Thursday, November 20, 2008

اگر شاعر بودم

و درد/که این بار/پیش از زخم آمده بود/آنقدر در خانه ماند/که خواهرم شد


با چرک پرده ها/با چروک پیشانی دیوار/کنار آمدیم/و تن دادیم/ به تیک تاک عقربه هایی/که تکه تکه مان کردند


پس زندگی همین قدر بود؟/انگشت اشاره ای به دور دست/برفی که سال ها/بیاید و ننشیند؟


...


من ماهی خسته از آبم/تن می دهم به تو/تور عروسی غمگین/تن می دهم/به علامت سوال بزرگی/که در دهانم گیر کرده است/پس روز هایمان همین قدر بود؟


و زندگی آنقدر کوچک شد/تا در چاله ای که بار ها از آن پریده بودیم/افتادیم


منتخبی از شعر تن دادن-گروس عبدالملکیان-سطر ها در تاریکی جا عوض می کنند

7 comments:

  1. اینجا کلی برف اومده از دیروز. از صبح دارم فکر می کنم که برف رو دوست دارم یا ازش بدم میاد. هنوز نفهمیدم!

    ReplyDelete
  2.  
     پس روزهایمان همینقدر بود؟

    ReplyDelete
  3. خوش بحال ماهیگیر که
    ماهی خسته از آب می بیند

    ReplyDelete
  4. سلام جسارتن میشه بپرسم که رشته ی تحصیلی تون چیه؟

    ReplyDelete
  5. و زندگی آنقدر کوچک شد
    تا در چاله ای که بار ها از آن پریده بودیم
    افتادیم

    .......
    چه قشنگ بود این تیکه

    ReplyDelete
  6. از شعر های این شاعر خوشم میاد...
    شعر اول رو بیشتر دوست دارم

    ReplyDelete
  7. از علامت سوال قلاب ماهیگیر خوشمان آمد!

    ReplyDelete