Saturday, August 23, 2014

در ستایش پول

برای سال‌ها رابطهء من با پول؛ ارتباطی پیچیده، سردرگم و سرشار از عشق و نفرت بود. می‌خواستم و نمی‌خواستم. به سان وقتی که زنی را می‌خواهی اما خواستنش تمام مرزهای اخلاقی تو را به چالش می‌کشد. آن بخش چپگرای تصوف‌زدهء ذهنم پول را چرک کفت‌دست می‌دانست و ریشهء بسیاری از پلیدی‌ها؛ کودک ناامن درون جانم اما بارها طعم تلخ ناداری را چشیده بود و به پول مثل یک وزنهء امنیت نگاه می‌کرد
حالا این روزها به گمانم با پول و خلق ثروت به اشتی رسیده‌ام. می‌دانم که ثروت را دوست دارم، برایم مهم است، آسایش و لذتی که   گاه به من می‌بخشد خواستنی است. حالا می‌دانم پول مثل خون در رگان زندگی است. رساله‌های فقهی از نجس بودنش حرف می‌زنند اما شما بدون خون زنده نیستید. پول ابزار است، مثل قدرت. ابزاری که به من امکان می‌دهد آسوده‌تر خودم باشم، مرزهای خودم را داشته باشم، به جنگ جهان بروم حتی و از هزینه دادن بیمناک نباشم. پول قطعا همه چیز نیست اما شک نکنید که چیز مهمی است
اما در پول به سان قدرت، شبیه سکس؛ هراسی واقعی لانه کرده: این که پول‌دوستی به پول‌پرستی تبدیل شود و وسیله جای هدف را بگیرد. پول وسیله است که تا تو در ابراز خویشتن به جهان امن‌تر باشی پس هرگاه زندگی کنی برای خلق ثروت به گمان من باخته‌ای...این روزها تکلیفم با پول مشخص است و خداوندگار سکه‌ها با من مهربان‌تر: می‌دانم که پول را دوست دارم اما هرگاه که به سراغش می‌روم هرگز هرگز تازیانه را فراموش نمی‌کنم تا از یادم نرود من صاحب پولم نه او ارباب من

No comments:

Post a Comment