Saturday, August 13, 2011

اطلس، پرومته، سیزیف

صفحه را باز کردم که بنویسم خسته ام. دو زار انرژی انگار نیست. بعد یک متن ادیبانهء اشک دربیاری هم توی ذهنم بود که سیزیف داشت و اطلس و پرومته. خب هنوز به خط اول نرسیده یکی آمد خبر داد کالا ترخیص نشده مانده گمرک، لعنت بر شیطانی گفتم و آمدم بنویسم که واحد محترم مالی خبر داد پدر جان آه در بساط نداریم سعی کردم روحیه بدهم واحد معزز فنی گفت سرور فلان مشتری از کارافتاده...اصلن یعنی غر زدن هم به ما نیامده جدن. تا من بروم سوراخ های متکثر این تایتانیک بی پیر را گل بگیرم شما این متن را بخوانید، چشمانتان را ببندید و فرض کنید نوشتهء فاخری است که اطلس دارد و سیزیف و پرومته

پی نوشت: یک فقره شات گان آماده کرده ام. گذاشته ام زیر میز و منتظرم یکی از کارمندان عزیز در را باز کند و بگوید مرخصی تا بدون یک لحظه درنگ بفرستمش برود مرخصی ابدی...اینجوریاست  

Sunday, August 7, 2011

ب مثل بختیار، ب مثل بازرگان

  1. گاهی نمی توانم حسرت نخورم به جایگاهی که می توانست ایران داشته باشد اگر و فقط اگر مردمان سال57 به جای دیدن عکس در ماه و یافتن تار ریش لای قرآن، به بختیار و بازرگان اعتماد می کردند و از این دو حمایت. گاهی فکر می کنم چه فرصت طلایی در اختیار این ملک بود اگر می توانستیم یک مشروطهء سلطنتی واقعی داشته باشیم به عصر بختیار یا یک جمهوری دموکراتیک در زمان بازرگان. مقایسهء آنچه که برسرمان آمد و چیزی که می شد دردستمان باشد و نیست واقعن تلخ است. می توانستیم کشوری باشیم با تولید ناخالص ملی هزار میلیارد دلاری بالاتر از ترکیهء امروز، بزرگترین تولید کنندهء انرژی در جهان فراتر از قطر و عربستان، قویترین ارتش منطقه بالاتر از اسراییل و یک دموکراسی آزاد برای مذهبی و غیر مذهبی مانند هند. با به دنبال سراب رفتن ما مردمان طبقهء متوسط بهترین فرصت تاریخی خود را از کف دادیم و هنوز درگیر سنگی هستیم که به چاه انداختیم
  2. ما مارگزیدگان انقلابیم. از ما که حرف می زنم یعنی مردمان از لحاظ اقتصادی متوسطی که دینداریشان در چارچوب خانه هایشان معنا پیدا می کند، با محتسب و عسس حکومت دینی غریبه اند، غرب را برابرنهاد شیطان نمی دانند و پیشرفت و رفاه را حق هر انسانی فرض می کنند. ما بزرگترین بازندگان انقلاب 57 هستیم و به همین میزان از هر انقلابی دیگر گریزان. ما به مادران و پدرانمان می نگیریم که مجال ندادند تا بازرگان بختیار شود و بخت از آنها، از ما گریخت تا همین امروز
  3. به همین دلیل شاید واژه انقلاب برای ما و نسل ما معادل تباهی است و ما خواهان هیچ انقلاب دیگری نیستیم. به همین دلیل شاید به موسوی و خاتمی با همان امیدی دل بسته ایم که دلمان می خواست نسل قبلی به همان چشم به بختیار و بازرگان بنگرد. شاید برای ما، برای ایران، فرصت اصلاح طلبان آخرین فرصت برای بازی برنده برنده باشد: برای بازی که در آن جایی برای اعدامهای دسته جمعی، مصادرهء اموال، آشوبهای قومی وجود نداشته باشد. این را امروز می نویسم که سلیمان با همهء حشمت و شکوهش پا برجاست و برای فردا می نویسم که موریانه به وضوح در کار جویدن عصای سلطنتی است. فردا کاش تجربهء بختیار و بازرگان را از یاد نبریم و به بازی تن ندهیم که بازنده داشته باشد هر چند که برندگانش ما مردمان محنت زدهء طبقهء متوسط باشیم

Wednesday, August 3, 2011

در نکوهش دین ستیزی

1- یادم می آید اواسط دهه هفتاد در مجلهء نیستان سید مهدی شجاعی مجموعه نوشتاری ارایه می کرد با محور دین گریزی جوانان در جمهوری اسلامی. شاید آن موقع کسی حدس نمی زد ظرف یک دهه این دین گریزی به دین ستیزی تغییر شکل دهد و آشکارا مقدسات دینی را به چالش بکشد. اتفاقی که امروز در فضای مجازی رایج شده و گمان می کنم به زودی وارد فضای حقیقی زندگی شود
2- از قدیم گفته اند حرمت امامزاده به متولی آن است. در این ملک متولی دین در سی و چند سال گذشته هر کاری که از دستش بر می آمده برای حرمت زدایی از آن انجام داده و ذره ای انصافن فروگذار نکرده  چنان که ذکر سیاههء این اعمال خود هزار من کاغذ می طلبد. وقتی هر سیاهکاری با توجیه دینی و به نام دین انجام می شود به صورت منطقی نباید توقع داشت همه حواسشان باشد که فرق است میان اصل دین و اعمال دینداران
3- اینجا راستش اصلن نمی خواهم وارد بحث اصل دین شوم که نه سوادش هست نه جراتش. همهء حرفم این است: خوشمان بیاید یا نه بخش اعظمی از مردمان ایران دیندارند. دین برایشان ارزش ساز است، زندگی روزمره شان بر مبنای ارزش های دینی شکل می گیرد. فقط به شهرهای بزرگ نگاه نکنید. اگر تصویرمان را کمی کلان کنیم با مردمی طرفیم که دین شان را ، امام نقی و روزه و نمازشان را به هیچ دموکراسی و حکمرانی خوبی نمی فروشند و آنها هم ایرانیند و به اندازهء ما صاحب حق
4- این موجی که با توهین به مقدسات شیعه شروع شده و حالا به تمسخر روزه و روزه دار کشیده موج بد عاقبتی است. جز شر در دلش هیچ ندارد. دعوای با دینداران که اهل تحمیلند نباید کشیده شود به دعوای با دین و دیندارانی که شریک هیچ کدام از مظالم حاکمیت نبوده اند. اصلن مگر همهء حرف ما این نیست که از تحمیل ایده ها و خواسته هایتان به ما دست بردارید؟ که بهشت تان ارزانی خودتان، بگذارید هرکس به فکر بهشت خودش باشد و شما حاکمان دیندار به فکر نان و مسکن و آموزش و امنیت شهروندانتان باشید؟ توهین به اصل دین و دینداری چه فایده ای در دلش دارد؟
5- یکجایی بالاخره باید هم را به رسمیت بشناسیم. سنتی و مدرن، مذهبی و غیر مذهبی، حامیان حکومت دینی و سکولارها، اکثریت و اقلیت...یک جایی باید دست از برچسب زدن برداریم. از بازی دردناک امل و بی غیرت و کافر و قاتل و تجزیه طب...امروز که در ضعفیم اگر نشود اهل مدارا باشیم، خدا عاقبت فردا را بخیر گرداند