نکته جالبی کشف کردم که در تمام روابط اساسی زندگیم-جز تقریبن مورد آخر-من قبل از دیدن درست و حسابی طرف مقابل دل دادم.یعنی اول دلم رفت بعد اظهار لطف کردم موفق به زیارت معشوق شدم.تکرارش یک ذره گل درشت تر از آن است که بشود تصادفیش دانست.حالا بیا بشین فکر کن که چرا؟چون از ظاهر خودت راضی نیستی این دیدار اول را می اندازی بعد تاثیر گذاری ذهنی روی طرف مقابل؟می خواهی ادعا کنی ظاهر برایت مهم نیست که الان دیگر می دانی مهم است؟می خواهی...ریز که بشویم توی زندگیمان خدا می داند چقدر از این سیکل های تکراری به ظاهر جزیی میابیم که توضیحی برایشان نداریم و همان ها دارند سرنوشت مان را می سازند
بيا يك كم بي خيال فلسفه زندگي بشيم و زندگي كنيم
ReplyDeleteراستش دیدن اینکه کجا و کدام سیکل معیوب داره دائمن تکرار میشه هم خیلی خوبه, ولی اینکه به اونجا برسم که نگذارم دوباره تکرار بشه، حتی ناخودآگاه... نرسیدن به اینه که حال آدمو خیلی بیشتر بد میکنه و میندازه ته ته چاه!
ReplyDeleteیا شاید هم عشق بر لبه تاریکی !
ReplyDeleteوقتی روی یک لبه تاریک ایستاده ای می توانی روشنایی های انطرف را هم ببینی .
نازلی نازلی نازلی عزیز!بی خیال شدنش که کاری ندارد ولی کسی می تواند به من بگوید بی خیال شو چون این اتفاق ها دیگر تکرار نمی شوند...اگر آن عذاب بد این چند وقت قرار است دیگر تکرار نشود راه میان بری نداریم...شرمنده هیچ راه میان بری نداریم
ReplyDelete