Saturday, March 19, 2005

بدین وسیله تلخ مثل عسل تقدیم میکند:


متن پیام نوروزی رهبرعظیم الشان دیاروبلاگستان وحومه سیدامیرالحسینی وبلاگ ابادی:


بسم رب الجنود الگمنام؛واعدوالهم مستطعتم من الجرواجرالاتم الی اکتشاف السلول البنیادی؛ان کنتم تعملون


امت همیشه در صحنه دیار وبلاگستان؛آغاز سال 1384 شمسی جان اینها را به شما ملت شهیدپرور که در تمام این سالیان از دادن همه چیز اعم از خون و غیره در راه منویات ولیانه ما غفلت نورزیده اید تبریک میگوییم!


در سالی که گذشت ایادی پنهان استکبار جهانی سعی فراوان کردند مواضع پنهان ما را کشف عورت کرده و حتی به ديگران هم نشان دهنداما تمام  جواسيس اجانب به لطف مساعی پنهان اقا چيزهايشان به سنگ خارا کوبيده و بعضا له شد.عزيزان من!با اين وجود نبايد غفلت کنيد،دشمن بی پدر مادر در کمين است.از ۶ ميليارد نفر خلق دنيا حدودا ۰۰۰/۰۰۰/۹۳۰/۵ نفر در کمين ما هستند.حالا برای چه، من نميگويم چون زن و بچه اين پيام را ميخواند.اقا قضيه دشمن جديست.بايد جدی گرفت همه جای او را بايد دشمن را مالاند نبايد گذاشت دستش به بيضه اسلام برسد.


عزيزان من !امت غيور ممالک محروسه وبلاگستان!دشمن بی تربيت سياه نمايی ميکند.قصد ان کار ديگر دارد با ما!من هشدار ميدهم بدانيد جوانان ما اعم از بسيجی و تخس موفق شده اند در ازمايشگاه هااتم را جر بدهند واز ان انرژی و غيره توليد کنند.ما الان داريم سعی ميکنيم برای مصارف صلح جويانه بمب اتم توليد کنيم افتخار دارد اينها!در زمينه سلول های بنيادی هم به من گزارش رسيده است که ما طبق معمول يه چيز بزرگی کرده ايم، چنان که جنين در شکم مادر ميفهميم در اينده محارب ميشود يانه.اگربود با کسی شوخی نداريم ميگيريم خودش را با باباننه اش ميکنيم در زندان.بعد دشمن نميداند پيشرفت جوانان شما را زنجموره ميکنند که بله اينها مادر باردار را به جرم شوهرش زندانی کردند.نخير حضرات بدانيد و اگاه باشيد ما با حساب وکتاب ميکنيم.تازه در زندان مگر چه ميشود؟سربازان گمنام ما به رهبری سعيد جان به زندانيان طعم شيرين عطوفت اسلامی را ميچشانند حالا يکی مثل ان ضعيفه زهرا کاظمی مرض قند داشت برادران طعم شيرينشان را به او چشاندنداو هم ديابتش زد بالا مرد ،به ما چه ربطی داردکه دشمن بی ناموس ما را مقصر ميشمرد.اين بی سيرت هی همه جای ما را سياه نمايی ميکند.مثلا گير ميدهد وبلاگستان بزرگترين زندان روزنامه نگاران در جهان است يا در وبلاگستان ازادی نيست يا در هر روز ۵۴ زن و دختر وبلاگستانی در کراچی پاکستان فروخته ميشوندو چه و چه و چه...اقا،ادم،کره خر،ديوث سياه نمايی نکن.يک دفعه هم بيا سفيد بکن اقا،وجدان داشته باش اين همه پيشرفت اين همه خودکفايی،به جان عزيزتان نانو تکنولوژی ميکنيم منو حاج خانم به چه خوبی،ميليمتری کار ميکنيم اقا!موشک ميسازيم با چيز اقازاده تشخيص مصلحت به چه درازی.نشان مادادند کف کرديم.حتی ترياک مصرفی جوانان هميشه در صحنه را خودمان در داخل توليد ميکنيم.کور شود دشمن بيشعور که اين همه پيشرفت را نميبيند.از اين رو در راستای زدن مشت محکم به قسمت تحتانی شکم استکبار جهانی ما سال ۱۳۸۴ را سال نهضت فراگير کور کردن چشم و ساير جاهای دشمنان امت جان برکف ديار وبلاگستان اعلام ميداريم.


سيد اميرالحسينی وبلاگ ابادی


پی نوشت: سال نوی همه تان مبارک.خدا را شکر که بالاخره اين سال نحس ۸۳ تمام شد.فقط خدا ميداند بر من چه گذشت .صد شکر که رفت.تشريف ببرند که ديگر برنگردند.خوش باشيد.دمتان گرم،سرتان پر شور و اقبالتان پر نور باد.تا بعد!


 


 

Monday, March 14, 2005

فريدون سه پسر داشت

فريدون سه پسر داشت.ايرج که ايران را به او بخشيدوسلم و تور که روم و توران را بينشان قسمت کرد.سلم و تور به ايرج حسد ورزيدند که لايق تر و پاکنهاد ترينشان بود و او را در توطئه ای به قتل رساندند...


گويی در لوح تاريخ حک شده است/اين تلخ کامی دهشت ناک/که ايرج های سرزمين من /زود تر/پاک تر /تنها تر/به داس مرگ درو شوند/گويی مقدرمان چنين است/ايرج هايمان را خودمان با چنگالهای نفرت تکه تکه کنيم/و خودمان با خاک شفقت گورشان را پرکنيم/و خودمان بر خاک سردشان اشک تمساح بريزيم/نميدانم /نفرين کدامين عجوزه تاريخ/تقدير ما را رقم زده است /که ايرج هايمان را از ابتدا برای ذبح شدن پرورش ميدهيم/برای مراسم قربان/و هيچ خدای بی رحمی /گوسفندی برای جايگزينی/از آسمان شومش به زمين نميفرستد/گويی خداوند خدا/چشم بر معصوميت غمگين ايرج های سرزمين من بسته است//هميشه ايرج هايمان را دار زديم/ هميشه/هميشه/و اين سرنوشت شوم مردمانی است /که به گاه راندن ضحاک/فريدون وار ره نپوييدند !


پی نوشت :فريدون سه پسر داشت معروفی رو بخونين!نفس منو بند آورد.فقط آقای معروفی کاش يه جای کتابت از باکری،همت،بروجردی هم حرف ميزدی.همه بچه هايی که دست بوس خمينی بودند مثل اسد تو از آب در نيومدن.کينه لايق هيچ کس نيست.تنها اشاره تو به بچه های بسيجی جنگ اونجايی که دارن به يه دختر مجاهد تجاوز ميکنن!اين منصفانه نيست استاد.تو لااقل ايرج کشی نکن!

Saturday, March 12, 2005

بی مقدمه،احمقانه از نوع چهارم

۱-جناب اقای کنت دراکولای عزيز،اينجاب امير حسين.کاف استدعا دارم در ازای دريافت تمام پس اندازم که معادل ۳۰۰ يورو ميباشد به تهران تشريف اورده و اقدام به نوشيدن خون زنک ابلهی به نام دی جی مريم نماييد.صدای نفرت انگيز اين خانم وقتی که ميخواند«ميشکنم غرور غرور ،ميمونم صبور صبور...»هنگاميکه با تصوير کسی توام ميشود که چشمها را بسته،سيگار روشن در دست،سر به سوی سقف زپرتی آپارتمان بلندومثلا ميرقصد، اين تتمه جان مضمحل بنده را آتش ميزند.پيشاپيش از مساعدت شما سپاسگزارم.


۲-صادق باشم و شفاف،مردی که اجازه دهد جان مضمحلش اينگونه بسوزد مستحق آنست که لخت مادرزاد به چارميخش کشندو به عضو شريفش آب پنير مالندو او را بين يک گله موش گرسنه روزه دار به عنوان افطار رها کنند.تقبل الله برادر موش!


۳-اين روزهای کوفتی،وقتی به ازدحام خيابان مثلا خوشبخت مينگرم.چنان از مردمی که مثلا خوشبخت و عاشق،عاشق و خرسند از کنارم ميگذرند حرصم ميگيرد که دلم ميخواهد تمام آقايان رهگذر را ختنه مجددو تمام بانوان عابر را...اه...اه...شما فرض کنيد خفه نمايم.


۴- من زنجموره ميکنم پس هستم.من مزخرف مينويسم پس هستم.من سقط ميشوم پس هستم.من مازوخيسم مزمن حاد دارم پس هستم.دکارت عزيز!آنقدر...پس هستم خرجت ميکنم تا تن خودت در گور که هيچ،تن عمه بزرگوارت در قبر هم به سماع عربی در بيايد.من ول کن معامله ات نيستم دکارت جان-تصور بفرماييد دکارت محترم را که عقب عقب رفته زار ميزند :آقا معامله ام رو ول کن،اه ميگم ول کن معامله رو...قباحت داره...

Thursday, March 10, 2005

سلام! تو رودر بايسی بايد بگم حالم خوبه ،من ببرم،من روزی سه تا کرگدن شکار ميکنم و...ولی عاقلان دانند.


۱-روز هشتم مارس-روز جهانی زن- به سلامتی تشريف اوردند .ديديد تو تهران دم عيد قربان تو  خيابونها پارچه نويسی ميکنند «گوسفند زنده موجود است».برخی از اين نسوان معزز در وبلاگهای قيامتشان چنان در سوگ ۸ مارس و از رنجی که زنان ميبرند کولاک نموده و تنبان مردها رو بادبون درست کردند که من فکر کنم در صورت ادامه اين روند ،ظرف چند سال اينده تو خيابونای تهران در سالروز باشکوه ۸ مارس ببينيم که همه جا پارچه زدند :«مرد زنده برای ذبح موجود است».بابا بی خيال .مرگ من يواش! 


۲-من کلا معتقدم اگر آدما مظلوم واقع ميشن از بی عرضگی خودشونه.والا شماحتی در بدترين شرايط هم انسان هايی رو ميبينيد که خودشون رو بالا ميکشن و شرايط نامطلوب رو تغيير ميدن.مظلوم بازی از نظر من يه اسلحه مخفی ادماست برای پوشوندن ضعفاشون.حالا اگه تو يه جامعه مرد سالار به يه زنی ظلم شد باز ميشه يه نموره به زن حق داد انا مظلومة گويان ۸ مارس به پا کنه و آه بکشه ولی...ولی اگه تو همين جامعه يه مردی اجازه داد تبديل به مظلوم بشه به نظر من فقط به همون درد ميخوره که ذبحش کنند و دنبلانش رو کباب کرده بين رجال مسلمان برای خيرات و مبرات تقسيم کنند.


۳-من هيات داوران ميباشم پس هستم!زنده باد سينا!برای اظهار نظر و برخورداری از جوايز ارزنده بشتابيد،غفلت موجب پشيمانيست.


۴-بابا مديتيشن!بابا وسط کار!بابا جشن خيريه!بابا با کلاس!بابا ...(مخاطب خاص داشت به گيرنده هاتون دست نزنيد)


۵-به يه دوستی داشتم گله گذاری ميکردم که دلم تنگه وگريه ميخواد و خيلی داره بهم فشار ميادو...اينا .دوست معززمون فرمودند ميخوای پنچريت رو بگيرم؟عارض شدم بله.امر فرمودند پس لنگتو بده بالا!!!!!!!!!!آقا بد زمونه ای شده.من فکر کردم ميخواد پنچری روحيم رو بگيره نگو اين دوست ببرشکار کن ما تصادفا منو با تريلی  ۱۸ چرخ اشتباه گرفتن.تازه افاضه ميفرمودن اگه جک داشتم منت تو رو نميکشيدم .خودم لنگتو ميدادم بالا.ميبينين والا!


ارباب!من دلم برات کبابه ،اون بند دو رو خوندم ياد تو افتادم،ارباب خدا رحم کردهمه اينو نميدونن والا بايد با شلوار آستين کوتاه از دست جماعت عاشق دنبلان  تو تهران فرار ميکرديو دور شهر يورتمه ميرفتی! 

Sunday, March 6, 2005

سلام! من سانچو ام.نوکر ارباب.اينجا چقدر اسرار آميزه! ارباب من ميگه من ميام اينجا تا با دوستام حرف بزنم ولی اخه کدوم ادم عاقلی زل ميزنه به اين صفحه عجيب که حرف بزنه؟ هی بهش ميگم ارباب با من حرف بزن،دون کيشوت مرحوم هميشه با من حرف ميزد،يه جور عاقل اندر سفيه نگام ميکنه ميگه خفه شو والا ميفرستمت سينا باهات گلف بازی کنه!!من از اين سينا ميترسم،يکی به من بگه اين گلف چی هست اصلا؟يه جور جادوگريه خاصه؟اربابم اين روزا بد اخلاقه،صبحها که بيدار ميشه به اجدادش فحش ميده بعد منو می...عصرم که مياد خونه اين بار اول منو می...بعد دوباره به اجدادش فحش ميده.هی بهش ميکم ارباب هر چی ميدی بده ولی فحش نده گوش نميکنه،شما که دوستاشين نصيحتش کنين.من نگرانشم .حالش عجيبه.خر اسبق منم يه دوره همين جوری رفت تو خودش بعد از يه هفته ساکت بودن يه روز از اول تا اخر عرعر کرد بعد ترکيد.ميترسم دور از جون اربابم...يه وقتايی بهم ميگه خر تو يعنی سانچو و گاو مشد حسن موجودات خوشبختی بودن.من اينو ميشنوم از زور حسودی ميخوام بميرم.اين مشد حسن فلان فلان شده کيه؟ با ارباب من چيکار داره؟کمکم کنين.شما مثلا دوستاشين ارباب داره از دست ميره.الانم اگه بفهمه من دارم براتون اينا رو .........................آی ارباب نزن....ارباب نکن...ارباب غلط کردم...ارباب آخ......عررررررر..........باب!


باز من دو دقيقه غافل شدم اين سانچو ميدون داری کرد.مجبور شدم با موعظه حسنه باهاش رافت اسلامی کنم تا بفهمه اوضاع از چه قراره.ابله اون می...که بالا تر نوشته منظورش لغت ميزنه است.اخه داشت سبزی پاک ميگرد روزنامه دور سبزی ها کيهان بود هی توش نوشته بود محمد...اکبر...ابراهيم...اينم جو گير شده.يه وقت سو تفاهم نشه برای کسی.باقی بقای همتون

Saturday, March 5, 2005

دلم فائق ميخواد،دلم مادر ميخواد،دلم مستی ميخواد،دلم رفاقت ميخواد،هايدا ميخواد،زيتون پرورده،قيمه ،عطر خوش زن،دوست ،شعر، امير رضا،مجيد ،دن آرام شاملويی،فال حافظ،يه کسی که لوسش کنم،يه کسی که نازمو بکشه،دلم خيلی چيزا ميخواد...زنجموره،قهقهه،جبرئيل-يادش بخير اون موقعی که پيغمبر شده بودم- ،بازی سهام،پرايد ۱۴۱...و خدايی که همين نزديکی لای اين شب بوهای تخيلی خونه داره!


هوای قريه بزرگ ما امروز خيلی بارانيست.فقط نميدانم چرا کسی نيست که برايم گيسوانش را در باد بگشايد و...دل من سخت ميگيرد...دلم از غصه...ای دريغ از...نرقصی با نسيم...۷ رنگش می شود....سر خود را مزن اينگونه به سنگ...دل ديوانه تنها...ناله از درد...اتشی را که در ان سوخته ای سرد مکن...کجا دانند حال ما...


من زنجموره ميکنم پس هستم.من خوبم...ارواح خيک شاعر خالی بند...همه جايم هوشيار است...ان کار ديگر ميکنم  ان هم نه در خلوت...ميکنم...ميکنی ميکند...فقط نميدانم چرا مدام و هميشه به هنگام صرف فعل بازی گلف اين سوراخ بد مصبش نصيب من ميشود....


هورا هورا هورا....ديگه کاملا خل شدم.کجايی اراسموس که ببينی من دست تو کمر مولانا ميچرخم و ميخونم «آزمودم عقل دور انديش را/زين سبب ديوانه سازم خويش را»


بيا اراسموس جان يک در ستايش ديوانگی هم در وصف من بنويس، هوی با توام دقت کردی ديگه کوندرا هم طعم قديم رو نداره.سينا جان تو زيگورات تو برای يه خل استاندارد جا پيدا ميشه؟


 

Thursday, March 3, 2005

پشت به قبله، رو به خدا نشسته ام و زار ميزنم:رب اشرح لی صدری و يسرلی امری

Wednesday, March 2, 2005

اين نيز بگذرد.بذاريد فکر کنن من خرم.اصلا من الاغ سانچو پانزام.خوبه؟