وقتی که تو نيستی/ من حزن هزار اسمان بی ارديبهشت را گريه ميکنم(سيد علی صالحی)
۱-نميدانيد چقدر لذت بخش بود تماشای شادی دو عزيز که که نيک ترين نيکان اين روزگارانند.همه چيز خوب،صميمی و زلال بود.زلالی که مدتها در هيچ محفلی نديده بودم.شاديتان مبارک و مستدام!
۲-خدای مردهای تنها،خدای مردهای آچمز،خدای رازهای پنهان ،خدای آه و نياز،خدای پاييز برگ ريز،خدای...(سعيد جان کپی رايتت محفوظ)
۳-فرض کنيم يه وبلاگی هست که شما بدون اسم و مشخصات توش مينويسين...بازم فرض کنيم فقط دو نفر از وجود اين وبلاگ مطلعن يکی شما و يکی يه دوست...بازم فرض کنيم شما يهو يه کامنتی تو بلاگتون ميبينين که به اسم، مخاطب قرارتون داده،اونم چه مخاطبی...شما در مورد اين وبلاگ به کسی چيزی نگفتين...تنها نتيجه منطقی همون نتيجه کوفتی که من نميخوام بگيرم!
۴- مهدی ميگفت «قبلا اينجا يه چيزايی مينوشتی که هم خودت ميفهميدی هم بقيه،حالا ما که نميفهميم خودت چی؟».بابتش از همتون معذرت ميخوام.افسرده يا مضمحل نيستم،فقط خيلی دلتنگم و خيلی بيشتر دلنگران.سر جدتون بحث شيرين نصيحت رو هم بی خيال شين.خودم پاش بيفته بلدم برای همه خلق وبلاگستان نصيحت در بکنم.
۵-بله...منتظر نبودم جلوی پام فرش قرمز پهن شه ولی ادما معمولا دوست ندارن ايراداشون تو صورتشون کوبيده بشه!
سانچو:ارباب!مشکل شما اينه که به سرعت از مرحله رويا پردازی و خيال بافی به مرحله مشنگيت سقوط ميکنيد.مرحوم دون کيشوتم مثل شما بود.