داشتم کاغذ هایم را مرتب می کردم بین شان بر خوردم به برنامه انتخاب واحدت و غصه ام شد.بعد رسیدیم به انتقال شماره ها و شماره تلفنت در دفترچه قدیم بعد لیست کتاب هایی که یکبار قرار بود از انقلاب برایت بگیرم بعد...یعنی روزم تمامن به یاد تو گذشت.دیگر زجر نمی کشم از این خاطرات.دیگر نوشته اول کتاب مستطاب آشپزی یا آتش بدون دود اشکم را در نمی آورد.امروز بالاخره جرات کردم آن پیراهن هاکوپیان نشان را هم پوشیدم...دوران زجر تمام شده انگار و دوران غم شروع...این غم هم می گذرد،می دانم که می گذرد و تهش فقط خاطره ای می ماند از بهترین رابطه ای که در تمام زندگیم تجربه کردم...می ماند یک لبخند همانطور که انگار می خواستی.امشب هم با یادت سر می کنم و فردا صبح دل می کنم از تو،اگر این دل بی پیر عصیانگر بگذارد
معلومه که راه زندگی رو خوب یاد گرفتی در این سال سی! معلومه که با همه نا ملایمات زندگیت رو زندگی می کنی رفیق!
ReplyDeleteبه! انگار اول شدم.
ReplyDeleteحالت رو خوب میفهمم...
ReplyDeleteرفتنی رفتنيست.....دير يا زود....خاطره ای در ذهن می ماند يا شايد هم داغی بر دل! اما رفتنی، رفتنيست....با خواندن مرو ای دوست و نرو باز هم رفتنی رفتنيست!....دست ها را به علامت تسليم بالا می برم...... دست و پا زدن بيش از اين فايده ای ندارد! تقلای بيهوده، بيهوده است!.... رفتنی رفتنيست! ...... و ماندني، ماندنی! با همه ترديد و دوگانگی ها ماندنی ماندنيست!.......اگر دلبستگی باشد.......ماندنی ماندنيست!.....
ReplyDeleteعاشقی در خون خود غلتیدن است///زیر شمشیر غمش رقصیدن است
ReplyDeleteبه قول همه دوستان و خودت و بی هیچ قضاوتی و نصیحتی فقط می تونم بگم حتما صلاحی در این امر بوده. چیزی که حتی شاید حالا حالاها هیچکدوم ندونید و نفهمید. گاهی وقتی سختیهای وحشتناکی که نفس بر ه و از اشک لبریزم می کنه را طی میکنم بعدها و حتی خیلی سال بعد می بینم عجب حکمت درخشانی در قطع آن قضیه نهفته بوده!
ReplyDeleteعاطفه جان!یاد گرفتیم کاستی ها و شعف هامون رو به خرج تقدیر و مصلحت به سلامتی دل هم بریم بالا...تقدیر مال وقتی نیست که انگشت توی چشم خودت می کنی
ReplyDeleteعاطفه جان!یاد گرفتیم کاستی ها وضعفهامون رو به خرج تقدیر و مصلحت به سلامتی دل هم بریم بالا...تقدیر مال وقتی نیست که انگشت توی چشم خودت می کنی
ReplyDeleteاين دل لعنتيه زبون نفهم مگه مي فهمه كه اين كاغذ ها اين نامه ها فقط يه چيز يه واسه گذشته نه يه چيزي واسه زجر دادن و اشك در آوردن...
ReplyDeleteدلم پیشته امیر
ReplyDeleteاین دوران زجر به غم لعنتی نمی گذرد که نمی گذرد گاهی ...
ReplyDeleteچرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ReplyDeleteکاش بار آخری وجود داشته باشد...باور نمیکنم...خاطره شدن ممکن باشد....برای من که نشد...زمان چیزی را برایم عوض نکرد تنها بر نتهایی ام افزود....
ReplyDelete