فکر کنم این جمله ای که از اوشو در پست قبل نوشتم نیاز به شفاف سازی داره.من فکر نکنم منظور اوشو تلاش نکردن یا مبارزه نکردن یا دوست نداشتن باشه.ببینین فرض کنین یه آدمی تو یه رابطه غلط مونده،بخاطر ترس ها و ناامنیش.در واقع این ترس و ناامنیه که نیروی نگه دارنده است نه صرف دوست داشتن.حالا بیایم فرض کنیم آدم قصه ما همه تلاشش رو هم کرده تا این رابطه بهبود پیدا کنه و شانسی برای موفقیت نداشته،حالا اوش داره بهش توصیه می کنه رها کن،بخاطر ترس هات توی رابطه غلط نمون،بخاطر اینکه فکر می کنی تنها می مونی چیزی رو تحمل نکن که خلاف ارزش های انسانیته...این به نظرتون غیر واقعیه؟
من از رابطه حرف زدم که تهش میشه عشق.شما جاش بذارین موقعیت شغلی،دوستی یا تحصیلات که تهشون میشه مثلن پول ،امنیت،پرستیژ...چقدر ماها بخاطر ترس از بی پولی موندیم تو کاری که روحمون رو خراش میده؟چقدر خودمون رو قربانی یک دوستی کردیم که ارزشش رو نداشته از ترس ناامنی و...حرف اوشو عشق نورزیدن یا تلاش نکردن نیست،حرمت انسانی خودمون رو رعایت کردن و قائل بودن به خرد جهان و فراوانی کائناته.هوم؟
پی نوشت:بدیهیه که من متخصص اوشولوژی نیستم و فقط دارم نظر شخصیم رو می گم تا جلوی یه سری اشتباهات برداشتی گرفته شه
من نمیدونم ابهام این جمله کجا بود.... بهرحال ممنون از شفاف سازی ات...
ReplyDeleteببین امیر جان من با استلالات پست قبلت مشکلی نداشتم و اینکه اعتقاد داری از یه رابطه ی غلط باید هر چه زودتر خارج شد هم به نظرم حرف متینیه.. اما مشکلی که بر تفسیر شما وارده مشکلی است که همه ی تفسرهای دیگه هم دارند اینکه یک سری اطلاعات بیرونی رو با متن می آمیزند و یا بساط مغالطاتی دوگانه رو در کنار متن به پا می کنند.. جان کلام اینکه الان این چیزی که شما به عنوان تفسیر جمله ی اوشو نوشتی دیگه وثاقت جمله ی اولیه رو نداره و اصلا یه چیز دیگه شده والا من در جمله اوشو فارغ از بحث رها سازی، جبری می بینیم که هیچ نمی پسندمش و بهش اعتقاد ندارم هر چند به قول کتایون به طور موردی بتونه باعث آرامش آدمی بشه در پاره ای موارد...
ReplyDeleteآخه حرف اوشو به نظرم کلی تر از این حرف ها میاد.
ReplyDeleteهم با حرف اوشو خیلی موافقم هم با این تفسیر شما. من خودم به عینه این قضیه رو تو زندگیم دیدم و تجربه کردم..
ReplyDeleteراستی ممنون از حمایتتون.
اوهوم.,
ReplyDeleteتوضيحت كاملا درست و به جاست و دركت از اين جمله واقعا درست بوده. من كاري به اوشو ندارم اما واقعيت اينه كه جسارت رها كردن يه موقعيت تحقيرآميز يا بيهوده يكي از علائم رشده. بگذريم كه خود رها كردن (بدون اينكه چيز خاصي در بين باشه) نوعي توانايي و تمرين براي حيوان نشدن در موقعيت هاي آخرالزمانيه.
ReplyDeleteممنون امير اين دوسه پستت خيلي خوب بودن.
دیشب این دوتا پست رو خوندم. با اون حرف اوشو که میگه "تمام دنیا نمی توانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند" خیلی خیلی موافقم
ReplyDeleteالبته من به همه میگم هم از رها کردن نترسید هم از رها شدن
ReplyDeleteآقا من کاری به اوشو ندارم ولی در اینکه شما تو اون زمینه متخصص ترین !هستین شکی نیست. همون دو تا پست پیشنهادیت در مورد چگگونه با پایان... کار خودشو که با من کرد.
ReplyDeleteشبنم جان!شما در مورد عشق یه حس اسمونی خیلی خوشگل درجه یکی داری...ماجرای بین دو تا انسان یه ذره زمینی تر از این حرف هاست ولی از ته دل امیدوارم همیشه عشق همین جوری که فکر می کنی در موردش برات پیش بیاد
ReplyDeleteعرفان جان!یه ذره از این سطحی که الان هستیم اگه بریم بالاتر نه جبر هست نه اختیار.هم جبر هست هم اختیار...توضیحش برام سخته.هنوز انقدر دانش ندارم که بتونم شرح بدمش اما بهم اعتماد کن که کمی بالاتر از اینجا اصلن جبر و اختیاری نداریم آدما در اوج جبر مختارن و در بالاترین حد اختیار مجبور
ReplyDelete«از رها کردن نترس.هیچ کس نمی تواند چیزی که مال توست را از تو بگیرد و تمام دنیا نمی توانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند»
ReplyDeleteاز آنهاییست که باید با آب طلا که نه خود طلا نوشت!
چیزی که هست: آدم یادش می رود و می لرزد و می ترسد و به دست و پا می افتد. کاش آدم یادش نرود. یا اگر یادش رفت به محض آنکه اصل موضوع یادش آمد از روی زمین بلند شود و خودش را بتکاند و راهش را بگیرد و برود. نترسد از اینکه یک راهی را که تا یکجایی رفته برگردد. آدمی که آدم باشد هیچ وقت گم نمی شود. هیچ وقت.
شبنم: اون عشقی که شما ازش حرف می زنی اصلاَ قابل رها کردن نیست. جزئی از خودته. من اصلاً فکر نمی کنم اوشو منظورش همچین چیزی بوده باشه. شاید به نوعی جمع حرف شما و این سخن اوشو این باشه که: اگه تونستی ازش رها بشی این خودش نشانه اینه که عشق نبوده که عشق به ذات قابل کنده شدن و جدا شدن نیست.
ReplyDeleteخیلی دوس دارم در مورد اون چیزی که به عرفان گفتی بدونم. میشه بیشتر بگی یا حداقل یه مثال بزنی ارباب؟
ReplyDeleteبله آدم ها در اوج جبر مختارن و در بالاترین حد اختیار مجبورند
ReplyDeleteدر ارتباط زمینی هم دو انسان اگه نتونند به آرامش مد نظرشون برسند بهتره مرتبط نشن چون هر نوع ارتباطی انس و الفتی بوجود می آره که به اشتباه امروزی عشق بهش می گن .آیا باور داری کسی که به مفهوم واقعی عاشق می شه کمی از مناسبات زمینی فاصله می گیره؟مناسبات و بایدها و نبایدهایی که گاها حلقوم تورو هم فشار داده که به عزاداری منجر می شده .؟