما بستنی بخور، بازارهایت را روی ما باز کن، عضو فعالی در صادرات انرژی باش. هیچکدام اینها به قدری حیاتی نیستند که حاکمیت حاضر باشد از بقایش بخاطر آن بگذرد. اگر بخش‌هایی از نظام هم برابر این توافق تعصبی و رگ گردنی برخورد کنند شک نکنید میان چرخ‌دنده‌های این ماشین له و حذف خواهند شد
9- حالا نگاه کنید به زندان رفتن مهدی و فائزه هاشمی، سعید تاجیک و علی اکبر جوانفکر. از خانوادهء هاشمی، گروه فشار و تیم احمدی‌نژاد، افرادی راهی اوین شده‌اند تا شاید پیام آشکاری به آمریکا مخابره شود: در تهران رییس ماییم، دنبال فرد دیگری برای گفتگو نباشید. به گمانتان تصادفیست که دقیقن هم‌زمان با حرف‌های رییس دولت برای مذاکرهء مستقیم با آمریکا، یکی از نزدیکانش در تهران ناگهان بازداشت می‌شود؟ انگار قرار است به آمریکایی‌ها یاداوری کنیم حرف رییس دولت درست است اما به جای او بیایید با ما حرف بزنید
10- چه می‌شود؟ به گمانم حکومت یک قدم کوچک به عقب بر می‌دارد: مثلن در ازای لغو تحریم‌های بانک مرکزی و تحریم خرید و فروش طلا؛ غنی سازی بیست درصدی را متوقف و ذخیرهء اورانیوم غنی شده‌اش را به خارج از کشور منتقل سازد. این یک مجال نیکو مهیا می‌کند تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا مذاکرات نهایی انجام شود. اگر ظرف چند هفتهء آینده چنین اتفاقی افتاد به گمانم توافق بزرگ میان جمهوری اسلامی و آمریکا در راه است و از جنگ خبری نیست

Tuesday, September 25, 2012

سحر ندارد این شب تار

ما آدم‌های خاطره‌بازی هستیم. مقابل تلخی جهان پناه می‌بریم به خاطرات‌ ، به خیال خیابان‌های تهران‌ وقت دست در دست هم بودن‌، به یاد همهء آنهاکه فرودگاه امام بلعیدشان، به عاشقی کردن‌ها، به دل‌بازی، به بی‌قراری و تنهایی، ما آموخته‌ایم پناهنده شدن به سنگرچشمان یاری را حتی وقتی که دور و دیر است... ما به خاطره زنده‌ایم، فقط کاش ، کاش «مرا به خاطرت نگهدار»ی
همین

Friday, September 21, 2012

از آن هشت سال-1

 آیا جنگ قابل اجتناب بود؟
در اواخر دههء هشتاد میلادی سندی در روزنامه کریستین ساینس مانیتور منتشر شد که نشان می‌داد صدام‌حسین در بخشنامه‌ای به ستاد کل ارتش بعث به سال 1977 اعلام داشته اولویت ارتش، سمت‌‌سوی خرید تسلیحات و برنامه‌های نظامی باید به گونه‌ای باشد که عراق قابلیت تهاجم به ایران و شکست ارتش شاه را داشته باشد. در حقیقت سیلی قرارداد الجزیره چنان گونهء صدام را سرخ کرده بود که بی جبران آن امکان پرو قبای بی‌صاحب عبدالناصر و رهبری جهان عرب را باید به گور می‌برد. در عین حال سقوط حکومت پهلوی پایانی بر عصر صلح ایرانی در خلیج فارس بود و خلاء قدرت پیش آمده باید در هر حال پر می‌گشت. در کنار این رفتار فاجعه‌آمیز اشغال سفارت آمریکا در ایران هرگونه همدلی جهانی با ایران را از بین برده بود. با کنار هم گذاشتن این 3 ماجرا به گمان من جنگ قابل اجتناب نبود. روند انقلاب ایران مثل تمام انقلاب‌های بزرگ جهان یک درگیری خارجی را اجباری ساخته بود. می‌توان استراتژی صدور انقلاب، دانشجویان سابقن در خط امام یا فلان سفیر و وزیر را مقصر قلمداد کرد اما در واقع شرایط ژئوپولوتیک خاورمیانه و سیاستهای جهانی دست‌به‌دست شور انقلابی آحاد امت همیشه در صحنه؛ جوی را ساخته بود که در آن گریزی از چنگ با عراق نبود

Thursday, September 13, 2012

دوزخ ملال

گاهی  هم آدمی فقط می‌خواهد بگریزد: از ملال، اندوه یا رنج. ساختنی در کار نیست،آینده‌ای یا فردایی. فقط می‌طلبد که با تنی،نوشی، حالی؛ میان خودت و ملال فرسایندهء بودن، فاصله بیاندازی. بعد که نمی‌شود ، آن دم تلخی که می‌فهمی کسالت چون سایه به تو سنجاق شده و هیچ گریزی از آن مقدور نیست، آن لحظهء تاریک ، وقت گشایش ابواب دوزخ است

Tuesday, September 11, 2012

یونگ‌: تلخ مثل عسل

از سه‌شنبه چهارم مهرماه دورهء جدید روانشناسی تحلیلی یونگ را شروع می‌کنم.  برای من یونگ و روانشناسی تحلیلیش مثل آیینه‌ای بوده که روشنایی و تاریکی،  قوت و ضعفم را به نیکوترین شکلی نشانم داده و کمک کرده به شکستهایم معنا، به فتوحاتم لذت و به جستجوهایم عمق ببخشم. گزافه نیست اگر بگویم زندگی من به راحتی قابل تقسیم است به قبل از این دوره‌ها و پس از آن. فارغ از آموزش و عمل؛ این دوره‌ها فرصتی برای من شدند که برخی از صمیمی‌ترین دوستان امروزم را بیابم. دوستانی که گاه با هم خندیده‌ایم و گاهی هم شریک اندوه هم شده‌ایم. از ته دل امیدوارم همسفران این سه شنبه هم خیلی زود به جمع دوستانم اضافه شده 
از میان این فضا راهی برای پربار کردن زندگیشان، آسان‌تر کردن رنج و عزیزتر شدن شادی‌هایشان پیدا کنند 
اگر حداقل 25 سال سن دارید و از تغییر و دل به دریا زدن نمی‌ترسید . اگر حس می‌کنید جای چیزی که نمی‌دانید چیست در زندگیتان خالی است و شجاعت کشف این تهیا با شماست، قدمتان بر سر چشم
  برای دریافت اطلاعات بیشتراز راه آدرس ای میل زیر اقدام کنید
 amir.kamyar@gmail.com

Monday, September 10, 2012

ارزانی ارزش

چیزیکه به گمانم ترسناکتر از فروپاشی اقتصادی مملکت است این زوال دردناک ارزش‌های اخلاقیست. تو بگو انگار ناگهان غربالمان کرده‌اند و هرآنچه از رذیلت بود برجای مانده و بر جان ما مستولی شده...چیزهایی میبینم این روزها که عمیقن ترسناکند؛ نه فقط در دیگران که در خودم. انگار رسیدیم به ناکجایی که هر فعلی در چارچوبش مجاز است: می‌شود مهمان کسی شد و به او دست درازی کرد؛ می‌شود رفاقت را به هیچ فروخت؛ امانت گرفت و برای بازگرداندنش پول مطالبه کرد...بهشت فضایلی که سنگش را به سینه می‌زدند به دوزخ رذایل تبدیل شده؛ ارز را می‌شود دوباره ارزان کرد ترسم از ارزانی این همه ارزش است که شاید به این آسانی دوباره گران نشود

Saturday, September 8, 2012

چگونه ما در مجموع در حال پیشرفتیم؟

1- قرارداد بسته‌ایم با شورای هماهنگی سازمان تبلیغات اسلامی. کالای مورد قرارداد را آورده‌ایم به هزار بدبختی تهران. شورای محترم فوق‌الذکر برداشته بعد یک‌ماه دلی‌دلی، نامه زده بودجه نداریم کالا را تحویل نمی‌گیریم. قبلن وقتی تاییدیه می‌دادند زیرش می‌زدند حالا وقتی که قرارداد می‌بندند. این اگر پیشرفت نیست پس چیست؟
2- همکار محترم هشتاد میلیون تومان پول دارد یک سقف چهل متری در مرکز ام القرای جهان اسلام نمی‌تواند بخرد. آپارتمان نوساز در وردآورد هم بالای متری یک و نیم میلیون تومان است. این شکوه و جلال ملک و ملک، اگر پیشرفت نیست پس چیست؟
3- رفته‌ایم نان، کمتر از دو کیلو میوه، ماست دوغ و یک بسته پنیر و جوراب خریده‌ایم شده پنجاه هزار تومان. در خود نیویورک هم خرید می‌رفتیم با بیست و پنج دلار راحت‌تر خرید می‌کردیم یعنی ما زده‌ایم روی دست بلاد اتازونی در قیمت‌ها. این اگر ...؟
4- دبیر کل بانک مرکزی دهانش را باز می‌کند دلار صد تومان پیشرفت می‌کند؛ می‌بندد پنجاه تومان. کاش دبیر کل ماهی بود. دهانش باز و بسته می‌شد اما صدا ازش در نمی‌آمد. اینهمه پیشرفت نرخ برابری ارز در کمتر از یک سال اگر ...؟
5- دوستان احساس تکلیف کردند و از دیوار سفارت انگلیس بالا رفتند، انگلیس سفیر ما را اخراج کرد. دوستان از هیچ جای بلاد کانادا بالا نرفتند باز سفیر ما اخراج شد. این اگر ...؟
6- به شهرداری یزد سرور فروخته‌ایم چهار ماه قبل با تعهد پرداخت یک ماهه. هنوز که هنوز است پروژه تسویه نشده، زنگ زده‌ام با صاحبش، توضیح دادم که مجبور شده‌ام برای بازپرداخت وجه تامین کننده خارجی کالا پول نزول کنم. فرمودن شرمنده که شما رو به گناه انداختیم. این همه توجه به امور معنوی اگر پیشرفت...؟
7- بازم بگم؟ نه بگم؟ بگم؟
بزرگواران مسوول! دلاوران! مقاومان! اهالی بدر و خیبر
چند وقت پیش یکی از شما فرموده بود سرعت پیشرفت علمی ما به قدری زیاد است که می‌ترسیم دنیا از ما عقب بماند. حالا بنده شخصن نگرانم چنان در مجموع به سرعت پیشرفت کنیم که به روزگار همین مهمانان گرامی‌مان در اجلاس عدم تعهد مثل بنین، توگو و بوتان هم حسرت بخوریم. جسارتن راه مسالمت‌آمیزی سراغ دارید که ما محترمانه از این قطار پیشرفت پیاده شویم یا صلاح می‌دانید جوری ترمز دستی را بکشید؟
 زیاده عرضی نیست. باقی بقایتان

Thursday, September 6, 2012

خانه

خانه یک مفهوم روانیست به گمانم، یعنی فرق می‌کند خانه با منزل. خانه شبیه مادر است، شبیه آغوش، رحم، دریا، زمین. خانه آن  تلاقی دشوار امنیت و ناامنیست: بودنش ایمنت می‌کند و نبودش مضطرب. خانه می‌شود همهء سهم آدمی در آرامش، برابر جهانی که هی تندتر میچرخد و تلخ‌تر. خانه سپرست برابر باد بد دهن. خانه همه چیز روح انسان است وقتی پناه و پناه‌گاه می‌جوید...این‌طوری که نگاه کنید بی‌خانمانی هم یک مفهوم روانی است. آدم گاهی خانه را میان جانش، در عمق روانش گم می‌کند بعد همه جای جهان برایش غریبه است: تنهاست، ناامن، رها شده، سرگردان

Monday, September 3, 2012

غذا

غذا همیشه راست می‌گوید. طعمی که می‌چشید، رنگش، بویش؛ نحوهء چیدمان ظرف‌ها و خیلی چیزهای دیگر به آدمی می‌گوید حال آشپز چگونه بوده: می‌خواسته بدرخشد،  تمایل داشته مهربانی کند، محبتی جلب کرده یا عشقی را نشان دهد. غذا برای آدمی تعریف می‌کند که  پزنده غمگین بوده یا شاد؛ مایوس یا امیدوار، تنها یا با یار... غذا حاوی داستان‌هایی است از زمان غیبت تو که به وسیله چشیدن، دانستن را ممکن می‌کند . غذا راوی راستگوی قصه‌های زندگیست

پی‌نوشت: خان‌داییم می‌گفت غذایی که با عشق پخته شود همیشه خوشمزه است

Saturday, September 1, 2012

وجیزه

سکانس‌هایی از فیلم دیکتاتور صراحتن دولتمردان جمهوری اسلامی را به هجو می‌کشد.  فیلم دقیقن یک هجویه است و حتی هجویه خوبی هم نیست ، این نوشته هم قرار نیست در مورد ارزش‌های سینمایی دیکتاتور باشد. این وجیزه -به قول استاد شریعتمداری کیهان- قرار است یاداوری کند میان آن دست‌انداختن‌ها ناگهان مچ خودم را گرفتم که برایم چندان اهمیت ندارد رییس دولت مضحکه شود یا یک آدم خارجی صدر تا ذیل سیستم را قهوه‌ای کند. این طور نبودم. افتخار ایجاد چنین نفرت و فاصله‌ای به گمانم باید برسد به بانیان وقایع سال 88 و بعد از آن، که چنان در دفع حداکثری و جذب حداقلی کوشیدند که حالا وقتی اسراییل عربده می‌کشد سر سوزن جایی برای میهن‌دوستی نمی‌ماند. یعنی هر چه می‌کنی نمی‌توانی آن مرز میان ایران و سیستم حکومتیش را تشخیص بدهی. یعنی زبانم لال داریم به دوران«ترحم کن به ما اسکندری ده» نزدیک می‌شویم. 
خودم بیشتر از هر کسی می‌دانم این غلط است و نباید باشد و ...با این حال حالی برای مبارزه با این وادادگی نیست. جانی برایمان نمانده  و بی‌قوتی چنان است که وقتی محمد مرسی برایمان کری می‌خواند ، نتانیاهو مملکت را تهدید می‌کند یا ساشا باروخ کوهن رهبران سیستم را دست‌می‌اندازد حس و حالی برای رگ گردنی شدن نیست. این اوضاع هم مبارک برادر حسین و صدر و ذیلش