Wednesday, April 30, 2008
چرا زنانی که تحصیلات بالاتر دارندبه نسبت در ث.ک.ث ناموفقند؟
در بررسی کهن الگوهای رفتاری دو گروه از آرک تایپ های زنانه به نام های آرتمیس و آتنا بیشترین علاقه را به تحصیلات عالیه دانشگاهی دارند.نکته جالب اینجاست که هر دوی این ایزدبانوان از لحاظ انرژی رفتاری در حوزه آسمان-فکر و ذهن و منطق-به سر برده و با حوزه عواطف و به دنبال آن با جسم خویش بیگانه اند.زنی که تسخیر یکی از این دو کهن الگو باشد احتمالن ابراز عاطفی را یک ضعف میپندارد،خود را برای ضعفهایش نمیبخشد و ارتباط مناسبی با بدن خویش ندارد.در واقع این دو کهن الگو چنان جاه طلبانه در پی بالا رفتن از نردبان ترقی در دنیای مردانه اند-حالا هر کدام به شیوه منحصر به فرد خود-که چندان اهمیتی برای روابط عاطفی و جسمانی قائل نیستند.ث.ک.ث برای کهن الگوی آرتمیس فقط یک روش رفع تنش جسمیست و برای آرک تایپ آتنا یک عمل به وظایف سنتی زناشویی یا کاری که به هر حال باید انجام شود.به نظر طبیعی می آید که در پشت چنین ذهنیتی عدم ار.گا.سم هم نهفته باشد نه؟
با این توضیحات مختصر به نظرم هر گونه ارتباط هوشمندی با توانایی نیل به اوج لذت بدنی منتفیست و ماجرا صرفن در همان حیطه تحصیلات عالیه قابل بررسی میباشد
پی نوشت یک:وقتی از کهن الگو ها حرف میزنیم در مورد آدمهایی صحبت میکنیم که تسخیر این آرک تایپ ها شده اند.هر کس که تحصیلات عالیه داشت یا آدم منطقی بود الزامن دچار عدم توانایی نیل به ار.گا.سم نیست
پی نوشت ۲:خیلی ساده و خلاصه بخواهم بگویم هر آنچه که بخش عاطفی این دست زنان را فعال کند و یا آنان را در ارتباط بیشتری با بدنشان قرار دهد به حل این مساله در آنان یاری میرساند.انجام تمریناتی مثل رقص یا یوگا و تلاش تدریجی برای ابراز عواطف و قرار گرفتن در میدان انرژی انسان های عاطفی میتواند کمک رسان باشد
پی نوشت ۳:در عدم نیل به ار.گا.سم تربیت غلط دوران کودکی هم میتواند موثر باشد و داده های فاجعه باری که زنان را برای پاکدامن بودن تربیت میکند نه برای انسان بودن.در این نوشته از این منظر ماجرا را بررسی نکردم که خودش مثنوی هفتاد من کاغذیست
پی نوشت ۴:برای اطلاعات بیشتر از کهن الگوهای زنانه مراجعه کنید به کتاب نماد های اسطوره ای و روانشناسی زنان نوشته شینودا بولن انتشارات روشنگران
Tuesday, April 29, 2008
مسوولیت با سس خردل
دیروز یک لحظه رفتم به قعر عمیق ترین بی ارزشی هایم.اولین واکنشم این بود عصبانی شوم و دنبال خطا کار بگردم.حسی که اگر کمی میدان پیدا میکرد حتمن میخواست سراغ تنبیه هم برود در همان حال و روز یک لحظه انگار صدایی شوخ طبعانه در ذهنم گفت:«ببخشیدا پس مسوولیت خودتون چی شد؟اگه بهت گفته بودن چقدر دمت درازه هم، همین اندازه آشفته میشدی؟»همین کافی بود تا رسن شود در چاه من و بیایم بالا و ببینم که من بوده ام که رفتم به اسفل سافلین بی ارزشی و هیچ کس من را نبرده آنجا پس مسوول این حال بد فقط خودمم.همین شد که تمام کج خلقیم ظرف مدت کمی رفت.دقیقن رفت!یادم بماند که من بعد روزی چند بار با خودم تکرار کنم:من مسووول حال و روز خودم هستم قربتن الی الله!
پی نوشت برای دوستان یونگی:بعله بعله خودم میدانم که فقط دیدن کافی نیست به سبیل شاه عباس بقیه سیکل هم در حال طی شدن است که به محض نیل به نتیجه نهایی از همین تریبون مقدس مراتب به استحضار امت شهید پرور میرسد
Sunday, April 27, 2008
از نو مینویسم
۲-شبهایی که مشروب میخورم خواب زیاد میبینم.انگار دروازه های ناخوداگاه به رویم باز میشود. دیشب هم همانطور خواب دیدم بدون آنکه می در کار باشد. یادم مانده که توی یکیشان من دو نفر شده بودم هر دو هم با همین مشخصات ظاهریم... با هم قهر بودند اما
۳-فکر میکنید من تا ساعت ۴ امروز چند تا پست بنویسم؟
عدس و کلم قر و قاطی
جمله کلیدی برای درک هرمنوتیک مستتر در متن:بعضی ها از بی عرضگیشان است که گناه نمیکنند نه از اعتقادشان به نیکی(نقل به مضمون از فیلم گاهی به آسمان نگاه کن)
نصف العیش
پی نوشت ارشمیدسی:هرگونه لخت بیرون پریدن از هر جایی به شدت انکار میشود
پی نوشت سینمایی:اتفاق امروز حسابی مرا یاد آن سکانس از فهرست شیندلر انداخت که میان آن همه تصویر سیاه و سفید یک دختر کوچولو کاملن رنگی بود
پی نوشت خودشناسانه:اخلاقم رسمن گه مرغیست لطفا به گیرنده هایتان دست نزنید
Saturday, April 26, 2008
الاحساس و المشاهده
Thursday, April 24, 2008
از گردون با عشق
۱-گردون ۶۱ هم بروز شد.به نظرم دارد گردونم پدر مادر دار میشود.داریم با کمک دوستان و شما کم کمک کار حسابی میکنیم-خودشیفتگی را میبینید جان من؟هر گونه حمایت از گردون شامل دادن لینک و ارسال مطلب و غیره و ذلک- به ویژه ذلک- موجب مزید امتنان جوانی سرگردان و آرامش خیال خانواده ای نگران خواهد بود!
۲-صبح که می آمدم از رادیو شنیدم که سپاهان الاتحاد را در جده یک هیچ برده.یکهو چنان خوشحال شدم که انگار تلافی القادسیه را سر عرب ها در آورده ایم.هزاری هم که بگذرد دل من یکی با این ممالک حاشیه جنوبی خلیج فارس صاف نمیشود که نمیشود.
۳-انتظار آخر هفته خوشی را می کشیم: کتاب خوب منتظر خواندن داریم و فیلم خوب در صف تماشای دیدن،تاواریش مان هم شب قرار است مفتخرمان کند فلذا به به!
پی نوشت برای بند۳:توانایی خواندن فاصله سفید بین کلمات بعضی وقتها از نان شب هم واجب تر است برای درک یک متن
Wednesday, April 23, 2008
عهد عتیق نگاه جدید
اعتراف در سی ثانیه
پی نوشت:چون میدونم امت شهید پرور عاشق ظاهر ماجران عرض میکنم که نخیر عوارض جسمانیش رو ندارم سوال نفرمایید که مانع کسب است
پی نوشت بعدی:در پوستین خلق به روز شد
Tuesday, April 22, 2008
رولت روسی
بگذارید اول چیزی بنویسیم که بشود آن را خواند
Monday, April 21, 2008
دلفینتان بگردم والا مقام
امروز توانستم بالاخره اصل مقاله را بخوانم.به نظر من که هیچ توهینی در کار نبود.بیشتر ماجرا شبیه علم کردن پیراهن عثمان است برای ماست مالی فقدان محبوبیت حضرت معجزه هزاره سوم.نمیدانم چرا حضرات میخواهند همه جور گندی به زندگی ما بزنند ولی کسی بهشان نگوید بالای چشمتان ابروست.خلاصه دیدم حالا که بساط عذر خواهی و ببخشید گفتن به راه است خدمت والا گوهر محمود جان عرض کنم من هم از طرف مسیح علی نژاد از شما عذر میخواهم ببخشید هاله نورتان را ندید برای یک لحظه...خلاصه اصلن من خودم دلفینتانم شما با خیال راحت بروید مملکت را حجیم کنید تا حوالی یک میلیون ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتر مکعب
پی نوشت۱:واکنش شیخ اصلاحات خیلی حال بهم زن بود به سبیل شاه عباس قسم
پی نوشت ۲:سرمقاله دیروز شهروند امروز به قلم محمد قوچانی را گیرتان آمد از دست ندهید
Sunday, April 20, 2008
از ثکص و مابقی قضایا 2
پی نوشت ۱:به عنوان نظر شخصی اینطور بی واسطه نوشتن از تجربیات جنسی را دوست ندارم.از نظرم ناسوتی کردن یک امر لاهوتی و حرمت زدایی از چیزیست که باید حریم داشته باشد اما این صرفن نظر من است و اخلاقیات من.همانقدر که من حق دارم این بخش از زندگیم را نگه دارم برای خودم،دیگران هم حق دارند بنا به اخلاقیات خودشان این بخش از زندگیشان را بنویسند آشکار و بی پرده.کاش از یک جایی شروع کنیم دست برداریم از تحمیل اخلاق و اصولمان به یک دیگر و بپذیریم هر کس مثل من نیست الزامن وقیح یا از آن سو امل محسوب نمیشود
پی نوشت ۲:بدیهیست که فرق میگذارم بین آگاهی دادن جنسی و وصف تجربیات شخصی.اولی به نظرم نه تنها مفید که واجب است و دومی به نظرم مطابق پی نوشت بالا یک امر سلیقه ای محسوب میگردد
Saturday, April 19, 2008
از ثکص و مابقی قضایا 1
پی نوشت:این پست ادامه دارد.برای آمادگی برای ادامه اش این پست الیزه و این نوشته غزل را بخوانید
Thursday, April 17, 2008
پی نوشت غیر مرتبط:دیشب رسمن مهرورز خان قاط زده بودند.طرف داشت همه مشکلات را میانداخت گردن وزیر اقتصاد خودش،رییس بانک مرکزی خودش و حتی وزیر نفت و کشور خودش.بابا جان یکی به حضرت مهرورز بگوید داداش من اینها که گفتی همه کابینه خودت هستند.بخاطر آبروی مملکت یک نفر حالی این شازده کند که مثلن رییس جمهور است و رییس کابینه...کاش کسی نخ ببنند به برخی نواحی ایشان و بکشد وقتی از کنترل اینگونه خارج میشوند
پی نوشت غیر مرتبط ۲:آن حرفهایی که در مورد یازده سپتامبر گفت واقعن شرم آور و حال بهم زن بود...برای بار هوارم خجالت کشیدم از خودم که این شازده مثلن رییس دولتمان است و لعنت فرستادم بر باعث و بانیش که مجبور به تحمل این شاخ شمشادمان!!! کرد
Wednesday, April 16, 2008
شکوفایی افتخار آمیز ما
عارض شوم به حضورتان که خلاف ادب است این شرکت ما ۳ماهی هست که شیر آب دستشویی اش رسمن کار نمیکند و بنده کمترین و سایر پرسنل محترم بعد از انجام برخی افعال شرم آور در آن نواحی ابتدا کف دست چپ را پر از صابون مایع کرده،روی پاشنه پای راست به سبک بالرین ها ۳ دور چرخیده خودمان را میرساندیم به شیر آب آبدارخانه.انجام این عمل جدا از اینکه باعث ورزش عضلات تحتانی و فوقانیمان میشد روحیه شادابی هم به پرسنل میبخشید و اصلن به مراسم خفنی در حد احترام به پرچم صبحگاه تبدیل شده بود اما امروز بالاخره پس از پیگیری های متعدد با مدیریت شرکت و یاداوری اینکه با تداوم وضع موجود شرکت از محلی تجاری فرهنگی به پیست رقص والس و غیره تبدیل میشود سرانجام تعمیرکار لازم درخواست و راس ساعت ۱۰ به محل شرکت واصل شدند.شاید بهتر بود پیشتر توضیح میدادم که شیر آب مستراح شرکت ما از سطح بالای تکنولوژی برخوردار بوده و سنسور غیره داشته و خلاصه های تک میباشد.آقای تعمیرکار پس از بررسی دقیق و موشکافانه تمام عوامل دخیل در ساختار پیچیده شیر آب موفق به کشف علت عدم خروج آب از مجرای مربوطه شده و ظفر مندانه اعلام داشتند که باتری سنسور مورد اشاره تمام شده است.یعنی ما سه ماه بخاطر دو عدد باتری قلمی فسقلی دچار بی آبی در منطقه استراتژیک دستشویی بوده ایم.این را نوشتم که ضمن خالی نبودن عریضه یاداور شوم جمیع مدیران و پرسنل شرکت امروز به خودشان افتخار کردند.شما چطور؟
Tuesday, April 15, 2008
در فراگیر شدن تب بهاره ازدواج
۲-یک روهام داشتیم توی وبلاگستان که احتمالن خاطر مبارکتان هست.ایشان در سنین ماقبل بیست و پنج سالگی آقا همین چند روز پیش ازدواج فرمودند با سین بانویشان و خواندن خبر امروز موجب گشایش قلبان-کپی رایت متعلق به آزموسیس- و مغزان ما شد.باز هم از همین تریبون همان کار های بالا را تکرار میفرماییم باشد که خدا قبول کند
پی نوشت همین طوری:ته یکی از فیلم های صمد اقا،این شخصیت ملی وقتی شاهد ازدواج همه پرسوناژ های فیلم با هم بود میره سراغ کدخدا و بهش میگه:کدخدا!آدمای خوب زن گرفتن،آدمای بد زن گرفتن،تو هم این دخترتو بده به ما خیرشو ببینی!
پی نوشت سانچویی:ارباب!میبینم که در این سال جدید بحث شیرین ازدواج به طرزی نوآورانه شکوفا شده... بیا بزنیم تو کار اجاره سفره عقد و کیترینگ و میزانپلی عروس و ازین حرفها.من باب اثبات نوآوری جای ماشین عروس میتونیم الاغ منو گل بزنیم تا هم سیاست جایگزینی واردات رو اجرا کرده باشیم و هم باعث شکوفایی تولید داخل بشیم
پی نوشت حماسی:غیور مردان و شیر زنان ایران زمین!شما با دل به دریای خطیر ازدواج زدن ثابت کردید دامان مام میهن ایران هیچ وقت خالی از دلیران نیست.رزمتان پیروز و بزمتان نورانی!
Monday, April 14, 2008
عظمت طلبی
Sunday, April 13, 2008
ابراز وجود
بسمه تعالی
صاحب این وبلاگ در انفجار شیراز شربت شهادت ننوشیده،از اعضای کاروان های راهیان نور هم نبوده که ماشینش چپ شود و خودش به فیض شهادت نایل گردد یا حتی صاحبخانه اش هم بخاطر گرانی خفن مسکن عذرش را نخواسته یا صاحب کارش تعدیلش نکرده یا...ایشان صرفن نگران است بابت خیلی چیزها که برای ۹۹ درصدش هم کاری از دستش برنمیاید.بخش عمده اش هم اصلن شخصی نیست.چون رفاقت خاصی با محمود خان و جورج جان ندارد هم فکر نمیکند ابراز نگرانیش به جای خاصی برسد با این حال این نگرانی مثل خناق جلوی نوشتنش را گرفته.این همه در فشانی کردم تا عارض شوم زنده و سالم میباشم و کلن به خواست خدا و کوری چشم دشمنان اسلام میباشم این هوا !!!
داریم نگرانی های فوق الذکر را دایورت میفرماییم روی برخی مکانهای تحتانی خودمان و رجای واثق داریم به محض تکمیل پروژه باز هم همگی شما خوانندگان عزیز از مطالب پر مغز و خواندنی من بهره وافر خواهید برد
و من الله توفیق
من
Thursday, April 10, 2008
به جای گردون
ته ته ماجرا دلم میخواهد گردون را از این حالت آماتوریش خارج کنم...تا ببینیم چه میشود!
Tuesday, April 8, 2008
بارون بارون هی هی
پی نوشت یک:کامنتهای پست قبل تقریبن همان جوری بود که حدس میزدم.اگر منم که چشمهایتان را میبرم به زور میشورم راجع به مفهوم مرگ.ماجرا ارزش وقت گذاشتن دارد
پی نوشت فراتر از متن:من دلم برای فریبا خیلی تنگ شده،شما چطور؟
Monday, April 7, 2008
مرگ را کجا ممکن است پیدا کرد؟
هاروکی موراکامی مجموعه داستان های کوتاهی دارد به اسم «کجا ممکن است پیدایش کنم».خریدم به نیت آزاده بعد نمیدانم چرا فکر کردم این را دارد بعد نشستم خودم همه داستان ها را خواندم و حالش را بردم ولی به حرضت عباس قسم میدمش به آزاده در اسرع وقت...از این روابط درون خانوادگی که بگذریم کتاب موراکامی یکجورهایی شرح رابطه میان آدمی با جزمی ترین اتفاق زندگیش یعنی مرگ بود.سایه مرگ در همه داستان ها سنگینی میکرد و حس میکردی همه متن بعضی جاها میشود بزک چهره مرگ تا جرات خواندن متن را تا به ته پیدا کنی.دو تا داستان آخر را خیلی دوست داشتم.به شدت به شدت کتاب من را یاد «جایی برای پیرمردها نیست» انداخت.اگر دیده باشید فیلم اسکاری کوئن ها را حتمن در ذهنتان مانده که چقدر فیلم حول محور مرگ و تصادف میچرخید.خیلی از داستان های موراکامی هم ساختی تصادفی دارند.توضیح نمیدهند،منطق نمی آورند پایانشان هم باز است و خود حضرت خواننده مجبور است مشارکت کند با نویسنده تا یک گلی به سرش بگیرد برای پاپان ماجرا.تا یادم نرفته بزرگمهر شرف الدین هم ترجمه خیلی خوبی از کتاب انجام داده که ان شاء الله به حق ۵ تن خیر از روزگارش ببیند
پی نوشت یک:حضرت عزراییل چه پر کار بودند این چند وقت فروردین ماه را:از خودی ها ثمین باغچه بان و فریدون آدمیت و از نخودی ها آنتونی مینگلا و چارلتون هستون...خدا روان همه شان را با ارواح شهدا و طاهرین و اولیا الله محشور فرماید ان شاء الله!
پی نوشت ۲:در مورد مرگ سخن ها توان گفت حوصله شنیدن اگر باشد
Sunday, April 6, 2008
آن یکی اشتر
پی نوشت سانچویی:ای ارباب خودفروخته غربزده زاغارت!در این سال نو هم نمیخواهی آدم بشوی؟اسپرم شتر به این خوبی تازه شاید بعدش بتوانند اسپرم الاغ را هم بعله و بدان طریق خر مرحوم من را از طریق کلونینگ احیا نمایند
پی نوشت کاسترویی:همین چند روز پیش رسانه اعلام کردند رائول کاسترو خرید کامپیوتر در کوبا را آزاد اعلام کرد.یعنی خلق کوبا در قرن بیست و یکم مجاز نبودند توی خانه هاشان کامپیوتر داشته باشند.بابا زنده باد فیدل!زنده باد چریک پیر!مرگ بر امپریالیسم!
Saturday, April 5, 2008
خبر نامه
۲-همیشه به خودش و دیگران هم گفته ام که یک روزی خواهد آمد که ما پز دوستی با تو را به دیگران میدهیم.حالا خوشحالم که میبینم محمد جواد عزیز دارد قدمهای درستی برمیدارد.آخرینش هم همین سایت سیفون.امیدوارم موفق باشد و روز به روز دلش شاد تر و گامهایش استوار تر گردد
۳-رقصی داریم ما در مازندران به اسم چکه سما.ریتم تند و نفسگیری دارد و در بلاد ما عروسی،عروسی نمیشود مگر یک دور چکه سما هم در آن رقصیده شود.آزاده برای هزار توی رقص متنی نوشته در مورد چکه سما که خواندنیست
۴-خودم؟خودم چطورم؟آهان خوبم قربانتان بروم.شما چطورید؟
Thursday, April 3, 2008
گردون59
شعر هفته:در غروب سرخ گونهات/آنجا که خورشید و ماه/در اقیانوس /غرق میشوند/هنگام که نگاهت را /میدزدی/در بیمرزی ملکوت/هنگام که سرت را/در بغلم پنهان میکنی/تاریک روشنای صبح//هنگام که تنم را نفس میکشی/دیدنی میشوی.
هر چقدر بعید/باز تو خدای منی/هر چقدر بعید/باز بر تنت/گل به گل جوانه میزنم/تا تمام شوی/تا تمام شوم«عباس معروفی-منظومه بلند عین القضات»
فیلم هفته:تاوانatonement:تا آنجا که میدانم جو رایت کارگردان تاوان تا قبل از ساختن این فیلم در کارنامه اش فقط یک فیلم دیگر به چشم میخورد:غرور و تعصب.همین که کارگردانی جرات کند برای فیلم اولش سراغ جین استین برود شاید نشان بدهد جنمش را.تاوان فیلم خیلی خیلی دوست داشتنیست و جو رایت خوب از پس شخصیت هایش و روایت سینمایی یک ماجرای تلخ عاشقانه برآمده.از آن فیلم هایی است که راحت یادتان نمیرود
وبلاگ هفته:دختر بودن:از تن و تنانگی مینویسد و خوب مینویسد.اگر ذهنتان خیلی توی تار عنکبوت اخلاقیات رایج گرفتار نیست خواندن بعضی پستهایش تصویری از یک ذهن زنانه درگیر احساس تن میدهد بهتان که کمتر جایی در وبلاگستان گیرتان می آید
پست هفته:این پست سفر به انتهای شب...خوشمان آمد
آهنگ هفته:شب سپید گوگوش.آهنگ شماره هفت لیست است.چه حسی داشت:برای تحمل روز سیاه به تو فکر میکنم/برای تصاحب رویای ماه به تو فکر میکنم
به جای درنگ هفته: سرزمین دل آدمی دیار غریبی است.سالها سیاحتش میکنی.جزیره هایش را یک به یک کشف میکنی،گرفتار میشوی،دچار میشوی،زمین میخوری،بلند میشوی و بعد از زمانی فکر میکنی که دیگر همه گستره دلت را میشناسی.خوبی ها و بدی هایش را ، زخمها و رنج هایش را و ظرفیت هایش را برای دوست داشتن...اما دل اگر دل باشد همیشه چیزی دارد برای شگفت زده کردنت.خشمی کهنه در برهوت تاریکیش و یا عشقی عمیق در خنکای واحه های سبزش.آن تپش قلب دیوانه وار دیروز نشانم داد که من هنوز نشناخته ام همه توان دلم را برای عاشقی کردن،یادم داد که دل بدهم به دل تو برای شهود شهر قلبم و خدا هم نمیداند چه لذتی دارد این!
پی نوشت برای درنگ هفته:دوست جان عزیز فرمایشتان برای درنگ هفته واصل شد.خدا قسمت کند زود زود یک درنگی بنویسم در آن باب چهل ستون چهل پنجره!
Wednesday, April 2, 2008
یک گزارش ساده از روزی که که ما جای خون در عروقمان آدرنالین حمل میفرماییم
۲-دیروز بالاتفاق تاواریش مان رفتیم سینما آزادی.در واقع رفتیم هم فیلم ببینیم و هم سینما.دایره زنگی خانم بخت آور به سمع و نظر ما رسید-دایره زنگی خودشون نه فیلم اسمش این بود اهه-طنز تلخ پدر مادر داری داشت.یه جاهایی نمیدانستی بخندی یا گریه کنی.ساختار فیلم هم ازین روایتهای چند گانه بود که بعد عشق های سگی و crash تو سینمای دنیا مد شده یکجورهایی.دیدنش قوین توصیه میشود.اما سینما آزادی:به نظرم اگر همه سهم ما از دوران مدیریت آقای قالیباف فقط همین سینما می بود هم ایشان میتوانست نمره قبولی بگیرد.سینما آبرومند و شکیل ساخته شده و واقعن ایول به مم باقر خان.یادتان هست که شکافته شدم از میان، از بس که که گفتم خانمها اقایون به من مستحق کمک کنید و بروید رای بدهید در انتخابات شورا ها.رای مثبت همان ۴ نفر اصلاح طلب اقلیت شورای شهر قالیباف را شهردار نگه داشت تا ما به جای کسی مثل مهرورز خان که حسینیه و سقا خانه میساخت فقط، شهرداری داشته باشیم که در کمتر از دوسال سینما آزادی میسازد.این یعنی مشارکت،این یعنی امید!
۳-اما دربی فردا...برای اولین در طول تاریخ بشریت از زمان انسانهای نئاندرتال تا کنون بنده کمترین ضمن تاکید بر آره بابا آبیته از هر گونه کری خوانی اجتناب میورزم باشد که همگی رستگار گردیم.لازم به عرض است این سکوت رادیویی دلایل صرفن غیر ورزشی داشته و هر گونه افت میزان گلبول آبی های خون بنده تکذیب میگردد