Friday, November 14, 2008

د ل ت ن گ ی

دلتنگم.هر چه میپیچم به خودم برای رهایی از این دلتنگی انگار مفری نیست.مثل بچه دلتنگ مادر که هر بازیچه رنگارنگ تقدیمی را پس می زند و فقط و فقط یک چیز می خواهد...دلتنگی عالمش غریب است،دلتنگی آدم ها با آنها بزرگ می شود،می بالد با تو،هر چه دلت وسیع تر،دلتنگیت سنگین تر.دلتنگی عوض می شود با تو:وقتی در رنجی اشک از چشمانت جاری می کند و زمانی که غمگینی بغض می شود در گلو و میگذارد جای چشم ،دلت گریه کند...دل تنگم دارد نرم نرم می گرید و من واقعن نمی دانم که اصلن دلم می خواهد دست از دامان این دلتنگی بردارم یا نه.دلتنگی من صدا دارد چهره دارد حرف میزند.مثل همین حالا که به آوایی حزین نرم نرم زمزمه می کند«چه مبارک است این غم،که تو دردلم نهادی/به غمت که هرگز این غم، ندهم به هیچ شادی»...دلتنگی عالم غریبی دارد،قریب تر از هر خاطره عاشقانه،هر حسرت جاودانه، هر نفس،هر لحظه،هر دم...دلتنگی،این نفرین عزیز زاده حسرت، رفیق ترین همپای این روز های من است...به جان منت می دارم این دلتنگی را،که بویش آشناست،گرامیست و عطر آرزو های برباد رفته را دارد،دلتنگی...

19 comments:

  1. با وجود است این دل تو.
    هویت دارد ای دل تو
    منش دارد این دل تو
    مسکنی چون تو دارد این دل تو
    .......

    ReplyDelete
  2. حس می کنم باید کاری با دلتنگی نداشت که دست از سرمون برداره یا نه.
    خوبه که باهاش مدارا می کنی و بهش سخت نمی گیری.

    ReplyDelete
  3. امان از دلتنگی...هیچ کاریش هم نمیشه کرد
    پست پایینی هم که ..خیلی خیلی خوب بود..

    ReplyDelete
  4. ارباب ارباب دلمون پیش دل دلتنگت... ارباب ارباب کاش تنها نمی موندی تو این لحظه های دلتنگی...

    ReplyDelete
  5. نیلوفر کبودNovember 14, 2008 at 9:39 AM

    تمام روز نگاه من
    به چشم های زندگی ام خیره گشته بود
    به آن دو چشم مضطرب ترسان
    که از نگاه ثابت من می گریختند
    و چون دروغ گویان
    به انزوای بی خطر پلک ها پناه می آوردند...

    ReplyDelete
  6. دل تنگی که سوغات دل تنگ نیست... دل دریایی می طلبه دلتنگی...

    ReplyDelete
  7. عطر آرزو های برباد رفته ...
    ...
    چه زیبا می نویسد دل تنگی ات این روز ها

    ReplyDelete
  8. دلتنگی واقعا چیز غریبیست

    ReplyDelete
  9. دلتنگي و اندوه رو پاس بدار كه بسيار زيباتر زنده تر و سازنده تر از ترس يا پوچي يا بي اعتنايي يه. خوشحالم كه نميخواي از خودت يا دلتنگيت فرار كني.
    در مورد ديدن تصاوير هم احساس مي كنم اينها در ضمير ناخودآگاه جمعي ايل من وجود داشته كه من ديدم يا شايد اصلا وقتي كودك بودم چيزهايي از اين دست شنيده باشم. راستش ديدن واضح تصاوير گذشته (حتي مربوط به اقوام ديگه) براي من عاديه. گاهي حتي جنگها يا حوادث بزرگ رو مي تونم ببينم واين تخيل نيست بلكه ديدنه به همين سادگي!

    ReplyDelete
  10. دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند..

    ReplyDelete
  11. مال این روزهای پاییزی و این هوای لعنتیه...
    آدم شاد و شنگول رو هم دلتنگ میکنه چه برسه به کسی که یه بهانه هم واسه دلتنگی داشته باشه یا مثل تو خوش عاشق دلتنگ شدن...

    ReplyDelete
  12. امیر ، دوست جان

    اون پست ای کاش هات خلی صادقانه بود. من دوستش داشتم.

    ReplyDelete
  13. چقداز رها کردن نترس.هیچ کس نمی تواند چیزی که مال توست را از تو بگیرد و تمام دنیا نمی توانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنندر این جمله اشو قشنگ بود.

    ReplyDelete
  14. چقدر اون توضیح هم عالی بود.

    ReplyDelete
  15. اگر این خرس درون بخواد به همین شیوه ادامه بده باید بری تو غار برای خواب زمستونی !

    ReplyDelete
  16. دلتنگی
    تنها دردی
    که هیچ مسکنی ندارد .

    این درد ناخواسته
    خواستنی !

    البته اگر مثل من مازوخیسم باشی.

    ReplyDelete
  17. منم مثل تو دلتنگم و بيش تر از همه چي بو و عطر منو تا حد ديونگي دلتنگ مي كنند ، كاش درماني داشت ، من هنوز اميدوارم نمي دونم دارم خودم را گول مي زنم يا هنوز اميدي هست!!!؟

    ReplyDelete
  18. دلم نمی خواد اینجا رو اینطور ببینم . دلم نمی خواد دلتنگیت رو ببینم . دلم نمیخواهد دیگه بی تابیت رو ببینم . دلم نمی خواهد خودم رو ببینم که نمی تونم هیچ کاری برات بکنم تاواریش...... نمیدونم فریب است یا حقانیتی دارد ولی همه ش سعی می کنم به خودم تسکین بدم برات که : فردا روز دیگری ست..... !

    ReplyDelete
  19. اين بغض دلتنگي كم كم داره سنگ مي شه توي گلوم!!!!

    ReplyDelete