یادم میاید زمانی که داشتم چند سال پیش جدا می شدم همان روز های آخر همسر سابقم رو کرد به من و گفت«می دونی تو زیادی نرمی،زنا خلاف این حرف هایی که می زنن همیشه از مرد های محکم خوششون میاد مردی که بلد باشه بهشون تحکم کنه»...همان وقت ها حال جسمیم بد بود،رفته بودم پیش دکتر.نسخه ام را که پیچید گفت«ببین جوون!زن رو باید همیشه تو حال خوف و رجا نگه داشت،دستت نباید رو بشه براشون،نباید بدونن کجایی چه می کنی کی میای کی میری و...»...و من انگار این درس را یاد نگرفتم که نگرفتم تا آنجا که یکبار دیگر عزیزی به من گفت«اصلن باورم نمیشد که تو بتونی منو دوسم نداشته باشی».خوب تا جایی که به من مربوط می شود هم همسر سابق و هم این دوست اشتباه برآورد کرده بودند:اولی فکر نمی کرد من عمرن جدا شوم از او و دومی یقین داشت وظیفه سازمانی من دوست داشتن اوست حالا رابطه هر جوری که پیش رفت،رفت.سیر حوادث اشتباه بودن محاسباتشان را ثابت کرد اما روند بازی چنان شد که برنده شدن من فرق چندانی با باختن نداشت
بعد از آن تجربه جدایی،یکبار همین جا شعار دادم من باور ندارم همه انسان های محبت را با ضعف یکی کنند و من می گردم زنی را پیدا می کنم که از «دوستت دارم» گفتن هایم خسته نشود و حمل بر ضعفشان نکند.خوب اقرار می کنم حالا به کارامدی این روش کمی شک کرده ام-آدم است دیگر یک وقت هایی شک می کند.یک ذره تصویر را کلان تر بگیریم زن عاشق می شود چون آنیموس(مرد درون)اش را فرافکن می کند روی یک مرد بیرونی.این آنیموس برای بیرونی شدن به شدت رنگ لایه ناخوداگاه شخصی زن را می گیرد و اولین تلقی زنانه از مردانگی پدرش است.به طرزی غریب زنان در مرد زندگی شان به دنبال تصویر پدر می گردند حالا یا به دنبال مردی شبیه پدرند یا مردی صد و هشتاد درجه خلاف او(بسته به مطلوبیت یا عدم مطلوبیت تصویر درونی پدر).برگردیم به نسل پدر ها.مردانی متولد دهه بیست و سی.مردانی تحت تسخیر چهره سنتی مرد.مردانی که گریه نمی کردند،راز هایشان را با زنان شریک نمی شدند،ابراز عاطفی نداشتند و همه اینها با هم در ذهن ناخوداگاه دخترک کوچکشان می شد امنیت،مسوولیت و تعهد یعنی سر جمع، مردانگی!به احتمال خیلی زیاد هیچ دختر امروزی حتی در سنتی ترین خانواده ها حاضر نیست دیگر پذیرای چنین تصویر دمده ای از مردانگی باشد اما تضادی مهلک وجود دارد بین این تصویر خوداگاه و نقش پر رنگ ناخوداگاه و تا ما درکی از فرایند ناخوداگاه درون نداشته باشیم تسخیر اوییم و بی پناه مقابل خواسته هایش
حالا مشکل من کجا پر رنگ می شود؟دقیقن همین جا که من زن زندگیم برایم فراتر از زن زندگی است.او میشود ملکه من.دلم می خواهد برایش شعر بگویم،عاشقانه بنویسم،چپ و راست قربان صدقه اش بروم،هر کاری از دستم بر می آید بکنم تا امن باشد،تحکم نکنم-کدام خری برابر ملکه اش تحکم می کند؟-و...من احساساتم را سانسور نمی کنم و حدس می زنم ناگهان تضادی عمیق بین رفتار من و ناخوداگاه زنانه که منطبق بر تصویر سنتی مردانست پیدا شود.تضادی چنان ژرف که ترجمه عشق و محبت جوشان مرا در زبان زن زندگیم می کند ضعف،می شود مرد ضعیف،می شود مردی که می توان با او هر رفتاری کرد و واکنش ندید.برای همین شاید وقتی صدایم در میاید زن های زندگیم سورپرایز می شوند...یک جایی اشکالی هست در من که باید حل شود.شاید باید قبول کنم که سیاستمدارانه رفتار کنم و شاید باید قبول کنید که این سیاست مداری را به حوزه عشق بردن چنان منجزرم می کند که ترجیح می دهم هزار بار دیگر بیایم اینجا و عزا بگیرم اما عاشقی سیاست پیشه نباشم
روز های آخر این رابطه اخیر،به تاواریش گفتم«نمی دونم کجای کار غلطه،من همه جوره بودم برای این آدم»و او جواب داد«شاید مشکلت همینه که همیشه زیادی بودی»
اون تذکر رو کاملا میپذیرم حتا میتونم بگم یکی از ترس هام ، همینه ، اما شخصا به این باور دارم که واسه ساختن دنیای بیرون و چیز هائ مثل مسولیت و ساختن زندگی اجتماعی ، هم باید از درون کمک گرفت ، یعنی من تا زمانی که نفهمم که از چه چیز میترسم یا از چه چیز فرار میکنم یا چرا نمیتونم فلان کار رو بکنم ، کاری از دستم بر نمیاد ، یعنی زورم به خودم نمیرسه ، و اگر بدونه رضایت درونی دوباره دست به کاری بزنم ، اون کار رو هم به کارهای نیمه تمام دیگه اضافه خواهم کرد ، حده اقل در مورد من یکی فکر میکنم اینطور درستشه.
ReplyDeleteهمین چند وقت پیش با دوست آقایی گپ میزدم که تازه از دوست دخترش جدا شده بود و عین همین را می گفت. دوستش بهش گفته بود دلش میخواهد پسر برایش مرز بگذارد غیرتی شود حسودی کند بکن نکن بکند بااو. و پسر می گفت نمی تواند، اصلا یعنی چی. حالا من میخواهم بگویم شاید ماجرا اینطوری نیست که تو بهش نگاه میکنی. شاید اون زن، هر زنی که باشد اشارهام به زن خاصی نیست، از بس تو نرمی احساس امنیتش رو از دست میده، نمیفهمه تو فقط با اون انقدر نرمی. ببین درنهایت حتا زنی مثل من انقدر آنیموسی و با شعار خودم خودم میتونم و به کسی احتیاج ندارم باز هم لحظاتی دلم میخواد مردی باشه که من پشتش قایم شم. مردی که بشه پشتش قایم شد البته، اگه حس کنم نمیشه به هر دلیلی پشت این مرد قایم بشم، نمی شه نمیتونم بهش تکیه کنم می ترسم. یعنی من در مرد دنبال قدرتم. اما خوب اینطور که تو میگی هم فکر نکنم جواب بده یعنی از اون طرف بوم افتادنه، من یکی که اگه یکی بهم بکن نکن کنه، به قول تو تحکم کنه رسما فکش رو میارم پایین. میخوام اون قوی باشه اما در حمایت من نه در سرکوب من. این بود انشای من.
ReplyDeleteدرباره پست توبه فوست هم میخواستم بگم دیدی گفتم. من تو دانشگاه با یه مشت از این آدمها سر و کار دارم دیوونهام کردند حالا تو که زدی به قلبشون.
ReplyDeleteاینکه گذشته رو تحلیل می کنی خیلی خوبه ولی چرا دنبال مشکل می گردی؟ شاید واقعا مشکلی نبوده و شما فقط یک رابطه تموم شده رو تموم کردید... همه روابط طبیعتا نمی توانند تا آخر عمر دوام داشته باشند دلیلش هم این است که کارکردشان و مقتضیات دو طرف این نبوده در اون زمان و صرفا برای درس گرفتن در کنار هم بوده اند. از طرفی یک چیزی که من در نوشته شما دیدم نوشته بودید که وقتی صدایتان در می آید زن زندگیتان سورپرایز می شود. خوب اگر شما هرگز صدایتان درنیاید معلوم است وقتی یکهو شورش کنید همه سورپریز می شوند. همه ما به خاطر ترس از دست دادن در برابر خیلی چیزها صبوری و گذشت می کنیم و این کیسه صبوری و گذشتمان که پر می شود خشم هایمان یکهو آوار می شود روی طرفمان. شاید اگر همیشه شفافیت را ملاک همه رفتارمان به خصوص در حیطه زناشویی قرار دهیم کار به سورپریز کردن و سورپریز شدن نکشد
ReplyDeleteممنونم خیلی.. و فکر می کنم اگر مطمئن اید که طریق پاکبازی و عاشقی همین است، کم نباید بگذارید برایش، "سیاست وزری نباید بکنید در عشق" اگر معشوق تان بزرگ نبوده...
ReplyDeleteدر مورد توبه فاوست آزاده واقعن حال بهم زن بودن...اومدم بیرون می خواستم همین 4 تا خال موی سرم رو بکنم.
ReplyDeleteدر مورد نظرت روی این پست آزاده بانو...انگار من این مرز رو بلد نیستم.من بلد نیستم وقتی خودم نگرانم می ترسم چه جوری نشونش ندم؟از یه طرف من دوست دارم معشوقم دوستم باشه و بتونم در مورد ضعف هام باهاش حرف بزنم در مورد رتس هام نگرانی ها و از طرف دیگه انگار اینکار انگاره قدرت مردونه رو می پکونه...اقرار می کنم کمی گیجم در این مورد
ReplyDeleteالهام جان وقتی سیکلی تکرار میشه نباید اسمش رو گذاشت اتفاق.باید گشت دنبال معناش و راه حلاش به نظرم...در مورد این بخش صبوری بیش از حد من با تو موافقم که اینجا ضعف دارم.در نظر بگیر که زن زندگی وقتی مینشونیش در جایگاه ملکه نمیشه باهاش از لحاظ ذهنی تندی کرد...اما این ضعف آشکار منه که باید یه راه حلی براش پیدا کنم
ReplyDeleteآذین جان من مدت هاست دیگه در مورد چیزی مطمئن نیستم.همه جهان من شده احتمالن
ReplyDeleteو مرسی که می خونین و نظر می دین...من برای این پست ها واقعن به نظرات دیگران محتاجم تا ماجرا رو از زاویه ای ببینن که من احتمالن نمی تونم ببینم
ReplyDeleteراستش امیرجان، منهم مثل خیلیا دوست دارم که مرد طرف رابطه ام کمی حتی شده به ظاهر قدرت و شاید بهتر بگم چتر حمایت داشته باشه ولی ازون طرف هم اگه بخواد زور بگه خودش میدونه با کی طرفه! ولی اینکه بنده و آزاده و همسر سابق و خیلیای دیگه اینجوری فکر میکنیم دلیل نمیشه که مردان نرمخوی و مهربانی مثل حضرتعالی باید در دکونشون تخته کنن که! دوست جان من، خودت که استادی، ماهابه دلیل آسیبهای کودکی تصویر مردی قدرتمند داریم که حالا حالاها باید کار کنیم روش که شاید درست بشه!بگرد یکیو پیدا کن که که فرافکنیش کمتر باشه، واللا پیدا میشه...ازما گفتن!
ReplyDeleteدر مورد جمله ی آخرت، رابطه ای که توش زیادی باشی مثل گلدونیه که زیادی بهش آب بدی که معلومه کارش به یکماه نمیکشه! تعادل در ابراز عواطف به نظر من با قدرت و مردانگی فرق میکنه، نمی کنه؟؟
ReplyDeleteمنظورم از مردانگی همون تعریف سنتیش بود.
ReplyDeleteمن اگه عرضه اش رو داشتم به همچین زنی سیاستمداری نشون میدادم که حال کنه.وقتی خودش(یا آنیما یا آنیموسش;چه فرقی داره!) میخواد تو چرا "دایه مهربونتر از مادر" میشی ارباب؟
ReplyDeleteمن که چشمم اساسی ترسیده و تا وقتی عرضه رام کردن یه زن سرکش رو نداشته باشم ازدواج منو یاد مبحث شیرین شکر خوردن می اندازه!
پذیرفتن این بخش ماجرا کمی برام تلخه لیلی جان اما انگار حقیقتیه که باید باهاش کنار بیام یا راه حل بینابینی براش پیدا کنم...
ReplyDeleteراز موفق بودن در زندگی و احساس خوشبختی کردن نگه داشتن حد تعادله...همین!(البته کار ساده ای نیست)
ReplyDeleteمن فکر می کنم که خانمها هر کدومشون برای خود دنیایی هستند که مشابهش رو در هیچ زن دیگه ای نمیشه پیدا کرد. یک زن ممکن است از یک رفتار خاص مرد آنقدر منزجر باشد که یک زن دیگر کشته مرده همین رفتار باشد. پس بنظرم نباید خودت را عوض کنی. همانجوری باش که ذاتاً هستی. کسی را پیدا کن که تو را همینگونه می پسندد. اما اینکه زن در مرد مقابلش بدنبال قدرت و استحکام برای تکیه کردن است یک حکم کلی است که همه جا صادق است. ولی اینکه زنها در چگونه رفتارهایی این قدرت را می بینند از هر انسان به انسان دیگر متفاوت است.
ReplyDeleteارباب ارباب شرمناکم از این حضور بی فروغ...
ReplyDeleteآرش جان دایه مهربانتر شدن در کار نیست.مساله رسمن لذت خفن من از ابراز احساساتمه...در خاتمه خودت می گی اگر عرضشو داشتیم.حله؟
ReplyDeleteشما عذرت موجهه عرفان خان جان
ReplyDeleteپیشکی جان!ناهنجار طلب وصله ای نیست که بشود به راحتی به کسی چسباند...
ReplyDeleteتو کاری را کردی که هر انسان صادق و عاشقی انجام میدهد...
ReplyDeleteمشکل از بقیه است که به جای محبت دوست دارند...فحش تاسزا بشنوند..و پیش خودشان فکر کنند..وای این همان مردی است که میخواهم....این عادت بد را در زنان بسیاری دیده ام...
الله اکبر
ReplyDeleteالله اکبر
قبوله که حرفهایی میزنی و این کارهایی که میگی میکنی شنیدنش هم برای هر دختری لذت بخشه... اما یه موقع هایی ابراز احساسات زیاد هم لطف خودشو از دست میده...
ReplyDeleteمثلن خود من هميشه سر اين قضيه مشكل دارم كه بابا جون من دوست دارم احساسات رو بشنوم من دوست دارم بهم بگي... بايد آویزون طرفم بشم تا یه بار بگه دوست دارم فلسفه اش هم اینه که تو باید بفهمی... یعنی نمی فهمی...؟!
بعد یهویی یه جا که بی ربطه و اصلن انتظارشو نداری یه sms واسم ميفرسته كه دروغ نگم يه هفته شارژم...
شايد اگه هر روز بهم بگه لطفشو از دست بده...!
ولي در كل من دوست دارم هميشه بشنوم نه يه وقتي و يه جايي...
امیدوارم هیچ وقت سیاست پیشه نشی! تو اشتباه نرفتی هر چند شاید آدم های اشتباهی دیده باشی.
ReplyDeleteمن با نظر آزاده موافقم.
ReplyDeleteزن نرمی مرد رو وقتی دوست داره که مطمئن باشه اون مرد فقط برای این زن(نه همه ی آدمها) و فقط از روی عشق(نه ضعف)نرمه.
حالا این اطمینان از شناخت ناشی می شه.
حتما شنیدین که می گن مهم این نیست چقدر به مشکل بر می خورین مهم اینه که چطور حلشون می کنین.
اینکه یک آدم با همه ی ضعفهایی که داره از پس خودش بربیاد و نشون بده قابل اطمینانه فرق می کنه با این تصور غیر واقعی که اون حتما باید بدون ضعف و ترس باشه تا قوی و قابل اطمینان باشه.
شاید اگر همیشه شفافیت را ملاک همه رفتارمان به خصوص در حیطه زناشویی قرار دهیم کار به سورپریز کردن و سورپریز شدن نکشد .
ReplyDeleteمیخوام اون قوی باشه اما در حمایت من نه در سرکوب من. این بود انشای من.
آذین:"سیاست وزری نباید بکنید در عشق" اگر معشوق تان بزرگ نبوده...
اگه صادق باشین باهاش هیچ خللی از اینکه ترس ها و ضعف ها رو بدونه در عشقش پیش نمیاد.
امیر : وقتی میشه ملکه نمیشه باهاش تندی کرد ..........اشتباه به نظر من
باید تندی کرد اما باید بلد بود چجوری از جو سنگین خارج شد .
لیلی :تعادل در ابراز عواطف به نظر من با قدرت و مردانگی فرق میکنه، نمی کنه؟؟ ...بله درسته
آرش: اشتباه میکنی آرش جان اصلا رابطه با این اساس نیست که تو بخواهی کسی را رام کنی.
امیر :اما اینکه زن در مرد مقابلش بدنبال قدرت و استحکام برای تکیه کردن است یک حکم کلی است که همه جا صادق است. ولی اینکه زنها در چگونه رفتارهایی این قدرت را می بینند از هر انسان به انسان دیگر متفاوت است.
...........این هم خیلی حرف درستی است.
سمیرا:
تو کاری را کردی که هر انسان صادق و عاشقی انجام میدهد...
مشکل از بقیه است که به جای محبت دوست
وقتی کامنت های این پست رو خوندم احساس کردم دلم میخواد روشون نظرمو بدم.
ReplyDeleteکاش ملکه طرف شما هم اینجا حرفاشو بنویسه ... از دیدگاه اون هم بهتر میشه مشکلات را بررسی کرد
ReplyDeleteسلام.راستش من مخالفم. من با نظر آقای دکترت مخالفم.با نظر خیلی از خواننده هات هم مخالفم...مگه میشه آدم تو زندگی با همسرش با سیاست زندگی کنه؟؟ رابطه هایی که به غیر از زن و شوهری باشه شاید ولی نه رابطه همسری. اون کسی که مثلا آزاده جون گفتن دوس داشته طرف براش بکن نکن کنه حسودی کنه.. مگه آدم سادیسم داره؟؟ آخه این چیزا کدومش مثبته و خوبه که توی یه رابطه باید درخواست بشه؟! اتفاقا اینجاست که میشه با اطمینان گفت که مشکل از شما نیست و نبوده. کسی که بعد ازدواجش جونش و فدای همسرش کنه و چپ و راست قربون صدقه ش بره کی گفته که بده؟!اصلا من میگم هردوطرف باید همینطور باشن.باید هم کلی قدر این رفتار رو بدونن..توی زندگی که آدم بترسه که تعداد دوست دارم ها بیشتر از ظرفیت طرف مقابلش بشه که اون زندگی خیلی ترسناک میشه..من منکر این نیستم که بعضی از دخترا دوس دارن که مردشون توی سرشون بزنه!و این ارضاشون میکنه. اما حرفم اینجاست که این درستش نیست. در عوض هستند دخترایی هم که عاشق رفتارای نه خشن و خیلی با احساس شوهراشون باشن و اگه روزی هزار بارم دوست دارم بشنون بازم بگن کمه و خیلی هم شکر گزار طرف باشن و قدر بدونن... سیاست شاید هر جای دیگه ای
ReplyDeleteهر جای دیگه ای به کار بیاد و جواب بده و لی در این زمینه هرگز. البته اینا همه نظر شخصیه منه و واضحه که هر کسی نظر خودشو داره.
ReplyDeleteمن فقط می خوام ازت خواهش کنم هیچوقت از زیاد بودن خسته نشی...
ReplyDeleteببین رفیق... میشه هم مردانه بود و هم عاشقانه و شاعر بود. احتیاج به سیاست نیست. اینا خود به خود باید به موقع باشن. ضمنا اگر تو هم پادشاه ذهن زن زندگیت باشی, اینها به نظرش ضعف نمی آید. چون خودش شاعر تر از توست! عاشق تر. هرچه باشد زن تر از توست!
ReplyDeleteبه نظرم مشکل اینجا بوده که شما ما به ازای ذهنی ای که از قبل در مورد رفتارتون رو داشتید در این رابطه نگرفتید، شما ذهنا فكر ميكرديد كه با اين رفتار به طرف مقابلتون نشون ميدهيد كه دوستش داريد پس اون هم بايد عكس العمل متناسب با ذهنيت شما را در مقابل رفتارهاي شما را داشته باشد؛ شايد تعريف او هم از دوست داشتن و عكس العمل به دوستي با تعريف شما فرق داشته باشد، شما براساس تعريف اتان محبت كرديد و براساس تعريف اتان منتظر پاسخ بوديد، در صورتي كه طرف مقابل شما "شايد" علاوه بر اينكه تعريفش از محبت با شما ممكن است فرق داشته باشد، عكس العملش هم به محبت ممكن است با تعريف شما متفاوت باشد و ... شايد او هم در ذهن خودش داشته به شما پاسخ ميداده بابت محبت هايتان اما با توقع شما يكسان نبوده و ... همانطور كه شما حالا فهميديد شايد محبت شما با تعريف او يكسان نبوده؛ شايد محبت او هم با تعريف شما يكسان نباشد و ... شايد بلد نبوديد تعريف هاتون رو به هم نشون بدهيد و بعد رفتارهاتون متناقض بوده.
ReplyDeleteبه عنوان يك زن هم بايد بگم، زن ها از كسي كه خيلي محدودشون كنه خوششون نمي ايد اما اگر قرار باشد در ازاي اين محبت ديدن در يك زندان ديگه اي ق
... به نام "متناسب رفتار كردن با خواست محبت كننده" ممكن است كه باز هم دلخور بشوند و ...
ReplyDeleteيادتان باشد محبت كردن و ابراز علاقه اگر به طور غير مستقيم به طرف برساند كه يك جور لطف اضافي است و ... ممكن است كه باز هم ناراحتي و دلخوري ايجاد كند.
من هم يك زن هستم و از محبت ديدن و شنيدن كلي هم خوشحال و ذوق مرگ ميشوم اما اگر احساس كنم كه مرد مقابلم ميخواهد از سر لطف محبتي بهم بكنه كه مثلا برخلاف نرم جامعه است و ... راستش را بخواهيد محبت از نوع نسل پدرم را بيشتر ترجيح ميدهم كه اگر هم دوستم دارد، ابراز نمي كند.
منظورم اين است كه شما هم اگر سعي كرديد خارج از الگوي رايج و ذهنيت يك زن به او محبت كنيد، لطف اضافه اي در حق او نكرديد؛ شما با يك انسان به طور انساني برخورد كرديد. شايد اين يك هزينه باشه براي اين رفتار در جامعه اي در حال گذار كه هم مردان و هم زنان پرداخت مي كنند.
میدونی من میگم تو حتی اگه خیلی بیشتر محبتتو ابراز کردی ایراد از تو نیست ایراد در میزان ظرفیت ادمهاست.همون ادمی که امروز به تو میگه که زیادی بودی روزی مطمین باش دلش بدجوری هوای همین زیادی رو میکنه.تو اونجور که عشقته حال کن.بذار اونکسی که قدته قد بکشه.همین
ReplyDeleteامیر به طرف مقابل هم بستگی داره... در رابطه با شخص خودم محبت زیاد می بینم...اصلا پر میشم از عاطفه...لبریزم میکنه از عشق...اما هیچوقت ته ذهنم نگفتم باید اینجوری باشد...بلکه هربار در ازای محبت محبت کردم و اجازه ندادم توی ذهنم این ابراز محبت بشه وظیفه طرف مقابلم...قبول دارم محبت بیش از حد شاید عزت نفس رو از ادم بگیره... و بی مرز عشق ورزیدن تبعات خودش رو داره اما خیلی هم به شخص مقابل بستگی داره که در مقابل محبت زیاد توقع نسازه برای خودش
ReplyDeleteبهرحال من خیال می کنم نباید ببینی آنیموس طرفت چی میخواد که برای دوست داشته شدن بشی مثل انیموسش... بلکه باید صبر کنی کسی پیدا بشه که آنیموس درونش تو باشی...
ReplyDeleteسیاست ورزی توی عاشقی رسما حال معشوق رو بد میکنه...حال منو که بد می کنه... اما درایت توش لازمه
موضوع این که این شرایط نیستن که حق دخالت تو اما و اگر های قلبی ما رو دارن ، این ما هستیم که با درونیاتمون به شرایط اجازه بودن رو می دیم . باید دید چرا شما یه همچین نسوان به ظاهر ناهنجار طلبی رو انتخاب کردید !
ReplyDeleteمي خوام بگم مراقب خودت باش و خوش باشي.
ReplyDeleteکاش اخر پستت می نوشتی فقط اونهایی نظر بگذارن که تاهل رو تجربه کردن ...
ReplyDelete