Tuesday, February 27, 2007

پروسه رشد فرديت ۱

لازم نیست خیلی زمان بگذرد تا ما انسانها در یابیم تفاوتهای کم و بیشی با سایر هم نوعان خود داریم و شاید هیچکداممان نتوانیم به یاد بیاوریم نخستین بارکی از خود پرسیدیم«من کیستم و اینجا چه میکنم».پاسخ دو سوال بالا تقریبن معرف ویژگی انسانی هستند که میشود فردیت نامگذاریش کرد.

کارل گوستاو یونگ روانشناس شهیر،پروسه رشد فردیت را اسطوره بزرگ زندگی بشر در عصر مدرن میداند و بر لزوم طی این طریق برای نایل شدن به خویشتن خویش آدمی تاکید میورزد.

انسان از هنگامی که نخستین بار مفهوم «من» را در میابد،در واقع به بخشی از فردیت خود آگاه شده و دریافته با تمام شباهت های که به همنوعان خویش دارد اما دارای چنان تفاوتهای آشکار و پنهانیست که «من» را در مقابل «ما» معنی دار میکند.بسیاری از ما در همین مرحله آگاهی از من میمانیم و در دام منیت ها گرفتار میشویم اما برخی دیگر سفری را آغاز میکنند که پایانی برایش مصور نیست.پروسه ای که در آن مفهوم فردیت چنان رشد میابد که به گفته اریش فروم«انسان این امکان را میابد که همانند خدایان گردد»!

پروسه رشد فردیت ،اودیسه ای حماسی است که در آن قهرمان سفر نه اولیس که فرد فرد ما هستیم.میتوان هر گز سفر نکرد و گرفتار عادت و نارضایتی باقی ماند و میتوان دل به دریا زد و جدایی از جمع را پذیرفت،به استقبال مخاطرات ناشناخته سفر روح رفت و به تشرف شناخت «من»واقعی رسید و سپس با بازگشت به میان جمع مشوق سفر عده ای دیگر شد

شاید تا بحال دریافته باشید که هدف غایی پروسه رشد فردیت، بارور کردن استعداد های شخصی و منحصر به فرد هر انسان و تعالی مفهوم «من» است،چنان که این «من» صرفن با دیوار های شیشه ای خواسته های روح هر فرد تعریف گردد نه آنکه در حصار سنگی اجبارهای جامعه،خانواده و عقده های فروخورده شخصی محصور شود

در پست بعدی به مخاطرات شروع این پروسه و همچنین مضرات عدم آغاز سفر میپردازم

Monday, February 26, 2007

اسکار برای مارتی

تنها خبر خوب چند روز اخیر،انتخاب مارتین اسکورسیسی به عنوان بهترین کارگردان در مراسم اسکار امسال بود.هفتمین نامزدی بهترین کارگردانی برای مارتی پیر خوش یمن بود.حالا آکادمی میتونه از سرافکندگی عدم اعطای اسکار به کارگردان بزرگی مثل اسکورسیسی بیرون بیاد

پی نوشت:اولین پست از مجموعه حرفهای گنده رو امشب مینویسم:موضوع روند فردیت

Sunday, February 25, 2007

به اطلاع عموم هموطنان عزيز ميرساند به زودی در اين مکان حرفهای گنده گنده زده ميشود

Friday, February 23, 2007

گردون ۱۲

پیش نوشت:آن تروژانی که عرض کردم هفته پیش به کامپیوتر ما یورش برده بود و ما با توکل به ائمه اطهار از شرش در امان ماندیم انگار چهار قبضه کافر است و شان اولیالله را نمیشناسد.ابوالفضل(ع)خودش جزایش را بدهد در روز حشر.زد کامپیوتر ما را نفله کرد،این شد که گردون با یک روز تاخیر منتشر شد.شرمنده شما شدیم

کتاب هفته:استخوان خوک و دستهای جذامی،نوشته مصطفی مستور،نشر چشمه:کتاب مجموعه روایتهای در هم تنیده به ظاهر مستقلی دارد-از آن جور فرمهای نوشتاری که من دوست دارم-خود مستور نویسنده هم انقدر که من از روی خواندن آثارش شناخته امش آدم مذهبی عارف مسلکیست.مهمترین حسن کتاب و نویسنده بی شیله پیله بودنشان است.

شعر هفته:زیبا ترین دریا را/هنوز نپیموده اند/زیبا ترین کودک هنوز بزرگ نشده/زیبا ترین روزهایمان را/ هنوز ندیده ایم/و زیبا ترین واژه ها را هنوز برایت نگفته ام(ناظم حکمت،تو را دوست دارم همچون نان و نمک،احمد پوری)

فیلم هفته:کاپوتی:فیلم حکایت ترومن کاپوتی نویسنده و روزنامه نگار همجنسگرای آمریکاییست که در یک ماجرای قتل درگیر میشود...به چند دلیل از فیلم خیلی خوشم آمد:طرز روایت معرکه ای دارد،با فلش بک ها و فلش فوروارد های به موقع.بازی فیلیپ سیمور هافمن در نقش ترومن کاپوتی محشر است و از همه مهمتر با مقوله همجنسگرایی مثل یک راوی بی طرف برخورد میکند.

آهنگ هفته:نجوا-فرهاد مهراد:...چیدنی ها کم نیست/من و تو کم چیدیم/وقت گل دادن عشق،روی دار قالی/بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم...

وبلاگ هفته:کتاب های عامه پسند: نویسنده اش کتاب خوان حرفه ای است که به نظر بسیار هم خوش سلیقه است در معرفی کتاب.همین که گفتم خوش سلیقه است حتمن فهمیدید که در بسیاری موارد با من سلیقه مشترک دارد

پست هفته:این پست و این پست عمو علی در نامه های ایرانی

اتفاق هفته:همسر احمد باطبی که در گرگان دندانپزشک است و طرح میگذراند انگار ربوده شده،کسی خبر بیشتری از ماجرا دارد؟



Wednesday, February 21, 2007

من- سانچو -وزير ارشاد

وزیر ارشاد:برادر امیر!ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما،به استحضار میرساند وبلاگ شما فیلتر نبوده و میتوانید مانند قبل در راستای بسط نفوذ فرهنگی اسلام ناب محمدی-محمدیاش صلوات- و بنا ساختن تمدن جدید جهانی به رهبری رییس جمهور مهرورز تلاش فرمایید

من:وزیر محترم ارشاد!مگر من مسخره شما هستم که یک روز بنده را فیلتر میفرمایید یک روز نه؟بنده در بین سر و همسر دارای آبرو بوده و به هیچ وجه من الوجوه این احساس خود چریک بینی ناشی از فیلترینگ خفن شما را از کف نخواهم داد فلذا مستدعیست فیلترینگ این وبلاگ همچنان مستدام بماند.

سانچو:ارباب جدن حالا فیلتر شدی یا داشتی خودتو برای جماعت لوس میکردی؟زشته واسه مرد که با همچین روشهایی مخاطب جلب کنه ها...از من گفتن!

پی نوشت:به جان خودم من آخر نفهمیدم ما فیلتر هستیم یا نه!بعضی از دوستان نه تنها میگویند که فیلتر شده ایم که حتی به جان مادرشان هم قسم میخورند.بعضی دیگر و شخص شخیص خودم که انگار نه انگار فیلی و تری در کار است.حالا تا اطلاع ثانوی بنده کمترین، هر دو وبلاگ را به روز میکنم.قربة الی الله!

Tuesday, February 20, 2007

مشت نمونه خروار

تیم فوتبال استقلال تهران،بعد از سه سال تلاش مداوم قهرمان لیگ ایران میشود و به جام باشگاه های آسیا راه میابد.در هنگامه اتفاقات پس از قهرمانی،مشکلات سر بر می آورند.وزیر رفاه کابینه آقای احمدی نژاد برای تحمیل مدیر عامل خود به باشگاه از هر گونه کمک مالی مقرر به استقلال خود داری میکند وتیم گرفتار مشکلات مدیریتی و مالی با بدترین شکل ممکن بسته میشود

موضوع به اینجا ختم نمیشود:استقلال دچار بحران مالی و بحران فنی به دلیل همین جنگ قدرت گرفتار بی ثباتی مدیریتی هم میگردد و تیر خلاص واقعی وقتی شلیک میشود که وزیر رفاه بر کنار شده و جانشینش، استقلال را مثل بچه یتیم به تربیت بدنی باز پس میدهد بدون اینکه حتی به گوشه ای از تعهدات خود عمل کند

درین هنگامه قحط الرجالی،حضرات مهرورز ،یکی از سرداران سپاه-مقداد نجف نژاد که حیوانکی دستش از وزارت و وکالت در دوران دولت کریمه اسلامی کوتاه مانده-را به عنوان مدیرعامل معرفی میکنند.نتیجه مدیریت مشعشع این شازده که تقلب انتخاباتی هم نتوانست او را به مجلس شورای اسلامی بفرستد و شورای نگهبان مجبور شد انتخابات حوزه بابلسر را بخاطر فضاحت باطل کند این شد که باشگاه استقلال بعد از این همه خون دل خوردن ازجام قهرمانان باشگاه های آسیا حذف شد:چون مدیران امنیتی و پاسدارش فکرکردند کنفدراسیون فوتبال آسیا هم دانشجوی بی پناه ایرانی است که بهش زور بگویند و شلتاق کنند

باشگاه استقلال را در این یک سال و نیم دیدید انگار کل مملکت را دیده اید.نمونه مدیریت دولت آقای احمدی نژاد اینجا مشخص میشود.بی خود نیست مسکن پنجاه درصد گران شده،گوجه فرنگی به کیلویی سه هزار تومان رسیده،اجماع بین المللی علیه ما در جهان به وجود آمده و...

این تازه از نتایج سحر حکومت قداره بندان سپاه در دولت فخیمه مهرورز رییس جمهور منتخب شورای نگهبان است!

پی نوشت:گفتم لااقل پستی بنویسم که به فیلتر شدن بیارزد



Monday, February 19, 2007

بوی مهرورزی رییس جمهور تا تلخ مثل عسل هم آمد

نمیدانم که چرا ولی دوستان میگویند که فیلتر شده ایم خفن.خودم وبلاگ را میبینم،برخی از دوستان هم به هکذا!اما به هر حال موضوع انگار جدیست.ممنون میشوم از کمکتان در موارد زیر:

اول اینکه اگر خواننده اینجایید و به وبلاگ دسترسی دارید برایم کامنت بگذارید و اسم آی اس پی تان را هم بگویید.تا ببینم دامنه فیلترینگ تا کجاست

دوم اینکه اگر کسی از دوستان به طراحی قالب وبلاگ اشناست بگوید تا ببینیم چطور میتوانم قالب وبلاگ پرشین را به بلاگفا هم منتقل کنم

ممنون از همه تان



Sunday, February 18, 2007

مرثيه ای برای یک عشق

Did I disappoint you or let you down
Should I be feeling guilty or let the judges frown
'Cause I saw the end before we'd begun,
Yes I saw you were blinded and I knew I had won.
So I took what's mine by eternal right.
Took your soul out into the night.
It may be over but it won't stop there,
I am here for you if you'd only care.
You touched my heart you touched my soul.
You changed my life and all my goals.
And love is blind and that I knew when,
My heart was blinded by you.
I've kissed your lips and held your head.
Shared your dreams and shared your bed.
I know you well, I know your smell.
I've been addicted to you.

Goodbye my lover.
Goodbye my friend.
You have been the one.
You have been the one for me.

I am a dreamer but when I wake,
You can't break my spirit - it's my dreams you take.
And as you move on, remember me,
Remember us and all we used to be
I've seen you cry, I've seen you smile.
I've watched you sleeping for a while.
I'd be the father of your child.
I'd spend a lifetime with you.
I know your fears and you know mine.
We've had our doubts but now we're fine,
And I love you, I swear that's true.
I cannot live without you.

Goodbye my lover.
Goodbye my friend.
You have been the one.
You have been the one for me.

And I still hold your hand in mine.
In mine when I'm asleep.
And I will bear my soul in time,
When I'm kneeling at your feet.
Goodbye my lover.
Goodbye my friend.
You have been the one.
You have been the one for me.
I'm so hollow, baby, I'm so hollow.
I'm so, I'm so, I'm so hollow.

پی نوشت:چقدر خاطره و مساله هست برای عزاداری.چقدر اشک باید ریخته شود و چقدر زجر تحمل تا این نیز بگذرد!

Saturday, February 17, 2007

درديست غير مردن...

هزار لعنت خدا بر من!

چطور میتوانم برایت از چیزهای بد حرف بزنم وقتی زندگی اینطور دارد توی چشمهات میرقصد؟



Thursday, February 15, 2007

گردون يازده

پیش نوشت:دیشب یک فروند تروژان بی ادب به کامپیوترم یورش برد و تقریبن دخل سیستم را آورد.به دلیل اینکه تمام لینکهای گردون رو این کامپیوتر ذخیره شده،نزدیک بود این هفته به جای گردون،گردونک داشته باشیم که به فضل الهی و لطف دعای مومنین و مومنات-به ویژه مومنات-خطر بر طرف شد

کتاب هفته:چاه بابل،نوشته رضا قاسمی:آخر هفته پیش که شمال بودم آزاده نسخه افست این کتاب رو به من داد و گفت «بخونش میگن خوب نوشته».ازونجایی که از کتاب قبلی آقای نویسنده چندان خوشم نیومده بود به قصد صرفن تورق کتاب رو گرفتم دستم و نتیجه اینکه تا تموم نشد نتونستم کتاب رو زمین بذارم.از کمی شعار زدگی که بگذریم جدن عالی بود.نشرکتاب در ایران ممنوع شده اما میتونین با مراجعه به سایت دوات-البته با فیلتر شکن-پی دی اف اش رو دانلود کنید

فیلم هفته:midnight cowboy :فیلم قشنگیه.بازی داستین هافمن توش فراتر از معرکست و پدر آنجلینا جولی-جان ویت-توش بازی میکنه.پس باید به دیدنش بیارزه نه؟

شعر هفته:برزمینه سربی صبح/سوار خاموش ایستاده است/و یال بلند اسبش در باد/پریشان میشود/خدایا،خدایا/سواران نباید ایستاده باشند/هنگامی که /حادثه اخطار میشود/کنار پرچین سوخته/دختر/خاموش ایستاده است/و دامن نازکش در باد/تکان میخورد/خدایا،خدایا/دختران نباید خاموش بمانند/هنگامی که مردان/نومید و خسته/پیر میشوند(احمد شاملو)

ترانه هفته:lady of dreams :آهنگ قشنگیه که طرفداران کیتارو ازش خوششون میاد

وبلاگ هفته:گربه چکمه پوش:حس نویسندش رو دوست دارم.یه وقفه ای تو نوشتنش ایجاد شد که انگار مساله حل شده

پست هفته:این پست اقای بایرامعلی.به افتخار والنتاین



Wednesday, February 14, 2007

دلم ...

دلم میخواد یک مجموعه پست حسابی بنویسم در مورد مسائلی که این روزها ذهنم رو خیلی مشغول کرده:مسائلی مثل ازدواج،س.ک.س،تقابل سنت و مدرنیته،فردیت و...

دلم میخواد در پوستین خلق رو دوباره بنویسم،حالا اگر شده حتی هفته ای یکبار

دلم میخواد شما کمک کنید این حرفها جلو برن.به جای مونولوگ تبدیل به دیالوگ بشن.بتونیم ازشون نتیجه بگیریم

دلم میخواد این پست کامنت موافق زیاد داشته باشه

روز والنتاين

میگویند که امروز روز والنتاین است و در مناسبتش هم میفرمایند امپراتور ابلهی در روم باستان پیدا شده بود که چون گمان میکرد عشق ورزی میان جوانان و ازدواج آنها از تعداد مشتاقان به سربازی و جنگ میکاهد این امر را ممنوع اعلام کرده بود.کشیشی به نام والنتاین بدون توجه به منع دیکتاتور،دلدادگان را به عقد هم در میاورده تا بالاخره لو رفته و به دار کشیده میشود.پس از مرگش روز درگذشت او در روم به عنوان روز عشاق گرامی داشته شده و کم کم این آیین و این روز جهانی میگردد.

جدای از صحت و سقم این روایت،زمانی فکر میکردم والنتاین چون سنتی ایرانی نیست نباید مورد توجه قرار گیرد-به خصوص که رفتار برخی از به اصطلاح عشاق ایرانی از فرط افراط در مناسک ابراز عشق ملال آور میشود-اما حالا فکر میکنم درین وانفسای بی محبتی و کمی شدن هر چیز کیفی حتی عشق،اینکه روزی در جهان باشد که بشود در آن بلند و مکرر گفت و شنید دوستت دارم،واقعن اتفاق با برکت و خجسته ایست حالا چه این روز ایرانی باشد و چه نباشد همین که فرصتیست برای ابراز دلدادگی غنیمت است

عاشقی هایتان مستدام!

پی نوشت:جالب نیست که مسیحیت از بزرگترین مصیبت هایش هم مجالی برای شادی میسازد؟حالا خواه به صلیب کشیده شدن مسیح باشد یا بر سر دار رفتن والنتاین.اگر ما شیعیان محترم بودیم حتمن در روز مرگ قدیسمان دسته های عزاداری راه میانداختیم و بر سرو صورت میکوبیدیم

Tuesday, February 13, 2007

وصف الحال

آنکه میگوید دوستت دارم/خنیاگر غمگینیست که/آوازش را از دست داده است

ای کاش عشق را زبان سخن بود

هزار کاکلی شاد در چشمان توست/هزار قناری خاموش در گلوی من

عشق را ای کاش زبان سخن بود

آنکه میگوید دوستت دارم/دل اندوهگین شبیست که مهتابش را میجوید

هزار آفتاب خندان درکلام توست/هزار ستاره گریان در تمنای من

عشق را ای کاش زبان سخن بود(احمد شاملو)

پی نوشت یک:چقدر به حسم نزدیکه این شعر در این روزها

پی نوشت ۲:هرمس آلبومی منتشر کرده به اسم ریرا.شنیدنش خالی از لطف نیست.شعر بالا رو هم محشر خوندن توش!

Monday, February 12, 2007

انقلاب ۵۷:هزينه-فايده

فکر میکنم بعد از ۲۸ سال از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷،ما در شرایطی باشیم که بتونیم نگاهی به هزینه و فایده این اقدام تاریخی در ایران بندازیم.اول فایده ها:

۱-برانداختن یک نظام دیکتاتوری موروثی که بدون خونریزی هرگز قدرت را رها نمیکرد

۲-ایجاد فرصت ازمون و خطا برای دو نسل از فرزندان ایران

۳- تلاش در جهت محرومیت زدایی از برخی از طبقات اجتماعی

۴-تبدیل رژیم سلطنتی مطلقه به نظامی شبه دموکراتیک که لااقل به طور ظاهری به رای مردم برای دوام مشروعیتش نیازمند است.

۵-تلفیق روح ایرانی و شیعی و کسب قدرت ژئو پلتیک نوینی که حکومت پهلوی فاقد آن بود

۶- سیاست نگاه به درون و تبلیغ ما میتوانیم برای بسط خودباوری ملی

و اما هزینه ها:

۱-تبدیل یک نظام کارای سکولار به یک سیستم بسته ایدئولوژیک

۲-رشد اقتصادی به طور میانگین منفی دو درصد برای ده سال درحد فاصل سالهای ۱۳۵۷تا ۱۳۶۷ در برابر رشد اقتصادی دو رقمی حکومت پهلوی

۳-سیاست خارجی ایدئولوژی زده پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پرداخت هزینه های فراوان ملی در این باب

۴-رسوخ پوپولیسم و عوام گرایی در همه ارکان حکومت و اخذ تصمیمات مهم برای خوشایند عوام

۵-حذف بخش خصوصی کارای زمان پهلوی به اسم مبارزه با سرمایه داری و دولتی سازی بیش از پیش اقتصاد که منجر به توسعه ناکارامدی و بسط فساد مالی شد

۶-ترجیح تعهد بر تخصص که منجر به فرار مغز ها،بسط ریا در جامعه و اوج گیری بی کفایتی شد

۷-بروز جنگ داخلی و خارجی و حوادثی ازین دست که بدون بروز انقلاب شاید هرگز رخ نمیدادند

۸-تسلط طبقه روحانیت بر حکومت و برقراری نظام الیگارشیک

۹-تلاش برای بازتولید روابط اسلامی مناسب برای ۱۴۰۰ سال پیش برای جامعه ای مدرن در آستانه قرن بیست و یکم

۱۰-کاهش سرمایه گزاری داخلی و خارجی و افت جایگاه اقتصادی کشوردر برابر همسایگان

۱۱-توتالیتریسم نسبی و تحمیل سبک خاصی از زندگی به تمامی اقشار ملت

حالا شاید راحت تر بتوان نمودار هزینه-فایده را برای انقلاب اسلامی ایران ترسیم کرد

پی نوشت:عمیقن بر این باورم که برای قضاوت در مورد یک رژیم انقلابی به بیش از نیم قرن زمان نیاز است.مثال بارز این مساله شاید چین باشد که انقلاب کمونیستی در حد فاصل سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۷-یعنی زمانی برابر با عمر انقلاب ایران-باعث ویرانی فراوان در کشور شد اما از آن تاریخ به بعد چین با در پیش گرفتن میانه روی و گشودن در های اقتصادش به چهارمین اقتصاد بزرگ جهان و یکی از تاثیر گذار ترین کشورهای گیتی بدل گشت

Thursday, February 8, 2007

گردون ده

کتاب هفته:شوکران شیرین،به ترجمه اسدالله امرایی،انتشارات مروارید:کتاب مجموعه داستان های کوتاه طنزی است از نویسندگان مختلف جهان.از ایتالو کالوینو تا آرت بوخوالد.یعنی از نویسندگانی که طنز نویس نیستن تا کسانی که مثل بوخوالد حرفه ای طنز مینوشتن.من از انتخاب مجموعه داستانها،چینش نویسندگان و سبک ترجمه خوشم اومد

فیلم هفته:something gotta give :یه کمدی رمانتیک خوش ساخت با بازی معرکه جک نیکلسون و دایان کیتون.دیدنش وقت گذرونیه که آدم رو پشیمون نمیکنه.کلن من کمدی های این تیپی رو دوست دارم و دل کودک درونم برای این دست فیلمها ضعف میره

شعر هفته:«زنان و مردان سوزان/هنوز/دردناک ترین ترانه هایشان را نخوانده اند/سکوت سرشار است/سکوت بی تاب/از انتظار/چه سرشار است»احمد شاملو

آهنگ هفته:این ترانه بوچلی.دوستی میگفت خدا اگر میخواست با انسان حرف بزند احتمالن با صدایی شبیه بوچلی حرف میزد.همخوانی کریستین اگوئیلرا با بوچلی هم خوب از آب در آمده.کلیپش را هم اینجا میتوانید ببینید

وبلاگ هفته:زن روزهای ابری!این چند پست آخر گزارشات معرکه ای در باره جشنواره فیلم فجر دارد-با تشکر از غزل برای کشف این وبلاگ!

پست هفته:این پست امیر احمد!این بچه خیلی استعداد دارد اگر قدر خودش را بداند

اتفاق هفته:به نظرم احتمال نرمش در مساله انرژی هسته ای کمی بیشتر از قبل شده.دقت کنید فقط کمی بیشتر از قبل شده...

Wednesday, February 7, 2007

شادمانی صبحگاهی و اندوه ظهر گاهی

صبح سرحال و سبکبار بیدار شدم.خلقم خوش بود و حتی اقرار میکنم خیلی خوش بود.حوالی ساعت ۶:۳۰ بیدار شدم ودیدم دلم نمیخواهد از سر جایم بیرون بیایم.از دیشب یک فیلم کمدی-رمانتیک نیمه تمام داشتم،پس نشستم و فیلم را تا آخر دیدم-فیلم موضوع فیلم هفته گردون فرداست-ساعت شد ۷:۲۰.باز هم میل دفتر آمدن نبود.مثل اقاها بلند شدم،سی دی موسیقی ام را گذاشتم توی پخش و اول با چند تا ریتم آمریکای لاتین ترقص فرمودم و بعد باصدای بوچلی یکنفره برای خودم تانگو رقصیدم.بعد انگار نه انگار که ساعت هشت است و من باید این ساعت شرکت باشم اما هنوز در خانه ام،با کمال آرامش عزم شرکت نمودم...فکر کنم خلق خوش صبحگاهی مدیون رضایت روحم بود از تصمیمی که برای خودم گرفته ام،انگار مدتهاست که میخواست بداند من چه تصمیمی میگیرم و حالا راضی شده است

پی نوشت۱:دراوج خوشی هم زیر لب انگار کسی با من میگفت «من چه سبزم امروز...نکند اندوهی سررسد از پس کوه».و انگار درست میگفت.اندوه سر رسید! 

پی نوشت ۲:مهم این است که انگار یاد گرفته ام این اندوه را هم به اندازه آن شادی دوست داشته باشم!

آرام بگير ذهن آشفته!

زودتر بروم خانه امروز،کتابخانه ام خیلی نامرتب شده،بیاورمشان بیرون کتاب ها را و  دو باره دسته بندیشان کنم.خاک رویشان را بتکانم و حین کار از هر کدام تکه هایی را همین جوری دلی برای خودم بخوانم.بساط موسیقی هم براه باشد که دیگر نور علی نور است-بوچلی مثلن-اینطوری فکر کنم کمی ذهنم آزاد تر و آباد تر شود.حسش بود بابل را هم میبینم.دلم ایناریتو میخواهد.

Monday, February 5, 2007

امضا

دوستی زحمت کشیده و مجموعه سوالاتی رو به منطقی ترین و ملایم ترین شکل ممکن خطاب به اقای احمدی نژاد و مجلس هفتم طرح کرده.میتونید به اینجا برید و در صورت موافق بودن لیست رو امضا کنید.موجب مزید امتنان خواهد بود اگر به صفحه فوق الذکر در وبلاگ هایتان لینک دهید.

پی نوشت مرتبط با متن:این قبیل امضاها ممکن است مختصر دردسری را هم با خود داشته باشند.بالاخص دوستانی که با اسم واقعی وبلاگ مینویسند لطفن این احتمال را هم در محاسباتشان قبل از امضا لحاظ کنند که بنده شرمنده نشوم

پی نوشت بدون ارتباط با متن:دلم بوی پیاز شب مانده میدهد!

Sunday, February 4, 2007

روزی که باران آمد

باران نازی می آمد،از شرکت یواشکی جیم زدم،رفتم توی خیابان گل آلود ولیعصر و دل دادم به نوازش خنکای باران،تا سر زرتشت رفتم و برگشتم.حس بدم رو بوی خاک خیس برد و جایش آرامش آورد.حالا دلم خوش است که زنده ام!

ميگويند فيل-تر شديم

دروغ چرا تا قبر همش آ‌آ‌آ‌آ...من که به چشم خودم ندیدم.فیلی هم ما را تر مال نکرده ار دیشب تا حالا،اما بعضی از دوستان جانی میگویند در شیراز و برخی نواحی تهران فیلتر تشریف داریم.شرکت، از شاتل سرویس میگیریم و هنوز حتی وبلاگهای یاهو ۳۶۰ هم فیلتر نیست اما خدا را چه دیدی شاید مهر رییس جمهور مهرورز جنبید و مهر زد بر در وبلاگمان فلذا اگر این بلا سرمان آمد با همین آدرس در بلاگفا مینویسیم تا چشم حضرات هم در بیاید!

Saturday, February 3, 2007

هم آغوشی فرهنگي

این که بدانی کتاب خوبی را نیمه تمام گذاشتی و امشب دوباره خواندنش را از سر میگیری یا اینکه فیلم خوبی در انتظارت است برای دیدن،انتظار لذت آلودی است.لذتش برای من فقط اندکی کمتر از زمان رخوتناک مابین دو هماغوشیست با زنی که دوستش میداری!

دیشب فیلم« الماس خون آلود» ادوارد زوئیک را تا نیمه دیدم و امشب مابقی عیش پا برجاست.عجب استخوانی ترکانده این دی کاپریو و چه بازیگری شده این کایرا نایتلی!

پی نوشت برای تنویر افکار عمومی:هر گونه نتیجه گیری ازآن چند خط بالا  دال بر اینکه این حقیر به طور مرتب و خفن به هماغوشی با زنان مختلف اشتغال دارم ضمن دور بودن از واقعیت باعث انبساط خاطر ذات ملوکانمان میشود و لاغیر!

پی نوشتی برای پی نوشت بالا:به این میگویند دیپلماسی عبور از حرص خوردن!

پی نوشت سانچویی:همین حرفها رو میزنی که مثل دایناسور داره نسلت منقرض میشه ارباب!حالا که هماغوشی مثل کتاب خوندنه لطفن شما همون کتاب بخون و تنگش سماق هم بمک 

Thursday, February 1, 2007

گردون نه

کتاب هفته:زورو،نوشته ایزابل النده،ترجمه:محمد علی مهمان نوازان،انتشارات مروارید:زورو برای من یه جور قهرمان محبوب کودکیه.نمیدونم چند نفرتون جمعه ها خاکستری اوایل دهه شصت رو یادتون میاد که تلویزیون بعد از ظهر ها سریال زورو رو پخش میکرد.تعریف میکنن والدین محترمم که در عالم بچگش زمین و زمان رو بهم میریختم تا بتونم زورو ببینم.اما در مورد کتاب:ایزابل النده قصه گوی ماهریه.نگاهی به کتاباش مثل خانه ارواح یا پائولا اینو ثابت میکنه.این هنر قصه گویی بارز ترین وجه حکایت زورو ئه که با کمی بار فمنیستی روایت میشه.ماجرا با روایت کلاسیک زورو کاملن متفاوته و به نظرم به خوندن میارزه

فیلم هفته:match point :اگر میخواید ببینید وودی آلن هزاره جدید چه فرقی با وودی آلن قرن بیستم داره و اگر میخواید بدونین چرا اسکارلت یوهانسون رو به عنوان جذاب ترین زن هالویوود انتخاب کردن فیلم رو از دست ندید

آهنگ هفته:maza : این آهنگ مرسدس سوزا.تمام روح آمریکای لاتین رو میشه توش پیدا کرد.عجیب دلبستش شدم

شعر هفته:بوی رفتن میدهی/در را باز میگذارم/وقتی برو/که گنجشک ها و ستاره ها /خوابند(کیکاووس یاکیده،بانو و آخرین کولی سایه فروش)

وبلاگ هفته:ساحل افتاده.خانم نویسنده وبلاگ بسیار فیلم میبیند،خوش قلم است و فیلم نامه نویس.پس خواندن وبلاگش یک جورهایی واجب میشود تنها نقطه ضعف وبلاگش به روز رسانی نامنظم است.

پست هفته:این پست گلتن!یک اتش بازی حسابی با کلمات در مورد کلمه

اتفاق هفته:شرکتمان شبیه کشتی تایتانیک شده.دارد غرق میشود فقط نمیدانم چرا نه من احساس دی کاپریو بودن میکنم نه کیت وینسلتی پیدا میشود درش، که بشود به نجات دادنش دلخوش بود