خنده های تو/کودکی ام را به من ميبخشد/و آغوش تو/آرامش بهشتی/و دست های تو/اعتمادی که به انسان دارم...چقدر از نداشتنت ميترسم بانوی من(عباس معروفی)
واضح و ساده بگويمت دلم برايت تنگ شده،اگر ميگويم دلتنگ توام صرفا به اين خاطر است که هيچ لغت دربدر ديگری درين کاخ بلند ادب پارسی نميابم که بتوان با آن شرح داد اين حس سنگين و تلخ در عين حال عزيز را والا دلتنگی کجا و اين حس غريب و قريب اين روزهايم کجا!حالا بيا سر واژه بلوا نکنيم.دلم برايت تنگ است و آرزوهايم همينطور جلوی چشمانم تقليل ميابند.رويای داشتنت قافيه را ميبازد به خيال ديدنت.آرزوی ديدنت جايش را ميدهد به تصور شنيدن صدايت و...آخرش فقط برايم همين خيالت ميماند که هر وقت که بخواهم با من است.خدا را شکر بانوی من که راه گذر بستن بر اين یکی را هنوز ياد نگرفته اند. من ميمانم و خيال شبروی تو که هميشه از راه دگر می آيد وغافلگيرم ميکند...
پی نوشت:عمر اگر عمر باشد بايد با تو بگذرد،چه لذتی دارد پا به پای تو زيستن بانوی من!
خودم اووووووووووووووووووووووووول
ReplyDeleteتنها ترين نگاه ها نگاه عشق ما بود
ReplyDeleteعشقی که حاصل اون دوريه ما دوتا بود
دلم هواتو کرده برای آخرين بار
نگاه کن از ته دل به اين دل بی قرار
وااااااای
ReplyDeleteياد اين شعر افتادم تو وبلاگ يکی از دوستان بود:
ReplyDeleteدروازه خانه را بسته بودم و
چفت در را.
ای عزیز از کدامین در درآمده ای
تا به رویای من اندر شوی؟
:) با پی نوشت موافقم!
ReplyDeleteوب لاگ خوبی دارین از شما دعوت میکنم برای بحث و گفتگو در مورد انرژی هسته ای روح،به وب لاگ من سری بزنید.
ReplyDeleteآه که چه دلتنگم برای دلتنگی هایی از اين جنس.....!
ReplyDeleteآرزوی ديدنت... تصور شنيدنت... و در آخر تنها يک خيال.....
ReplyDeleteچقدر دلم بيتاب ميشود اينروزها.
قشنگ نوشته ايد.
با بانو تنهاتون ميگذارم... اينطوری راحت ترين... راستی منم شاخ غول رو شکستم.....
ReplyDeleteچه عاشق است که فرياد دردناکش نيست ؟/چه مجلس است کز آن های و هو نمی آيد؟/
ReplyDeleteچقدر خوب گفتی آرزو هايی را که جلوی چشم آدم تحليل می روند....
ReplyDeleteخوش به حال بانو...
ReplyDeleteاين الان يادم آمد:گفتم که بر خيالت راه نظر ببندم/گفتا که شبرو است او از راه ديگر آيد .
ReplyDeleteياد اين شعر شاملو افتادم:
ReplyDeleteروزی که چنين به زيبايی آغاز می شود/از برای آن نيست که بی تو بگذرد