دلتنگم.هر چه میپیچم به خودم برای رهایی از این دلتنگی انگار مفری نیست.مثل بچه دلتنگ مادر که هر بازیچه رنگارنگ تقدیمی را پس می زند و فقط و فقط یک چیز می خواهد...دلتنگی عالمش غریب است،دلتنگی آدم ها با آنها بزرگ می شود،می بالد با تو،هر چه دلت وسیع تر،دلتنگیت سنگین تر.دلتنگی عوض می شود با تو:وقتی در رنجی اشک از چشمانت جاری می کند و زمانی که غمگینی بغض می شود در گلو و میگذارد جای چشم ،دلت گریه کند...دل تنگم دارد نرم نرم می گرید و من واقعن نمی دانم که اصلن دلم می خواهد دست از دامان این دلتنگی بردارم یا نه.دلتنگی من صدا دارد چهره دارد حرف میزند.مثل همین حالا که به آوایی حزین نرم نرم زمزمه می کند«چه مبارک است این غم،که تو دردلم نهادی/به غمت که هرگز این غم، ندهم به هیچ شادی»...دلتنگی عالم غریبی دارد،قریب تر از هر خاطره عاشقانه،هر حسرت جاودانه، هر نفس،هر لحظه،هر دم...دلتنگی،این نفرین عزیز زاده حسرت، رفیق ترین همپای این روز های من است...به جان منت می دارم این دلتنگی را،که بویش آشناست،گرامیست و عطر آرزو های برباد رفته را دارد،دلتنگی...
با وجود است این دل تو.
ReplyDeleteهویت دارد ای دل تو
منش دارد این دل تو
مسکنی چون تو دارد این دل تو
.......
حس می کنم باید کاری با دلتنگی نداشت که دست از سرمون برداره یا نه.
ReplyDeleteخوبه که باهاش مدارا می کنی و بهش سخت نمی گیری.
امان از دلتنگی...هیچ کاریش هم نمیشه کرد
ReplyDeleteپست پایینی هم که ..خیلی خیلی خوب بود..
ارباب ارباب دلمون پیش دل دلتنگت... ارباب ارباب کاش تنها نمی موندی تو این لحظه های دلتنگی...
ReplyDeleteتمام روز نگاه من
ReplyDeleteبه چشم های زندگی ام خیره گشته بود
به آن دو چشم مضطرب ترسان
که از نگاه ثابت من می گریختند
و چون دروغ گویان
به انزوای بی خطر پلک ها پناه می آوردند...
دل تنگی که سوغات دل تنگ نیست... دل دریایی می طلبه دلتنگی...
ReplyDeleteعطر آرزو های برباد رفته ...
ReplyDelete...
چه زیبا می نویسد دل تنگی ات این روز ها
دلتنگی واقعا چیز غریبیست
ReplyDeleteدلتنگي و اندوه رو پاس بدار كه بسيار زيباتر زنده تر و سازنده تر از ترس يا پوچي يا بي اعتنايي يه. خوشحالم كه نميخواي از خودت يا دلتنگيت فرار كني.
ReplyDeleteدر مورد ديدن تصاوير هم احساس مي كنم اينها در ضمير ناخودآگاه جمعي ايل من وجود داشته كه من ديدم يا شايد اصلا وقتي كودك بودم چيزهايي از اين دست شنيده باشم. راستش ديدن واضح تصاوير گذشته (حتي مربوط به اقوام ديگه) براي من عاديه. گاهي حتي جنگها يا حوادث بزرگ رو مي تونم ببينم واين تخيل نيست بلكه ديدنه به همين سادگي!
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند..
ReplyDeleteمال این روزهای پاییزی و این هوای لعنتیه...
ReplyDeleteآدم شاد و شنگول رو هم دلتنگ میکنه چه برسه به کسی که یه بهانه هم واسه دلتنگی داشته باشه یا مثل تو خوش عاشق دلتنگ شدن...
امیر ، دوست جان
ReplyDeleteاون پست ای کاش هات خلی صادقانه بود. من دوستش داشتم.
چقداز رها کردن نترس.هیچ کس نمی تواند چیزی که مال توست را از تو بگیرد و تمام دنیا نمی توانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنندر این جمله اشو قشنگ بود.
ReplyDeleteچقدر اون توضیح هم عالی بود.
ReplyDeleteاگر این خرس درون بخواد به همین شیوه ادامه بده باید بری تو غار برای خواب زمستونی !
ReplyDeleteدلتنگی
ReplyDeleteتنها دردی
که هیچ مسکنی ندارد .
این درد ناخواسته
خواستنی !
البته اگر مثل من مازوخیسم باشی.
منم مثل تو دلتنگم و بيش تر از همه چي بو و عطر منو تا حد ديونگي دلتنگ مي كنند ، كاش درماني داشت ، من هنوز اميدوارم نمي دونم دارم خودم را گول مي زنم يا هنوز اميدي هست!!!؟
ReplyDeleteدلم نمی خواد اینجا رو اینطور ببینم . دلم نمی خواد دلتنگیت رو ببینم . دلم نمیخواهد دیگه بی تابیت رو ببینم . دلم نمی خواهد خودم رو ببینم که نمی تونم هیچ کاری برات بکنم تاواریش...... نمیدونم فریب است یا حقانیتی دارد ولی همه ش سعی می کنم به خودم تسکین بدم برات که : فردا روز دیگری ست..... !
ReplyDeleteاين بغض دلتنگي كم كم داره سنگ مي شه توي گلوم!!!!
ReplyDelete