بابک کامنت گذاشته«کلا وقتی دیدم از این کمانگر تروریست قاتل حمایت کردی خیلی ازت ناامید شدم از کسی حمایت کردی که عضو پژاک بود و جدایی طلب و در عملیات تروریستی شرکت کرده بود...نظامو قبول نداری اسلامو قبول نداری!دیگه مشکلت با تمامیت ارضی ایران چیه؟ »
برای من جمهوری اسلامی به عنوان نظامی سیاسی، یک واقعیت موجود است که به گمانم تا چند دهه آینده خیرش از شرش بیشتر است برای همین من خودم را نه مخالف نظام موجود سیاسی که همراه آن می دانم. همه چیزی که من از این نظام می خواهم پذیرش حق حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آدم هایی مثل من است که جز قرائت رسمی حاکمیت می گویند و می نویسند و زندگی می کنند. من می خواهم کتاب های مورد علاقه ام سانسور نشود، فیلم ها توقیف نشوند، سر هر چهار راه گشت ارشاد سبز نشود و یقه ام را نگیرد و...در مورد مسلمان بودن یا نبودنم هم راستش به گمانم رابطه آدم ها با خدایشان از رابطه آنها با همسرشان هم خصوصی تر است، برای همین من دلم نمی خواهد اصلن وارد بحثی این طوری شوم و بخواهم مسلمانی ام را ثابت کنم که قبول کن قصه این گونه شبیه تفتیش عقاید می شود
اما تمامیت ارضی ایران از معدود چیزهای زندگی من است که حاضرم بخاطرش بجنگم و بمیرم. برای همین این بخش حرفت دردم آورد. فرقی نمی کند این تمامیت ارضی را تجزیه طلبی داخلی تهدید کند یا تهدید نظامی خارجی. جلوی هر دویش من حاضرم سینه سپر کنم. به سابقه نوشته های این وبلاگ هم مراجعه کنی می بینی در اوج تهدیدنظامی آمریکا نوشته ام فرقی نمی بینم بین ارتش بعث عراق و سپاه تفنگداران دریایی آمریکا و همان طور که ایستادن جلوی تجاوز عراق واجب بود نبرد علیه متجاوز احتمالی غربی هم لازم است. همه ی اینها را نوشتم برایت که بگویم من شیفته این مملکتم، اینجا وطن من است و من دل در گرو مهر ذره ذره خاکش دارم که اگر نداشتم راه رفتن چندان مسدود نبود. با این پیشینه اما من همچنان اعدام فرزاد کمانگر را محکوم می کنم.
قوه قضاییه ظرف دوازده سال گذشته ابزار سرکوب اصلاح طلبی در ایران بوده است، روزنامه ها را توقیف، مردمان را زندانی و قاتلان را تشویق کرده است. هجده تیر 78 شبه نظامیان انصار و نیروی انتظامی به کوی دانشگاه تهران حمله بردند، رهبر حکومت مساله را محکوم کرد، قوه قضاییه می دانی چه کرد؟ بعد از کلی بردن و آوردن اینها، گروهبان عروجعلی ببرزاده را به اتهام سرقت یک فقره ریش تراش محکوم کرد و دیگر هیچ. تمام آن بگیر و ببند و بزن و بکش با محکوم کردن سرقت یک ریش تراش تمام شد و رفت. قتل های زنجیره ای هم همین، قتل های کرمان هم، ترور حجاریان ایضن...می توانم تا صبح از این نمونه ها برایت بشمارم که قوه قضاییه سنگ را بسته و سگ را گشوده است. حالا با چنین کارنامه درخشانی من چطور باید به حکم پشت درهای بسته ی این سیستم اعتماد و باور کنم فرزاد کمانگر معلم، تروریست بوده... که را کشته؟ کجا بمب گذاشته؟ دادگاه علنی اش کو؟ وکیل مدافعش چرا به پرونده اش دسترسی نداشته؟ هیات منصفه مان کجاست؟ کجا اقدام مسلحانه برای تجزیه طلبی کرده؟ تازه به همه ی اینها که شد جواب بدهیم باید برویم سراغ سوال اصلی: با قومیت های ایرانی چه کرده ایم که جوانان و نخبگانشان راه نجات را به غلط در تلاش برای تجزیه می جویند؟ دردمان کجاست و چطور باید درمان شود؟
قصه کمی پیچیده تر از این حرف هاست بابک. سال هاست عادت کرده اند بی کفایتی و بی تدبیری شان را بگذارند پای استکبار و استعمار و صهیونیسم و غیره. هرکس مشفقانه گفته راهتان غلط است متهم شده به دشمنی با خدا و پیغمبر و دین مبین. هر کس گفته داریم به ترکستان می رویم، فرصت سوزی می کنیم، منافع ملی را آتش زده ایم تهمت شنیده جاسوس زرخرید بیگانه است...یادت باشد ما همه ایرانی هستیم، من همانقدر نسبت به این خاک حق دارم که تو، همانقدر تعصب و غیرت روی ایران دارم که تو و هر کس که بخواهد برای منافع خود؛ من و تو را، مذهبی و سکولار را، فارس و کرد را روبروی هم قرار دهد حتمن بدخواه این ملک است. دل به بدخواهی ندهیم، دست از متهم کردن هم برداریم. این مملکت حتمن به اندازه همه ما جا دارد