و درد/که این بار/پیش از زخم آمده بود/آنقدر در خانه ماند/که خواهرم شد
با چرک پرده ها/با چروک پیشانی دیوار/کنار آمدیم/و تن دادیم/ به تیک تاک عقربه هایی/که تکه تکه مان کردند
پس زندگی همین قدر بود؟/انگشت اشاره ای به دور دست/برفی که سال ها/بیاید و ننشیند؟
...
من ماهی خسته از آبم/تن می دهم به تو/تور عروسی غمگین/تن می دهم/به علامت سوال بزرگی/که در دهانم گیر کرده است/پس روز هایمان همین قدر بود؟
و زندگی آنقدر کوچک شد/تا در چاله ای که بار ها از آن پریده بودیم/افتادیم
منتخبی از شعر تن دادن-گروس عبدالملکیان-سطر ها در تاریکی جا عوض می کنند
اینجا کلی برف اومده از دیروز. از صبح دارم فکر می کنم که برف رو دوست دارم یا ازش بدم میاد. هنوز نفهمیدم!
ReplyDeleteپس روزهایمان همینقدر بود؟
خوش بحال ماهیگیر که
ReplyDeleteماهی خسته از آب می بیند
سلام جسارتن میشه بپرسم که رشته ی تحصیلی تون چیه؟
ReplyDeleteو زندگی آنقدر کوچک شد
ReplyDeleteتا در چاله ای که بار ها از آن پریده بودیم
افتادیم
.......
چه قشنگ بود این تیکه
از شعر های این شاعر خوشم میاد...
ReplyDeleteشعر اول رو بیشتر دوست دارم
از علامت سوال قلاب ماهیگیر خوشمان آمد!
ReplyDelete