هیولایی درون منه که انگار امید تا بحال افسارش می کرد وحالا ناامیدی رهاش کرده...هیچ چیز آرومش نمی کنه مگر درندگی مگر اینکه با به زیر کشیدن اون سر رابطه،با تحقیرش با بدو بیراه گفتن بهش، نمایش درندگی بده...من روی دیگه تازی رو هم می بینم:توله سگ ملوس ترسیده ای که فکر می کنه با پایین کشیدن بقیه خودش بالا میره...خدا تا انرژی ازم می گیره مهار تازی باسکرویل...سگ پدر خیلی خره،یه چیزی می گم یه چیزی میشنوین...
در هر صورت من اون توله سگه رو نمی دونم روی چه احساسی دوسش داشتم...
ReplyDeleteخیلی عالی بیان می کنی....
ReplyDeleteهیولا درون همه هست.معلم مهربون و محترم هیروشیما که بعدا اعتراف کرد وقتی بمب منفجر شد از روی بچه ها رد می شد.
ReplyDeleteهیولا همه جا هست
همینکه دارین تو چشمش نگاه میکنین کارش ساخته است
ReplyDeleteمث که اوضاع هیولاهه نا بسامانه
ReplyDeleteنه میشه مهارش کرد و نه میشه رهاش کرد.
ReplyDeleteخیلی هم باحال تشریف داره که هم سگه هم خر!!!!!!!!
ReplyDeleteبالاخره که یه پاشنه ی آشیلی چیزی داره این هیولای سگ پدر ارباب
ReplyDeleteباور کن لیلی جان همقده خره
ReplyDeleteرضا جان از پسش بر اومدم خودم دیگه والا معلوم نبود چه کثافت کاری ای راه مینداخت...مرد مازندرانی یه موقعی شاخ ورزا رو می گرفته زمینش میزده اینکه همش تازی باسکرویله...اهه
ReplyDelete