سکانسهایی از فیلم دیکتاتور صراحتن دولتمردان جمهوری اسلامی را به هجو میکشد. فیلم دقیقن یک هجویه است و حتی هجویه خوبی هم نیست ، این نوشته هم قرار نیست در مورد ارزشهای سینمایی دیکتاتور باشد. این وجیزه -به قول استاد شریعتمداری کیهان- قرار است یاداوری کند میان آن دستانداختنها ناگهان مچ خودم را گرفتم که برایم چندان اهمیت ندارد رییس دولت مضحکه شود یا یک آدم خارجی صدر تا ذیل سیستم را قهوهای کند. این طور نبودم. افتخار ایجاد چنین نفرت و فاصلهای به گمانم باید برسد به بانیان وقایع سال 88 و بعد از آن، که چنان در دفع حداکثری و جذب حداقلی کوشیدند که حالا وقتی اسراییل عربده میکشد سر سوزن جایی برای میهندوستی نمیماند. یعنی هر چه میکنی نمیتوانی آن مرز میان ایران و سیستم حکومتیش را تشخیص بدهی. یعنی زبانم لال داریم به دوران«ترحم کن به ما اسکندری ده» نزدیک میشویم.
خودم بیشتر از هر کسی میدانم این غلط است و نباید باشد و ...با این حال حالی برای مبارزه با این وادادگی نیست. جانی برایمان نمانده و بیقوتی چنان است که وقتی محمد مرسی برایمان کری میخواند ، نتانیاهو مملکت را تهدید میکند یا ساشا باروخ کوهن رهبران سیستم را دستمیاندازد حس و حالی برای رگ گردنی شدن نیست. این اوضاع هم مبارک برادر حسین و صدر و ذیلش
No comments:
Post a Comment