١- سیکلی که آدمها برابر والدینشان طی میکنند غریب است. اولین مرحله، ستایش محض است: تو احتمالن کمتر از سیزده سال داری و پدرت به نظرت قویترین و مادرت مهربانترین موجودات جهاناند. آدمهایی را دیدهام که برای تمام زندگیشان در همین مرحلهی قبل از نوجوانی ماندهاند.
٢- بعد طغیان شکل میگیرد. آدمی میخواهد قلمرو خود را تعریف کند پس به ناچار باید علیه حاکمان قلمرو قبلی، والدین محافظ دیروز، به نبرد برخیزد. عمدهی درگیریها میان فرزندان و والد همجنس رخ میدهد: دختر با مادر و پسر با پدر. قهرمانان دیروز، دیکتاتورهای امروزند و اطاعتی که قبلترها فضیلت شمرده میشد اکنون نماد خشمی سرکوب شده است. درست طغیان کرده باشی جایی قبل از سی سالگی بند نافت جدا و هویتت مستقل شده است
٣- سپس نوبت تحمل است. والدینت دیگر نه صاحبان بهشتند نه اربابان دوزخ- زن و مردی به میانسالی رسیده که به خاطر مهرورزی میشود تحملشان کرد- جنگیدهای، پیروز شدهای و حالا حتی در مستقل ترین حالت باز گاهی محتاج بازگشت به بهشت کودکی خواهی بود پس تحمل والدین، واجبی است که خود به خود حادث میشود.
۴- گام بعدی شفقت است. میرسی به جایی که درکشان میکنی. ضعفها و تردیدهایشان، زخمها و رنج هایشان؛ ناگهان نیازی به تحمل نیست. جای صبوری را مهر میگیرد. دوستشان داری، بخاطر همهی آنچه که با تو کردهاند یا برایت نکردهاند بخشیدیشان و این بخشایش نه به حکم اخلاق و وجدان که صرفن بخاطر درک این است که آنها هر آنچه از دستشان بر میامده انجام دادهاند. پذیرش اینکه والدین تو پیش از پدر یا مادر بودن، خود آدمیانی با هزاران آرزوی بربادرفته و زخم خونچکاناند، تصویر رابطه را دگرگون میکند.
۵- و بعد باز ستایششان خواهی کرد. بخاطر اینکه به رغم تمام زخمها و دردها، فراموش نکردهاند که مادر و پدر تو اند. چون دوستت داشتهاند، برای تمام عمر. زیرا هر چقدر هم ناامیدشان کرده باشی باز هم شیفته تو هستند حتی اگر هرگز ابرازش نکنند. آدمی در جریان این رقص زندگی احتمالن درک خواهد کرد یک به یک رویاها را از دست دادن تا چه حد دشوار است و حتی بدتر از آن به آرزوها رسیدن می تواند در بطن خود چه ملال مهلکی به همراه داشته باشد. به خودت نگاه میکنی و میبینی در لحظه لحظهی این کشمکش حتی قادر نبودهای خودت را دوست بداری اما آنها، مادر و پدر ما، این همه را تاب آورده، همیشه دوستمان داشتهاند و همین قابل ستایششان میسازد
۶- از ستایش شروع و به ستایش ختم خواهد شد اگر و فقط اگر به وقتش طغیان کنی و در طغیان چنان تند نشوی که تحمل از کف بدهی و شفقت باز نیابی...سیکلی که آدمها مقابل والدینشان طی میکنند غریب است