اين دو سه روزتو شرکت تا دلتون بخواد جنگ اعصاب داشتيم.حکايت تسويه سنوات معوق و انعقاد قراردادهای سال جديد و...!ساعات کارو به دلخواه خودشون زياد کردن با وعده پرداخت اضافه کار و يه جدول عجيب غريب برای پرداخت پاداش فروش که بخش عمده درآمد منو تشکيل ميده.عمده بحث و جدل سر همين جدول کذايی بود که در واقع شرکت رو مخير ميکنه بر مبنای يه سری پارامترهايی که به شدت به نفع خودشون تنظيم شده ميزان پرداختی هارو کاهش بدن.اولش به سرم زد که بگم قربان شما و بيام بيرون اما الان تو شرايطی نيستم که بخوام بيکار شم بعدش هم ديگه بعد اين همه کار ميدونم که کار کارمندی يعنی همين.هر جايی مشکلات خودشو داره:يه جايی حقوقت رو دير به دير ميدن،يه جا رييسش بداخلاقه،يه جا پر از زير آب زنی و مشکلاتی ازين دست و...پس چاره کار عوض کردن قفس نيست، آزاد شدنه.ايده هايی برای خودم دارم که اگه بتونم عملياتيش کنم ترک کنم اين اعتياد کوفتی به نون کارمندی رو.يه جاهاييش بايد خودم بجنبم يه جاهايی هم فيض روح القدس بايد مدد کنه.فقط سر جمع قضيه ميدونم روز به روز کمتر دست و دلم به کار ميره...
اولا که اول...بعدشم اين نيز میگذرد...
ReplyDeleteنون کارمندی مث اسم وبلاگت ميمونه. تلخ مث عسل.
ReplyDeleteهميشه آقا بالا سر بی انصافی هست متأسفانه. كنترل هم كه نيست قربونش برم.
ReplyDeleteاگه راهی برای رهايی پيدا کردی ما رو خبر کن که بد جوری تو کفشم (به کسر ميم البته!)
ReplyDeleteآخ گفتين!! از اين نون کارمندی که بود و نبودش عذابه... حرفم که ميزنی ميگن ناشکری نکن خيليا به همينم محتاجن!! از همين دوروز ديگه بازم شروع میکنم تقويم رو نگاه ميکنم که کی سر برج ميشه که برم پول اعصابمو بگيرم.. از اين نون کارمندی!!
ReplyDeleteفعلن دو دستی شغل محترم را بچسب. عمرن شغل ديگری پيدا کنی که برايت اين همه وقت آزاد باقی بگذارد که شما صرف وبلاگ نويسی وبلاگ گردی کامنت گذاری بنمايی.
ReplyDeleteاميدوارم بتونيم نقشه هات را عملی کنی.... اما از روی يه تجربه ميگم اگه کار مال خودت باشه و برای خودت هم کار کنی بازم يه جاهايی کار می لنگه چون مسلما بايد با آدمایی ارتباط داشته باشی که....
ReplyDeleteتنها به اين فکر می کنم که می گذره ...
ReplyDeleteعجب!!! پس هر جا بري آسمون همين رنگيه ؟
ReplyDelete( آسمون مريخ قرمز نبود ؟!)
امير جان ميگم تو عملياتيش كن قول مي دم روح القدس هم مدد فرمايد
ای برادر گفتی... دور از جون شما آدم کوفت بخوره نون کارمندی نخوره !!!آگه کاری کردی دست ما فقير بيچارهها رو هم بگير.
ReplyDeleteسلام.فقط ميتونم دعا کنم که به اين آزادی که ازش حرف ميزنيد دست پيدا کنيد و خدا ياريتون کنه که اونچه که ميخواهيد عملی بشه.موفق باشيد
ReplyDeleteيا رب مددی . اما قبل از اون بايد دل به دريا زد.
ReplyDeleteامير کارمندی همينه.منم سر رند بازی اونا بيرون اومدم ديگه.
ReplyDeleteعقل حکم مي کنه که آدم با نظر غزل موافق باشه....
ReplyDeleteزنده باد آزادی.... مرگ بر امتحانات پايان ترم...
ReplyDeleteمنم با (نمی دونم) موافقم ، البته نه از روی عقل بلکه از راه خودخواهی !
ReplyDeleteولی شک ندارم که تو يکی حقوق بگير نخواهی موند ، حالا کی ؟ .... يقينا وقتی اون ايده ها کاملا عملياتی شد!....... و ... چاکريم!
ReplyDeleteاونجا که کار ميکنی بيمه ای؟
ReplyDeleteپدر و مادر معنوي من اصلا همديگه رو نمي شناسن !!!!
ReplyDeleteنه تو شيخ بهايي نيستن :)
اگه آدرس دقيق خواستي بگو برات ايميل كنم